يكى از بدبيارى هاى فرهنگ اين است كه مفهوم «فرهنگ» مفهومى خنثى نيست. صفاتى نظير «فرهيخته»، «بافرهنگ» و «فرهنگى»، همواره براى ستايش و بزرگداشت و احترام به كار برده مى شوند. البته اين صفات اغلب صفاتى «رسمى »اند. اين معناى رسمى (formal) از واژه form يا شكل مى آيد. يعنى آنچه با شكل غالب، همخوان است. شكلى كه در اغلب موارد از درون مايه هم خطيرتر و تاثير بخش تر است. رسمى بودن يعنى سازگار بودن و سازش كردن. از همين رو است كه انقلاب واقعى، انقلاب در form است يعنى منقلب كردن و برانداختن امر رسمى يا فرمال (the formal). وقتى صفت «بافرهنگ»، بار به اصطلاح مثبت پيدا مى كند و در خدمت ستايش و «تائيد» در مى آيد، وقتى به صفتى «رسمى» براى ستايش بدل مى شود، مبين آن است كه حائز فرهنگ بودن يعنى حائز «فرهنگ رسمى» بودن. بنابراين بهنجار بودن يعنى سازگار بودن با فرهنگ موجود.
۲ _ اعتلاى فرهنگى، اين تركيب محبوب به چه معنا است؟ فاتحان همواره «فرهنگ»، و فقط «فرهنگ»، را به عنوان «چيزى تماماً از آن خويش» به زبان مى آورند. همچون تصرف زمين، آنان فرهنگ را هم به تصرف در مى آورند. البته در لحظه تصرف، اغلب درباره «فرهنگ» كمابيش سكوت پيشه مى كنند. زيرا در اين لحظه خون و خشونت، فرهنگ نيز هنوز آلوده به خاك و اسلحه است. ولى از آن پس، وقتى فرهنگ «از آن آنان» شد، آنگاه به پديده اى ناب و مجرد و البته بى خطر بدل مى شود. اكنون است كه مى توان «اعتلا»يش بخشيد.
۳ _ مفهوم اعتلاى فرهنگ و مفاهيم همزادش نظير گسترش فرهنگ كتاب خوانى، بالا بردن سطح فرهنگى عموم، پرباركردن كتابخانه ها، نيز انبوه همايش ها، سمينارها، نشست هاى فرهنگى، تقديرهاى كلان از چهره هاى فرهنگى و غيره، همگى اغلب در فضايى انتزاعى و «ناب» و غيرزمينى اند. به واقع همگى در خدمت فرهنگ رسمى و از آن مهمتر نوعى يكپارچگى و وحدت فرهنگى پنهان اند. اعتلاى فرهنگى همواره در انتزاعى ترين و ايده آليستى ترين سطح صورت مى گيرد. اين قسم كوشش براى اعتلاى فرهنگ، فاقد هر نوع عرضه معطوف به زمينه مادى فرهنگ است. زمينه اى كه فرهنگ، بدون آن وجود ندارد. فرهنگ همچون هر كالايى محصول يك فرآيند توليد خاص است. البته محصولات فرهنگى، برخلاف محصولات صنعتى، به گونه اى اند كه خود را مستقل از مناسبات مادى توليد نشان مى دهند. ايدئولوژى رسمى از اين استقلال ظاهرى و موهوم استفاده مى كند. معمولاً پاسداران رسمى فرهنگ همان هايى اند كه ابزار توليد فرهنگ را به دست دارند. ولى اينان همواره علاقه دارند اين فرآيند توليد را پنهان نگه دارند.
۴ _ فرهنگ ماهيتى نهادى دارد. نهادها و سازمان ها در حكم ابزار توليد فرهنگ اند. گسترش فرهنگ كتاب خوانى، بدون گسترش و دگرگونى ابزار توليد كتاب، چيزى جز آمارى ايدئولوژيك و فريبكار نيست. وقتى فرهنگ را استعلا مى بخشيم در واقع چه چيزى را استعلا مى بخشيم؟ در حال حاضر ما، اعتلاى فرهنگ، به معناى بازتوليد كردن همان فرهنگ است. فرهنگ خود را بازتوليد مى كند و دولت، يعنى همان توليدكننده يكه تاز فرهنگ خودش آن را مى خرد. در مورد نشر كتاب اين وضع بسيار شايع است. فرهنگى كه اين مناسبات توليد، آن را توليد و بازتوليد مى كند، اغلب هيچ كاربرد ديگرى ندارد مگر حفظ همين مناسبات توليد. انبوه كتاب هاى خاصى كه منتشر مى شوند ولى خوانده نمى شوند، گواهى است بر اين چرخه. در متن همين توليد و بازتوليد پياپى است كه چيزى به نام انباشت فرهنگى به وجود مى آيد.
پس از هر همايش «رسمى»، انبوهى مقاله و بولتن و كتابچه و گزارش برجاى مى ماند كه دلالت ديگرى ندارند مگر اشاره به استحكام بخشيدن به آن چيزى كه شيوه توليد اين برنامه ها را تشكيل مى دهد. از اين رهگذر فرهنگ رسمى و «از بالا»، مرتب انباشته و بازتوليد مى شود. بازتوليد و انباشتى كه البته رفته رفته از كاركرد اجتماعى و حتى اقتدار خود تهى مى شود. فرهنگ ماهيتاً امرى پويا و پيوسته دگرگون شونده است. ولى فرهنگ رسمى، «ماهيتاً» بناست ثابت و واحد و يكپارچه بماند. بنابراين اعتلايش به معناى انباشته شدن اش است. بنابراين انبوه دال هايى كه مدلولى واحد دارند، بر هم تلنبار مى شوند. مناسبات توليدى كه اين فرهنگ را توليد مى كنند، از آنجا كه تحت فرمان عده اى خاص اند، نمى توانند چيزى «غير» از همان فرهنگ توليد كنند. اين وضع را مسامحتاً مى توان سوسياليستى كردن شيوه توليد فرهنگ ناميد.
۵ _ وحدت ابزار توليد، فرهنگ را بدل به ايدئولوژى مى سازد. تاريخ بر اين نكته گواه است. هر نوع اشاره به اعتلاى فرهنگ، بدون اشاره به ايجاد تكثر در ابزار توليد فرهنگ، بويناك است. تكثر ابزار توليد، نخستين و ابتدايى ترين شرط تحقق فرهنگ پويا است