تاريخ: ۱۳۹۷ جمعه ۲۶ بهمن ساعت ۱۸:۴۷ | بازدید: 2426 نظرات: 2 کد مطلب: 10653 |
احمد احمديان(زبانشناس و پژوهشگر)
مسالهي تدوين فرهنگ وامر فرهنگ نويسي اكنون ديگر از رتبهي مهارتي كه شخص از استاد كار در كارگاه ميآموزد فراتر رفته و به صورت بخشي از علم زبان شناسي درآمده وبر دو رشته از اين علم با نامهاي "واژگان شناسي" (= Lexicology) و "واژگان نگاري" (= Lexicography) كه اين هر دو نيز به نوبهي خود زير مجموعهي گرايش "زبان شناسي كاربردي" (Applied linguistics) به حساب ميآيند، استوار گشته است. لذا بايسته است كه براساس معيارها وسنجههاي اين علم و گرايشها و زير شاخههاي هم پيوند با آن، به تحليل و نقد و داوري در خصوص فرهنگ فارسي - كردي دانشگاه كردستان بپردازيم.
از سوي ديگر بايد اين واقعيت را مورد مداقه و مطمح نظر قرار داد كه زبان كردي به ويژه در دو دههي پيشين، به راستي ديگرگون شده است و از زبان جامعهاي كهن با فرهنگي سنتي به زبان جامعه و فرهنگي بدل شده كه پويهي پاياي خود را به سوي تمدن وفرهنگ جديد با شتاب بيشتري آغاز كرده است. اين زبان اينك سرشت غير تخصصي وعمومي خود را رفته رفته دارد رها ميكند وشكلهاي تخصصي مختلف ودر واقع مجهز به دستگاههاي اصطلاح شناختي و معادل يابي جديد، به خود ميگيرد كه اين همه نيز بايد در فرهنگي جديد منعكس شود. دليل بر صدق اين مدعا وجود بيش از بيست فرهنگ وواژه نامهي تخصصي دو زبانه وسه زبانه كردي است كه اكثريت قريب به اتفاق آنها دردو دههي اخير چاپ و منتشر شده اند كه ميبايست الزاما مرجع و ماخذ ومصدر كار فرهنگ معاصري همچون فرهنگ دو زبانهي فارسي- كردي دانشگاه كردستان قرار ميگرفتند.
از نظر شمول واحدهاي واژگاني، فرهنگها به سه نوع عمدهي "تخصصي"، "عمومي" و "جامع" تقسيم ميشوند. فرهنگ تخصصي فرهنگي است كه مدخلهاي آن متعلق به يك يا بيش از يك حوزهي تخصصي زبان باشند؛ مانند فيزيك، علوم پايه، كشاورزي، فلسفه، موسيقي وجز آن.
"فرهنگ عمومي" فرهنگي است كه مدخلهاي آن (چه سرمدخلها و چه اطلاعات ذيل آنها) متعلق به گونههاي عام وهمگاني يك زبان باشند و اصولا گونههاي خاص يا تخصصي زبان را كنار گذارد.
فرهنگ عمومي، ديگر واژههايي را در برندارد كه در گذشته رواج داشته اند؛ اما اكنون ا زرونق افتاده اند و كسي نه آنها را به كار ميبرد و نه اگر به آنها برخورد كند معانيشان را ميفهمد؛ مگر آنكه به فرهنگهاي جامع رجوع كند.
همچنين يك فرهنگ عمومي نه تلفظهاي كهنهي واژههايي را در بردارد كه خود هم اكنون رواج دارند ونه معاني كهنهي آنها را. در مقابل، فرهنگ عمومي ميبايست آن دسته از واژگان رايج را در خود داشته باشد كه در گذشته وجود نداشته اند ولي در زمان حال، در پي تحولات طبيعي زبان يا به ضرورت پيدايش معاني ومفاهيم تازه، در زبان پديد آمده اند و اكنون رواج عام دارند. به طور خلاصه، زبان شناسان، "فرهنگ عمومي" را در عام ترين وفراگيرترن شكل متصورش، متشكل از كليهي واژههاي زندهاي ميدانند كه در حافظهي زباني تمامي سخنوران آن زبان در يك برش از زمان وجود دارد و سخنوران آن زبان ميتوانند با آن واژهها همه مقاصد خود را به نحوي مطلوب بيان كنند؛، اعم از اينكه آن مقاصد عادي باشند يا صنفي و حرفهاي و يا علمي و فني و يا فلسفي و يا هر چيز ديگر.
باري، فرهنگ نويس چنانچه بخش واژگان زبان را در همين معناي عام و فراگيرش موضوع كار خود قرار دهد، در آن صورت، فرهنگي كه سرانجام گرد خواهد آمد "فرهنگ عمومي زبان" نام خواهد گرفت. اگر بخواهد اثرش "فرهنگ جامع" هم باشد بايد واژههاي متروك و مهجور را هم بر آن بيفزايد، نيز معاني متروك واژههاي رايج را. همچنين اطلاعات ريشه شناختي واژههاي زنده را، واين همه را بايد طوري تنظيم كند كه واژههاي زنده از واژههاي كهنه كاملا متمايز بمانند. علاوه بر اين "فرهنگ جامع" بايد در برگيرندهي واژه و اصطلاحات پركاربرد تخصصي نيز باشد. در واقع "فرهنگ جامع" در برگيرنده طيف وسيعي از واحدهاي واژگاني از عمومي و تخصصي و تاريخي و همچنين تلفظ قديمي و مهجور و غير متداول واژه هاست. حال نوبت اين پرسش است كه آيا فرهنگ فارسي كردي دانشگاه كردستان - كه قطعات در تعريف يك "فرهنگ تخصصي"نمي گنجند- از دو نوع ديگر فرهنگها عمومي وجامع با مختصات كداميك انطباق و همپوشاني دارد؟
با تورق و مداقه وتفحص در لابه لاي صفحات اين فرهنگ 3 جلدي كه به سرپرستي "محمد ماجد مردوخ روحاني" تدوين و اخيرا منتشر شده است؛ به اين نتيجه خواهيم رسيدكه فرهنگ مذكور نه يك فرهنگ تخصصي است نه يك فرهنگ عمومي و نه يك فرهنگ جامع بلكه يك "فرهنگ التقاطي" است و واجد پارهاي از ويژگيهاي هر سه نوع فرهنگ ميباشد. از طرف ديگر ويژگيهاي هيچ كدام از سه نوع فرهنگ ياد شده را به طور كامل و حتي به طور وافي دارا نميباشد.
عمده ترين دليل اين "التقاط فرهنگي" يا اين "فرهنگ التقاطي" استفاده و مبنا قرار دادن همزمان يك فرهنگ عمومي فارسي- فارسي (= فرهنگ معاصر فارسي "غلامحسين صدري افشار" وديگران، انتشارات فرهنگ معاصر) و يك فرهنگ جامع فارسي - فارسي (= فرهنگ 8 جلدي سخن دكتر "حسن انوري"، انتشارات سخن) مي باشد كه اختيار اين روش شناسي به تدوين فرهنگ دانشگاه كردستان بيشترين صدمات و آسيبهاي ساختاري را وارد كرده است.
شكي در اين نيست كه هدف گرد آورنده آن بوده كه به تدوين يك فرهنگ عمومي فارسي- كردي دست يازد، بر همين مبناست كه وي اظهار ميدارد مبناي اصلي كار ما فرهنگ معاصر فارسي بوده است واز فرهنگ بزرگ سخن فقط در حد مطابقت، تكميل واصلاح ودر مواردي افزودن واژه و افزودن اطلاعات مربوط به سر واژه استفاده كرده ايم. اما استفاده و بهره برداري غير متديك و ناروشمند وافراطي از فرهنگ بزرگ سخن باعث شده است كه عملا و حقيقتا اين فرهنگ برچسب "التقاطي" بخورد.
به منظور اثبات مدعاي خويش اينجانب حرف "آ" از فرهنگ ياد شده و سرمدخلهاي آن را مورد بررسي ومداقه قرار دادم كه در نتيجه حدود 60 سرمدخل را يافتم كه نميبايست در يك فرهنگ عمومي درج ميشدند، بلكه تعدادي از آنها ميبايست در يك فرهنگ تخصصي يا در فرهنگهاي تخصصي مختلف درج ميشدند و بيشتر آنها سرمدخلهايي بودند كه شايسته آن بود كه در يك فرهنگ جامع ضبط و ثبت ميشدند. بديهي است كه مدخلهاي "آ" از مدخلهاي پربرگ و پرحجم فرهنگ مذكور نيست كه اگر چنين ميبود، شايد تعداد اين مدخلهاي 60 گانهي ذيل به 200 مدخل و بيشتر ميرسيد اين سرمدخلها عبارتند از:
1- آزوئيك [فرانسوي ]- آزوييك [؟] - بي زيوي كه اين مدخل اساسا در فرهنگ وجود ندارد لذا نهايتا معني نشده است. (جالب اين است كه در ليست پيشنهادي آخر فرهنگ نيز كه از سرمدخلهاي ترجمه ناشده را درج كرده اند و از خوانندگان خواسته اند كه برابر نهادهي مناسب را براي آنها بيابند، نيامده است)
2- آبَست [ نامتداول] 3- آرابِسك[فرانسوي] 4- آرتيشو[فرانسوي] 5- آردولف [؟] اسم خاص، حيوان 6- آرزوپختن [نامتداول ]7- آرزو خوردن [نامتداول ] 8 - آرژانتيت [فرانسوي]9- آركئوپتريكس[فرانسوي ] اسم خاص، حيوان 10- آرماديلو [فرانسوي] اسم خاص، حيوان 11- آروبند[نامتداول] 12- آروبندي [نامتداول] 13- آذاراقي / اسم خاص، اسم گياه 14- آزتِك / اسم خاص، مليت 15- آستايتن [فرانسوي] عنصر شيميايي 16- آشانتي / اسم خاص، مليت 17- آغار [نامتداول] 18- آغاردن [نامتداول] 19- آ?فندين [نامتداول] 20- آفيش [فرانسوي]اسم خاص، پوستر تصويربرداري 21- آقطي [يوناني] اسم خاص، گياه 22- آكان / اسم خاص، مليت 23- آكُپ [نامتداول] 24- آكتورس[فرانسوي] [نامتداول] 25- آكله [عربي][نامتداول] 26- آكورد [فرانسوي] 27- آكومولاتور [فرانسوي] 28- آگران [فرانسوي] 29- آگرمان [فرانسوي] 30- آلاگارسن [فرانسوي][نامتداول] 31- آلئوت [اسم خاص، مليت] 32 - آلپاكا [اسپانيايي]، اسم خاص، حيوان] 33- آلتو [ايتاليايي]، اسم خاص، موسيقي 34- آگوتي [؟] اسم خاص، حيوان 35- آلگ [فرانسوي] اسم گياه، اسم خاص 36- آلگول [انگليسي] اسم خاص، برنامه كامپيوتر 37- الگونكين[؟] اسم خاص، دوران زمين شناسي 38- آليگاتور [فرانسوي] اسم خاص، حيوان 39- آمارد/ اسم خاص، مليت 40- آمبولي [فرانسوي][پزشكي ] 41- آميريسيم/ اسم خاص، عنصر شيميايي 42- آمورف [فرانسوي] 43- آموسني [نامتداول] 44- آميزگار [نامتداول] 45- آميزگاري[نامتداول] 46- آناكوندا [اسم خاص- نوعي مار] 47- آنتروپوئيد/ اسم خاص، نوعي ميمون 48- آنتروپوزوئيك [فرانسوي] 49- آنتروپومرفيسم [فرانسوي] 50- آنسفاليت [فرانسوي] 51- آنكادره [فرانسوي][نامتداول] 52- آنقوت [؟] اسم خاص، حيوان 53- آنگليكان / اسم خاص- مذهب 54- انگلوفوب (فرانسوي) 55- آنوريسم [فرانسوي] 56- آويتامينوز [فرانسوي] 57- آهنجش [نامتداول] 58- آهنجيدن [نامتداول] 59- آيينه داري[نامتداول] 60- آبكوپيل/ اسم خاص، جانور دريايي
سرواژهها و سرمدخلهاي فوق الذكر به چند دسته تقسيم ميشوند:
1- سرمدخلهاي نامتداول فارسي كه در فرهنگ كردستان نيز برچسب نامتداول خورده اند واساسا نميبايست در يك فرهنگ عمومي درج ميشدند.
2- سرمدخلهاي خارجي (غالبا فرانسوي) كه كاملا تخصصي هستند (شايد تسامحا و توسعا بتوان گفت تعداد اندكي از آنها نيمه تخصصي هستند) كه در هر دو صورت ميبايست در فرهنگ جامع و يا فرهنگ تخصصي درج ميشدند نه در يك فرهنگ عمومي.
3- سرمدخلهاي خارجي (غالبا فرانسوي) نامتداول كه در فرهنگ كردستان نيز داراي بر چسب نامتداول هستند و اصولا در يك فرهنگ فرانسوي زبان يك زبانه ويا دو زبانه و چند زبانهي عمومي نيز اين سر مدخلها نميبايست ضبط وثبت گردند چه رسد به يك فرهنگ عمومي فارسي كردي!؟
4- سرمدخلهايي كه اعلام واسامي خاص هستند كه اساسا واصولا نميبايست حتي در يك فرهنگ جامع نيز ثبت و ضبط گردند چه رسد به يك فرهنگ عمومي، اصولا اعلام واسامي خاص را در فرهنگهاي اعلام و در دايره المعارفها و دانش نامهها و انسايكلوپدياها ضبط ميكنند نه در فرهنگهاي عمومي و جامع.
نگاهي هر چند گذرا به فرهنگ معين كه اعلام و اسامي خاص را به طور مجزا و در دو جلد آخر ضبط كرده و مقايسهي آن با لغت نامهي دهخدا كه در واقع يك دايره المعارف است اين واقعيت را كاملا اشكار ميسازد.
از طرفي اگر فرضا آوردن اسامي خاص واعلام در فرهنگها (چه عمومي و چه جامع) جايي داشته باشد، ميبايست اسامي خاص و اعلامي درج شوند كه از بسامد كاربرد خيلي بالايي برخوردارند وجزو واژههاي دخيل خارجي در زبان فارسي ميباشند؛ همانند اسامي خاص و اعلام ذيل و واژههاي دخيلي كه هيچ كدام در فرهنگ فارسي كردي كردستان ضبط نشده اند:
1- آميب 1- استامينوفن 3- اسكار 4- اسلايد5- بي بي سي 6- باريت 7- بكين پودر 8- تايم 9- زامسخه 10- ژوري 11- سونامي 12- شناژ و. . . و صدها اسم خاص وعلم ديگر كه از بسامد كاربرد خيلي بالايي برخوردارند و جزو واژههاي دخيل خارجي در زبان فارسي ميباشند ولي درفرهنگ دانشگاه كردستان ضبط نشده اند.
از طرف ديگر براساس تعريفي كه از فرهنگ عمومي ارايه شد؛ ميبايست واژگان و اصطلاحات متداول معاصر نيز كه كاربرد همگاني و روزمره دارند و همچنين واژگان جديدي كه در رسانهها و در امر آموزش عمومي و مطبوعات به كار گرفته ميشوند همگي در اين فرهنگ عمومي ضبط و درج ميشدند؛ در حالي كه در فرهنگ فارسي- كردي دانشگاه كردستان تعداد بسيار زيادي از اين واژهها غايبند و ضبط نشده اند براي مثال واژه هاي:
1- پول شويي2- بافتار 3- تكواژ 4- حروف نگار 5- حروف نگاري 6- روگرفت 7- ساختواژه 8- ژرف ساخت [ واژه روساخت درج شده است ] 9- جهاني شدن 10- بن مايه 11- برابر نهاده 12- توانش 13- پيامك 14- سرواژه 15- سركوپن 16- ته سوش 17- پراكنش 18- برنزه 19- تراكنش و. . . وصدها واژه جديد و پركاربرد ديگر.
نهايتا و در انتهاي اين بخش و براساس گفتهها و دادههاي فوق باز تاكيد ميكنيم كه فرهنگ فارسي - كردي دانشگاه كردستان يك "فرهنگ التقاطي" است كه از حيث قرار گرفتن در ذيل يكي از انواع فرهنگها (تخصصي- عمومي - جامع) نميتوان حتي به نتيجه و اجتماعي نسبتا "غير متعارض" نيز دست يافت چه برسد به اينكه آن را بتوان به طور تسامحي زير يكي از اين سه دسته جاي داد؛ چرا كه اين اثر از "فقر روش" كاملا رنج ميبرد و علاوه بر اينكه معجون نامتجانسي از دادهها واطلاعات و واحدهاي واژگاني مربوط به هر كدام از اين 3 نوع فرهنگ به شكل ناهمگوني در اثر مورد بحث كنار هم چيده شده اند، اسامي خاص و اعلام نيز به تعداد خيلي زيادي- كه آن هم باز و غير ارزشمند وناسنجيده ضبط شده اند، از همان طور كه قبلا ياد شد در اين فرهنگ ضبط شده اند كه در واقع در هيچ كدام از سه نوع فرهنگ تخصصي - عمومي - جامع - نميبايست درج گردند و يا اصولا يا همانند فرهنگ معين ميبايست به تفكيك و به طور مجزا و در مجلداتي مستقل ثبت و ضبط ميگرديدند و يا اينكه تمهيدي انديشيده ميشد تا حجم ا ين فرهنگ آن قدر توسع پيدا ميكرد كه نه الزاما از نظر ماهوي بلكه حداقل از لحاظ ظاهري وكمي وصوري به شكل دايره المعارفي همانند لغت نامهي دهخدا در ميآمد.
و اما از حيث اينكه فرهنگ نامبرده يك فرهنگ "دو زبانه"است نه"يك زبانه"، در اينجا و براساس معيارها و سنجههاي علوم واژه شناسي و واژه نگاري به تحليل و نقد و داوري درخصوص انطباق يا عدم انطباق ويژگيهاي اين فرهنگ با نمونهي ذهني و نظري يك فرهنگ دو زبانهي روشمند ميپردازيم.
طبق تعريف، فرهنگ دو زبانه فرهنگي است كه در آن واحدهاي واژگاني دو زبان (يا دو گويش يا دو گونهي زباني) بر يكديگر منطبق و با هم مقايسه ميشوند. در اين حال، در مقابل هر يك از واحدهاي واژگاني يك زبان -در شكل مطلوب- واحد يا واحدهايي واژگاني از زبان ديگر قرار ميگيرند كه معادل يا برابر آن اولي هستند يا چنين فرض ميشوند (= برابر نهاده) در فرهنگ دو زبانه، زباني را كه براي واحدهاي واژگاني آن معادلهايي از يك زبان ديگر جستجو ميكنند، زبان مبدا و زبان معادلها را زبان مقصد مينامند؛ در حقيقت، در چنين فرهنگي"سرمدخل ها" واحدهاي واژگاني زبان مبدا و اطلاعات ذيل آنها واحدهاي واژگاني زبان مقصد اند.
كار اصلي فرهنگ نويس دو زبانه برابر هم نهادن واحدهاي واژگاني دو زبان، با شروع از زبان مبدا، و جستجو معادلها در زبان مقصد است. از اين جهت، وظيفهي فرهنگ نويس تعريف، توصيف يا به اصطلاح "معني كردن" سرمدخلها نيست، چنين كاري در حد فرهنگ يك زبانه است كه ميكوشد "معني" واحدهاي زباني را براي مراجعه كنندگان به فرهنگ "توضيح دهد" حال آنكه فرهنگ نويس دو زبانه فرض ميكند مراجعه كنندگان به فرهنگ واحدهاي واژگاني يكي از دو زبان مبدا يا مقصد را كمابيش ميشناسند و بي نياز از |"تعريف" آنها هستند و تنها ميخواهند ببينند واژههاي آشناي آنها در زبان ديگر چه معادل يا معادلهايي دارند. حال اگر مراجعه كننده ي به چنين فرهنگي، احيانا در يك مورد يا چندين مورد معناي هيچ يك از واژههاي دو طرف اين معادله (يعني نه زبان مبدا و نه زبان مقصد) را نداند، براي فهم معناي، دست كم، يكي از آنها به ناچار بايد به فرهنگ يك زبانه مراجعه كند، توضيح وتعريف و تشريح مفاهيم و معاني واژههاي زبان مبدا وظيفهي فرهنگ نويس دو زبانه نيست؛ كار اصلي فرهنگ نويس دو زبانه مقابله واژگاني و معادل گذاري براي واژههاي زبان مبدا در زبان مقصد است.
البته در اين خصوص يك "تبصره" وجود دارد و آن اينكه: برخي از واحدهاي واژگاني زبان مبدا، از يك نظر، مطلقا در زبان مقصد معادلي ندارند وتفاوت ساختاري دو زبان در حدي است كه نميتوان معادل مشخصي را نيز براي آنها "فرض" كرد. به عبارت ديگر ميتوان گفت كه معادل وجود دارد، اما به صورتي پراكنده در ساختهاي زباني "منتشر" شده است. در واقع چنين معادلي، واژگاني نيست؛ بلكه دستوري و "ساختاري" است. اين وضعيت، به ويژه در واژههاي دستوري زبانها ديده ميشود، عناصري نظير حروف تعريف، حروف اضافه، افعال كمكي يا "وندها".
در اين حال فرهنگ نويس به ناچار بايد اذعان كند كه معادلي وجود ندارد و اعلام كند كه ناگزير است واژههاي زبان مبدا را "توضيح دهد". در مقابلهي دو زبان فارسي و كردي، علامت مفعولي بي واسطه يا صريح يعني "را" نمونهي بسيار گويايي است: زبان كردي، در مقايسه با زبان فارسي، اساسا فاقد علامت مفعولي بي واسطهي "را" ميباشد.
البته عناصر ديگري در ساختار جملهي كردي وجود دارند كه ميتوانند اين وظيفه را در زبان انجام دهند، اما اين عناصر غالبا ماهيت واژگاني ندارند. بنابراين در مورد فرهنگ نويس (= ماجد مردوخ روحاني) حق دارد كه چنين بنويسد و چنين نيز نوشته :
"را : حرف. نيشانهي بهركاري بيَ پيَناو (مفعول بي واسطه) : له كورديدا نيشانهيهكي تايبهتي نييه بهلَام بوَ بيَژگه له مروَ، لهگهلَ نيشانهي ناسياويدا (معرفه) هاورِيَيه
(كتاب را خريده م:كتيبهكهم كرِي)
كه اين توضيح و تعريف كوتاه خود داراي سه اشكال است: بر خلاف توضيح فوق همراه با انسان هم در كردي، پسوند"هكه" كه نشانه وعلامت معرفه است، ميتواند معادل "را"ي فارسي باشد. (پسر را ديدم:كورِهكهم ديت) و (مرد را ديدم:پياوهكهم ديت) لذا در اين تعريف ميبايد به جاي : "بيَژگه لهمروَ" مينوشتند: "بيَجگه له ناوي مروَ" يعني نميتوان به جاي"احمد را ديدم" در كردي گفت:"ئهحمهدهكهم ديت"
2- در مورد "را" و علامت مفعول بي واسطه بودن آن از يك طرف وعلامت معرفه بودن آن از طرف ديگر بايد كاملا تمايز و فرق گذاشت.
"را"ي نحوي علامت مفعول بي واسطه است و تشخيص وبازشناسي آن نيازي به بافت زباني و Context ندارد؛ در حالي كه "را"ي كلامي علامت معرفه است و براي تشخيص وبازشناسي نيازمند بافت زباني و Context هستيم و خلط و ادغام اين دو نقش در تعريف آن و عدم تمايز بين آنها باعث ارائهي تعريفي نادرست از آن خواهد بود، به ويژه در يك فرهنگ لغت كه ميبايست اساسا نقش دستوري و نحوي چنين سرمدخل (= سرواژه - entry) هايي را توضيح دهيم نه نقش وجايگاه كلامي (discourse) آنها را.
براي توضيح و تبيين بيشتر مورد اخير مراجعه شود به مقالهي مبسوط، مشبع و ممتع پروفسور دكتر "محمد دبير مقدم"تحت عنوان :|پيرامون "را در زبان فارسي" در فصلنامهي علمي - پژوهشي زبان شناسي، سال هفتم. شماره اول، بهارو تابستان 69 كه قريب به هفتاد صفحه را در بر ميگيرد)
3- معادل كردي (بهركاري بيَ پيَناو" براي اصطلاح دستوري "مفعول بي واسطه" (= مفعول صريح = مفعول مستقيم) نه تنها اشتباه است غير متعارف وتصنعي نيز ميباشد و با ساختواژه (= صرف= morphology) زبان كردي ناسازگار و با عرف واژه سازي (=word formation) نيز غريب و نامتجانس مينمايد و به جاي آن ميتوان از معادلهاي "بهركاري ئاشكرا" (مفعول صريح) و يا "بهركاري راسته و خؤَ" (= مفعول مستقيم) بهره گرفت.
ذكر اين نكته نيز خالي از لطف نخواهد بود كه "پيَناو" در "ههنبانه بوَرينه" به معني "بخاطر" و "راه" به كار گرفته شده ودر نتيجه "بيَ پيَناو" معادل "بي بخاطر" و"بي راه" خواهد بود و نه معادل "بي واسطه". در حالي كه اگر بخواهيم اجبارا و الزاما براي "بي واسطه"معادل و برابر نهادهاي دركردي ذكر كنيم شايد بتوان معادلها ي:"بي نيَونجي" و "بيَ نيَو بژيكهر" را پيشنهاد كرد.
قبل از اين گفتيم كه اين موارد اخيرا در خصوص ارائهي توضيحات دايره المعارفي در واقع درحكم "تبصره" ميباشند نه "اصل وقانون"؛ چرا كه اصل و قانون بر نگارش و تدوين فرهنگ دو زبانه اين است كه :توضيح وتعريف وتشريح مفاهيم ومعاني و واژههاي زبان مبدا وظيفهي فرهنگ نويس دو زبانه نيست. كار اصلي فرهنگ نويس دو زبانه مقابلهي واژگاني و معادل گذاري براي واژههاي زبان مبدا در زبان مقصد است و اين قانون واصل اصيل در واقع خط قرمزي است كه تخطي از آن در امر فرهنگ نويسي دو زبانه به هيچ وجه من الوجوه جايز نبوده و در حكم خط حائل بين فرهنگ دو زبانه علمي، روشمند، ضابطه مند و پيشرو و فرهنگ دو زبانهي غير علمي، سليقه اي، بي روش، كم اعتبار و پسرونده ميباشد. متاسفانه فرهنگ دو زبانهي فارسي- كردي دانشگاه كردستان به استناد اينكه براي بيش از 75 درصد - و حتي بيشتر- سرمدخلهاي آن، توصيف وتعريف و توضيح ارائه شده است - هرچند براي اكثر آنها معادل نيز ارائه شده است، كه سنجش و ارزيابي و داوري علمي در خصوص گزينش و بكارگيري روش شناسي علمي در خصوص چينش وآرايش آنها در پي خواهد آمد- اثري كم اعتبار، ناروشمند، سليقهاي و غير علمي ميباشد و سيري قهقرايي و پسرونده را - از اين جهت - پيموده است؛ چرا كه چنين شيوهاي به اهدف دائره المعارف نويسي نزديك تر است تا فرهنگ نويسي.
توضيح وتعريف وتشريح مفاهيم ومعاني واژههاي زبان مبدا كه اساسا وظيفهي فرهنگ نويس دو زبانه نيست؛ در اين اثر با چنان رويه و مكانيسم فوق افراطي اعمال وارائه شده است كه حتي براي مفاهيم كاملا شناخته شده و بديهي چون: پدر، پسر، دختر، زن، آب، خاك، خورشيد، درخت، خانه، شهر، زمين، راه و... نيز تعاريف و توضيحات دايره المعارفي ارائه شده است، اين در حالي است كه گردآورنده در پيش گفتار جلد اول صفحه 14 اظهار داشته كه: "تنها در صورت لزوم شرح واژه را نوشته ايم"!
به نظر اينجانب يكي از دلايل عمده - بلكه عمده ترين دليل- رسوخ چنين خبط و خطاي شگفتي در اين ا ثر- كه اگر نگوييم در برخي موارد، آن را از حيز انتفاع خارج كرده، حداقل بايد گفت كه آن را سخت كم اعتبار كرده - ترجمهي اطلاعات واژگاني مربوط به واحدهاي واژگاني و سرمدخلها از روي فرهنگ يا فرهنگهاي يك زبانهاي است كه مبناي تدوين اين اثر قرار گرفته اند. اين وضعيت چنان بديهي و مشهود است و با شيوه آن چنان افراطي به كار گرفته شده كه به هيچ وجه نميتوان آن را انكار و يا توجيه كرد و يا به نفع آن احتجاج و لجاج كرد.
در واقع "ترجمه" برگرداندن يك متن از زباني به زبان ديگر است. اما فرهنگ "متن"نيست، بلكه فهرستي از اطلاعات واژگاني است. فرهنگ نويسي دو زبانه به هيچ وجه ترجمهي يك فرهنگ - يك زبانه يا دو زبانه - به يك زبان ديگر نيست؛ بلكه شاخهاي است از زبان شناسي و فعاليتي است منظم و روشمند و به منظور تاليف وايجاد اثري بديع وتازه از طريق مقابلهي نظام واژگاني دو زبان مختلف.
ترجمهي يك "فرهنگ" از زبان مبدا به زبان مقصد نه تنها مانع نيل به چنين هدفي ميشود، بلكه گاه موجب انتقال ساخت ها، نظام واژگاني واشكال فرهنگ نويسي زبان مبدا به زبان مقصد و در نتيجه، باعث ابهام وپيچيدگي كار ميشود كه در اثر مورد بحث نيز چنين شده است. همچنين در اين فرهنگ، فرهنگ نگار به ويژه در مدخلهاي فعلي، صرفا به ترجمهي توضيحات ذيل سرمدخل اكتفا كرده است. در اين فرهنگ، فرهنگ نگار اقدام به ترجمهي تعريفي كرده است كه در ذيل يك واژه در فرهنگ (هاي) يك زبانه آمده است. اين روش، ساخت فرهنگ دو زبانه فارسي- كردي دانشگاه كردستان به شدت شبيه فرهنگهاي يك زبانه است. پس از اين منظر نيز فرهنگ دانشگاه كردستان باز يك فرهنگ ترجمهاي، غيرتاليفي و التقاطي است چرا كه به طور دقيق و كامل در تعريف فرهنگ دو زبانه ميگنجد و نه واجد تمامي شرايط و ويژگيهاي يك فرهنگ يك زبانه است.
و اما در خصوص روش شناسي علمي و قواعد و اصول مترتب بر چينش و آرايش و تفكيك بر نهادهها و معادلها بايد گفت؛ در عرف فرهنگ نگاري و براساس معيارها و سنجههاي علم واژگان نگاري، بايد سعي كرد؛ معادلها و برابر نهادههاي سرمدخل را در زبان مقصد (= كردي) در سه سطح متفاوت از يكديگر تفكيك كرد: 1- معادلهايي را كه تفاوتهاي معنايي آشكار با هم دارند در حوزههاي معنايي جداگانه قرار داد و آنها را با شماره از يكديگر متمايز ساخت 2- در درون هر حوزهي معنايي يگانه، معادلهاي "ناهم طراز" را كه نميتوانند به جاي هم بكار روند؛ به كمك نقطه ويرگول (=؛) از هم جدا كرد 3- باز در درون هر حوزهي معنايي يگانه، معادلهاي "هم طراز" را كه ميتوانند به جاي هم به كار روند، با ويرگول (،) از هم جدا كرد؛ در حالي كه در فرهنگ دانشگاه كردستان فقط اصل و قانون شماره 1 آن هم حداكثر در 20 درصد موارد رعايت شده است واصول 2 و 3 مورد غفلت وتخطي كامل قرار گرفته اند چرا كه در اين فرهنگ تمامي معادلها بدون استثنا توسط نقطه ويرگول (؛) از هم تفكيك شده اند كه در واقع نمايانگر و بيانگر آن است كه تمامي معادلها و برابر نهادهها در اين فرهنگ بدون استثنا معادلهاي "ناهم طراز" هستند و نميتوانند به جاي هم به كار روند و بديهي است كه اعمال اين روش، كاملا ناصواب، غير منطقي و غير علمي است و بامر واقع و واقعيت امر در تضاد و بلكه تناقض تام قرار ميگيرد واين خود به تنهايي باعث تنزل چشمگير اعتبار علمي و روش شناختي اين فرهنگ شده است. از طرفي اين وضعيت به جاي مساعدت ويارگيري مخاطب در يافتن معادل (هاي) مناسب، سبب سردرگمي و بلكه گمراهي مخاطب در اكثر موارد خواهد شد.
اصول و موارد سه گانهي فوق الذكر از منظر علم واژه نگاري "تمهيدات حداقلي" در امر معادل گذاري و چينش برابر نهادهها در فرهنگهاي دو زبانه است كه مورد تاكيد قرار گرفته اند و علاوه بر اينها و افزون بر اين 3 مرحله، در علم واژه نگاري و درخصوص تدوين فرهنگهاي دو زبانه"تمهيدات تكميلي" نيز در خصوص آرايش و چينش معادلها انديشيده شده و اعمال وبكارگيري آنها نيز از طرف صاحب نظران ومتخصصان و دانشمندان حوزهي فرهنگ نگاري به طور موكد توصيه شده است.
اين "تمهيدات ثانويه" يا "تمهيدات تكميلي" را دانشمندان حوزهي فرهنگ نگاري" اطلاعات واژگان شناختي معادل" ناميده اند.
زبان شناسان كاربردي حوزه فرهنگ نگاري بر اين اعتقادند كه براي دستيابي به معادل مطلوب، تقسيم معادلها به حوزههاي معنايي مختلف و آرايش آنها به صورت معادلهاي هم طراز و ناهم طراز به تنهايي كافي نيست. ميدانيم كه عدم انطباق ميان واحدهاي واژگاني زبانهاي مختلف ازجمله فارسي و كردي، ايجاب ميكند كه در فرهنگهاي دو زبانه براي هر سر مدخلي از زبان مبدا، معادلهاي متعدد و گاه بسيار نامتجانس در زبان مقصد به دست دهند. همين امر، بي گمان سبب ميشود كه مراجعه كننده به هنگام جستجو براي معادل مطلوب خود با انواع دشواريها و خطاهاروبه رو شود؛ لذا براي پرهيز از اين آسيب حتي الوجود، دانشمندان و زبان شناسان حوزهي واژگان نگاري و فرهنگ نويسي علاوه بر تمهيدات حداقلي سابق الذكر، فرهنگ نگاران فرهنگهاي دو زبانه را مكلف به درج و ضبط" اطلاعات واژگان شناختي معادل ها" نيز كرده اند و اين امر را در مورد توصيه جدي قرار داده اند. اين اطلاعات واژگان شناختي كه عموما بايد بيش از معادلهاي مربوط و در درون دو هلال () يا دو قلاب [] قرا ر گيرند به شرح ذيل ميباشند:
الف) اطلاعات گويشي: گويشهايي كه در فرهنگ دانشگاه كردستان ميبايست از آنها نام برده ميشد، عمدتا به صورت (سوَراني) ، (كورمانجي سه روو) ، (كورمانجي خواروو) ، (گوراني) و (زازايي) ميباشند.
ب) اطلاعات سبكي: سبكهاي عمدهاي كه در اين فرهنگ و فرهنگهايي از اين دست ميبايد از آنها نام برد، عبارتند از: (محاوره) ، (رسمي) ، (در نوشتار) ، (درگفتار) ، (ادبي) ، (عاميانه) و (كهنه)
پ) اطلاعات موقعيتي: موقعيتهايي كه بايستي از آنها نام برده شود عبارتند از: علوم: (رياضي) ، (جغرافيا) ، (ادبيات) ، (پزشكي) و غيره
فنون: (كشاورزي) ، (حسابداري) ، (معماري) ، (كامپيوتر) و جز آن
هنرها: (موسيقي) ، (خوشنويسي) ، (عكاسي) ، (رقص) و غيره
ورزش : (در تنيس) ، (در فوتبال) (در واليبال) ، (در شكار) ، (در شنا) و مانند اينها
مكان ها: (در دانشگاه) ، (در مجلس) ، (در اتومبيل) ، (روي پارچه) و نظايرآن
شرايط: (بيانگر اجبار و ضرورت) ، (بيانگر توصيه) ، (در مذاكره) ، (بيانگر اعتراض) و غيره
ت) اطلاعات كاربردي: اين اطلاعات عبارتند از:
(به طعنه) ، (به شوخي) ، (به تحقير) ، (مجازي) و (به توهين)
ث) اطلاعات دستوري: مبين اين كه معادلهاي پس از آن (= پس از اين اطلاعات، دستوري) به شرطي ميتوانند براي سر مدخل فارسي به عنوان معادل و برابر نهاده بكار روند كه سر مدخل مزبور وضع دستوري خاصي پيدا كرده باشد، مثلا اگر اسم است جمع بسته شده باشد يا همان اسم در جايگاه صنعت قرار گرفته باشد و نقش وصفي به عهده گرفته باشد و مانند اينها. اطلاعات دستوري ديگري كه در فرهنگهاي دو زبانه با معادلها ميآوريم، از جمله، عبارتند از: (با صفت و قيد) ، (با صفت تفصيلي وعالي) وجز اين ها.
ج) اطلاعات دائره المعارفي: اين قبيل اطلاعات را در موقعيتهايي شاد و بسيار نادر و تنها هنگامي پس از يك معادل ميآوريم كه احساس كنيم معادل مزبور يا سر مدخل زبان مبدا (فارسي) براي همهي مراجعاني كه گويشور زبان مقصد (= كردي) هستند چنان كه بايد شناخته شده نيست! اين اطلاعات را بلافاصله پس از معادل مورد نظر و به شكل (=) در داخل دو هلال ميآوريم.
چ) اطلاعات بافتاري: مبين اين كه معادلهاي پس از دو قلاب [] عمدتا هنگامي ميتوانند به ازاي سرمدخل زبان مبدا (= فارسي) به كار روند كه با كلمههاي درون قلاب، يا نظاير آنها. در يك جمله هم نشين شده باشند و با آنها رابطهي دستوري مشخص بر قرار كرده باشند.
رابطهي دستوري مزبور در كل از انواع زير است:
1) اگر معادل، فعل متعدي باشد، كلمهي درون دو قلاب مفعول آن است، مثل: ›آشو باندن: [مروَث، خهلَك] شلَهژاندن‹
2) اگر معادل، فعل لازم باشد، كلمهي درون دو قلاب فاعل آن است ؛ مثل: ›آراميدن: [مروَث، ئينسان] حهسانهوه، سرهوتن‹
3) اگر معادل، صف باشد، كلمه يدرون دو قلاب موصوف آن است، مثل › بومي:[خواردهمهني، دهسكرد]خوَمالَي‹
4) واگر معادل، اسم باشد، كلمهي درون دو قلاب مضاف اليه آن است؛ مثل: ›تراشه: [دار]تلَاش‹
در فرهنگ دانشگاه كردستان از تمامي اطلاعات واژگان شناختي معادلها كه نام برده شد تنها وتنها در محدودهي اطلاعات سبكي آن هم فقط: (گفتاري) و (ادبي) و اطلاعات موقعيتي آن هم تنها: (علوم) و (فنون) و اطلاعات كاربردي آن هم تنها: (كنايي) و (مجازي) اطلاعاتي درج شده است و (اساسا دربرخي از موارد لازم نه در همهي موارد لازم) كه اين اطلاعات در ج شده نسبت به كل موارد ذكر شدهي فوق الذكر به 5 درصد هم نميرسد.
اين اهمال و كم كوشي و تغافل حداكثري در عدم درج اطلاعات واژگان شناختي معادلها درفرهنگ كردستان باعث شده كه به شكل تصاعدي اعتبار علمي و روش شناختي اين اثر به پايين ترين سطح ممكن تنزل يابد.
علاوه بر ويژگيهاي ايجابي مورد نظر زبان شناسي كاربردي و واژه نگاري كه قبلا از آنها ياد كرديم؛ صاحب نظران حوزهي فرهنگ نگاري، تمهيدات ديگري را موسوم به "تمهيدات تفصيلي" (علاوه بر تمهيدات حداقلي وتمهيدات تكميلي كه قبلا مذكور افتاد) توصيه و پيشنهاد كرده اند كه بايد فرهنگ نگاران دو زبانه براي تدوين يك فرهنگ معيار دو زبانه كارآمد آنها را مدنظر قرار داده و اعمال كنند؛ اما به علت اينكه تمهيدات قبلي يعني "تمهيدات حداقلي" و "تمهيدات تكميلي" به منزلهي پيش نياز مرحلهي سوم (= تمهيدات تفصيلي) ميباشند و اين تمهيدات دو گانهي قبل الذكر حتي به طور نسبي نيز در فرهنگ دانشگاه كردستان رعايت واعمال نشده است، لذا بحث از "تمهيدات تفصيلي" در مورد اين اثر هيچ گونه موضوعيتي نخواهد داشت؛ به ناچار از ذكر موارد و مراحل كاربردي مقتضي (و ويژگيهاي هر كدام از اين موارد و مراحل) در حوزهي تمهيدات تفصيلي هيچ گونه بحثي نخواهيم كرد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
ماخذ و منابع:
1- آشوري، داريوش، (1381) "سخني در باره فرهنگ نويسي دو زبانه"نگاه نو، شماره 10، آبان 81
2- يارمحمدي، لطف الله (پروفسور) (1372) ، شانزده مقاله در زبان شناسي كاربردي و ترجمه، انتشارات نويد شيراز
3- حق شناس، علي محمد وديگران (دكتر) (1381) فرهنگ معاصر هزاره انگليسي- فارسي، انتشارات فرهنگ معاصر
4- مردوخ روحاني، ماجد (86 - 1385) فرهنگ فارسي- كردي، دانشگاه كردستان جلد 1 و 2 و 3، انتشارات دانشگاه كردستان، سنندج
5- حق شناس، علي محمد (دكتر) (1370) مقالات ادبي، زبان شناختي، نيلوفر، تهران
6- دبير مقدم، محمد؛مدرسي، يحيي (دكتر) (1374) مجموعه مقالههاي سومين كنفرانس زبان شناسي، انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي تهران
7- صفوي، كورش (دكتر) (1380) گفتارهايي در زبان شناسي، هرمس، تهران
8. Bejoint , Henri (2000) Modern Lexicography:An Introduction Oxford University press. USA
9-LandaU I Sidney (2001) Dictionaries: the Art and Craft of lexicography , combridge university press
10- Sterknburg , piet van (2003) A Practical Guide to lexicography , john Benjamins publishing co
11- Burchfield , Robert (1987) , Studies in lexicography. Oxford university press,USA