تاريخ: ۱۳۹۷ جمعه ۳۰ آذر ساعت ۱۹:۴۳ | بازدید: 2281 نظرات: 2 کد مطلب: 10419 |
یعقوب خضری
چکیده
موضوع این مقاله تفرد و خویشتنیابی در بیت کردی(زنبیل فروش) بر اساس خوانش یونگی است. از روش آرشیوی – کتابخانهای در نگاشت این مقاله استفاده شده است. فرایند خویشتنیابی و تفرد بر اساس نظریه یونگ مبنای تحلیل این مقاله است. پس از تحلیل و واکاوی نظریه مذکور و بیت زنبیل فروش که از ابیات منتسب به فولکلور کردی است مشخص گردید که شخصیت اصلی روایت شده در این بیت در سیر تکاملی خود به سوی فردیت گام برداشته و توانسته است این فرایند را در قالب گزارههای کهنالگویی و امر قدسی دینی طی نماید و فردیتیابی به صورت ناقص به وقوع پیوسته است.
کلیدواژه
تفرد، فردیتیابی، خویشتنیابی، یونگ، کهنالگو، بیت کردی زنبیل فروش
مقدمه
رابطه روانکاوی و ادبیات، امروز، به جای رابطه پزشک و بیمار، رابطه دو نظام اندیشه است که با زبانی شدن ساختار ناخودآگاهی و با متن شدن روان به یکدیگر نزدیک میشوند. یکی ناخودآگاه آن دیگر است و این یک از راه آن دیگری سخن میگوید و کار ناقد روانکاو، از این چشم انداز یعنی توجه به این معنا که:
ساختار ادبیات همان ساختار ذهن است؛ نه یک ذهن خاص، بلکه آنچه به گفته فروید دستگاه ذهنی و فرایندهای ساختارساز آن است...چنین مینماید که میان فرایندهای ساختارساز روان و ساختارهای استتیک پیوند و همانندی هست. شاید نیازی به گفتن نباشد که در روانکاوی فروید که تاریخ نقد روانکاوی و نقد ادبی روانکاوانه با او آغاز میشود، مفهوم ناخودآگاهی دامنه گسترده و کاربردی پیچیده دارد. فروید این مفهوم را مانند بسیاری از مفاهیم دیگر روانکاوی بارها و هر بار به شیوهای تازه تعریف کرده و تاریخچه تازه از آن به دست داده است. فروید در کتاب تمدن و نارضاییهای آن از غرایز و نیروهایی سخن میگوید که در گسترش و دگرگونی آن نقش دارند و از همه مهمتر مفهوم فرامن(super ego) است. تشکل فرامن که با گذر کودک از مرحله ادیپی همزمان است سرآغاز آشنایی با نظامهای ارزش گذارنده خانوادگی و اجتماعی تحول انسان به موجودی اخلاقی و اجتماعی است. در همین کتاب است بر لایههای جمعی ناخودآگاهی تأکید میکند و از فرامن اجتماعی که هم تحولات فرهنگی بر محور آن شکل میگیرد و هم خود آن در یک سیر تدریجی و آهسته در برابر دگرگونیهای بنیانی اجتماعی و تاریخی متحول میشود سخن به میان میآورد و نشانهها و آثار این روان همگانی را دست یافتنی تر و شناختنی تر از روانهای فردی تعریف میکند(یاوری، 1387). محور اختلافات فکری فروید با یونگ نیز بیشتر به ناخودآگاه و تفسیرهای متفاوتی برمیگردد که یونگ مطرح میکند. یونگ به شیوهای متفاوت ناخودآگاه را مورد کنکاش نظری قرار میدهد و با ارائه مفهومی نوین از ناخودآگاه به نام ناخودآگاه جمعی و پیوند آن با مفهوم کهنالگو راهی نو در تفسیر روانکاوانه میگشاید. کهن الگوها که نوعی صور سمبلیک برخاسته از غرایز هستند، محتویات ضمیر ناخودآگاه را تشکیل میدهند، و بیشتر در رؤیا و خیالبافیها آشکار میشود(یونگ، 1383). کهن الگوها را میتوان دستور زبان ذهن نامید؛ بدین معنی که ذهن آدمی در چهارچوب آنها جهان پیرامونش را درک میکند(ستاری، 1366). تجلی ناخودآگاه این مفهوم با محوریت کهن الگوها در حوزه اساطیر سبب پیدایش رویکردی از نقد بنام نقد کهن الگویی شده، که مبانی آن بسیار شبیه نقد اسطورهای است(الگورین و همکاران؛1370). ما در این نوشتار قصد داریم تا در چارچوب نظری و نظام فکری یونگ در رابطه با فرایند فردیت یافتگی – که یکی از مبانی مهم نظریه یونگ است –در ارتباط با کهنالگو، نقد کهن الگویی و مؤلفههای زیربنایی مفهوم تفرد و همچنین نیم نگاهی به امر قدسی دین، بیت زنبیل فروش از بیتهای فولکلور منتسب به ادبیات شفاهی کردها را مورد کنکاش و واکاوی قرار دهیم.
یونگ، روانشناسی دین و فرایند فردیت یافتگی(تفرد)
تاریخمندی ناخودآگاهی و واکنشهای ساختارهای عمقی و همگانی آن در برابر دگرگونیهای ژرف و بنیادین فرهنگی و تاریخی از زمینههای مهم گفتگو و بررسی در بسیاری از مکتبهای روانکاوی است و در روانشناسی تحلیلی یونگ نیز، که ناخودآگاهی جمعی از مفاهیم بنیادی آن است اهمیتی ویژه دارد(منبع پیشین).
اگر بخواهیم یونگ را در قالب گزارههای روانشناسی شرقی مورد واکاوی قرار دهیم و نظام فکری یونگ را با توجه به وجود مؤلفههای روانشناسی شرق و عرفان شرقی مورد بررسی قرار دهیم، میبایست این حقیقت را نیز مورد توجه قرار دهیم که بخش مهمی از نظام فکری منتسب به روانشناسی تحلیلی یونگ بر اساس مفروضههای بنیادین روانشناسی و عرفان شرقی، مسایل فردی، اجتماعی، هنری و ادبی را معناکاوی میکند. جایی که صورتبندی مفاهیم تا حدود زیادی در مقایسه با مفروضههای روانشناسی غربی متفاوت جلوه میکند. روانشناسی غربی، ذهن را، عملکرد ذهنی روان، یعنی ذهنیت فرد میداند. هنوز میتوان یک ذهن غیر شخصی جهانی را در حیطه فلسفه یافت، یعنی در جایی که به نظر میرسد بازماندهای از روح انسان آغازین در آن وجود دارد. این انگاره ممکن است از دیدگاه غربی کمی تند و تیز باشد، ولی گمان نمیکنم که از حقیقت چندان دور باشد. در هر حال به محض آنکه در رویارویی با ذهنیت شرقی قرار میگیریم، با چیزی همانند این موضوع سر و کار داریم. ذهن در شرق عاملی کیهانی و خود جوهر وجود است، در حالیکه در غرب، تنها شروع به درک آن به عنوان شرط اساسی شناخت شده است و شناخت وجود جهان از آنجا شروع شده است. در غرب انسان به گونهیی بیپایان حقیر است و لطف خداوند همه چیز محسوب میشود، ولی در شرق، انسان خداست و خود را احیا میکند(یونگ1393). در سنت روانشناسی شرقی ایدههایی برای چگونگی رشد شخصیت، ارائه تبییناتی برای اینکه چرا مردم رنج میبرند، ارائه اقداماتی برای تسکین رنج و مطرح کردن فرد بالغ و سالم از نظر روانی طرحریزی شدهاند(کنت دی کیت، 1394).
براساس همین فهم از مبانی روانشناسی شرقی یونگ بخش بسیار مهمی از سازمان نظری خود را طرحریزی نمود. در ساختار نظری یونگ بخش مهمی از سازههای نظری در چهارچوب فهمی متفاوت از روانکاوی فروید صورتبندی شدهاند. یکی از مؤلفههای مؤثر در این نوع صورتبندی، شناخت و تحلیل یونگ نسبت به مسئله دین است. یونگ دین را حاصل تجربه میداند. وی با توصیف مستمر از خودش به عنوان یک روانشناسِ صرف و نه یک فیلسوف، تأکید میکند که مرکز توجهاش بر سودمندی دین است. از آنجا که دین بعد روانشناختی قویای دارد، من به آن صرفاً با نقطهنظری کاملاً تجربی توجه میکنم. به نظر یونگ قلب دین اعتقاد نیست بلکه تجربه است. وی تصریح میکند که از استعمال کلمه دین مسلک خاصی را در نظر ندارد. اما این صحیح است که هر مسلکی از یک طرف در اصل متکی به احساس مستقیم کیفیت قدسی و نورانی و از طرف دیگر متکی به ایمان یعنی وفاداری و اعتماد نسبت به تأثیر عوامل قدسی و نورانی و تغییراتی است که در وجدان انسان از آن تأثیر حاصل میشود. تغییر حالتی که در پولس رسول پیدا شد مثال بارزی از این نکته است. بنابراین میتوان گفت که اصطلاح "دین" معرف حالت خاص وجدانی است که بر اثر درک کیفیت قدسی و نورانی تغییر یافته باشد. (یونگ، 1394).
یونگ اعتقاد نداشت که دین نوعی روانرنجوری است بلکه آن را برای رشد شخصیت لازم میدانست. و آن را مبتنی بر تصویر کهنالگوی جهانی پدر میدانست. پدر یک نماد است، نه نماد پدر یک شخص، بلکه وجودی کلیت یافتهتر و یکپارچهتر است. از نظر یونگ کهن الگوها در قلمرو دین قرار دارند. داعیه اصلی روانشناسی یونگ این است که کهنالگوها عموماً در همه فرهنگها و همه ادوار تاریخی یافت میشوند. از نقطهنظر روانشناسی اجتماعی، از آنجایی که مفهوم کهنالگو به نوعی هم راستا با امر قدسی دین مجال نمودیافتگی پیدا میکند؛ بر همین اساس یونگ دیدگاهی بسیار منحصر به فرد درباره دین و تجارب افراد ارائه میدهد. یونگ به موضوعات دینی بسیار علاقمند بود و از آنها کاملاً آگاهی داشت و پیوسته خود را مدافع و طرفدار دین نشان میداد. وی معتقد بود مردم به انسجام شخصیت، نزدیکتر شدن به ذات حقیقی خود نیاز دارند و این وظیفهای دینی است. تفاوت نمادهای یونگ از نمادهای فرویدی دینی از آنجا ناشی میشوند که نمادهای یونگ به تجارب اشخاص اشاره ندارند بلکه به ویژگیهای بنیادین حیات عمومی بشری اشاره میکنند. کهنالگوها حامل مفهومی از مدلول دینی با امر قدسیاند و در همه ادیان جهان یافت میشوند و تا حدی حقیقت دارند، اما یونگ اعتقاد نداشت که آنها بیرون از چارچوب حیات بشری وجود داشته باشند. یکی از مهمترین کهنالگوهایی که یونگ در این رهیافت به آن اشاره دارد کهنالگوی نفس است. وی معتقد است نفس نماد خداست و کهنالگوی کلیت، انسجام و تکامل شخصیت و برآیند تفرّد است. (آرگیل، 1394). کهنالگوهای دیگری که یونگ همراستا با این کهنالگو(نفس) در جهت سیر تکاملی خویشتنیابی مطرح میکند کهنالگوهای پرسونا و سایه میباشند. کهنالگوی پرسونا وجه بیرونی و اجتماعی شخصیت فرد را که در معرض دید عموم قرار دارد شامل میشود. کهن الگوی سایه هم آن بخش از شخصیت است که فرد ترجیح میدهد آن را آشکار نکند؛ بدین مفهوم که سایه شامل بخشهای تاریک، سازمان نیافته و سرکوب شده یا به تعبیر یونگ، هر چیزی است که فرد از تأیید آن در مورد خودش سرباز میزند مواردی از قبیل صفات تحقیرآمیز شخصیت و سایر تمابلات نامتجانس(پالمر، 1395).
در دیدگاه یونگ کهن الگوی سایه همچون کهن الگوی نفس تا حدود زیادی در ضمیر ناخودآگاه فردی قرار دارد که نماینده جنبه تاریک و اهریمنی شخصیت فرد به شمار میآید(رستگار فسایی، 1388). البته یونگ معتقد است سایه مانند پرسونا دارای جنبههای مثبت نیز است. بنابراین باید در حین سرکوب سیمای تاریک سایه، ویژگیهای مطلوب آن یعنی خلاقیت، پیشنهادی عاطفی، آفرینندگی و سرچشمه زلال خودانگیختگی نیز مورد توجه قرار گیرد. یونگ مرحله دیدار با سایه را از نخستین و برجستهترین مراحل فردیت میداندکه فرد طی آن با ویژگیهای منفی و رذیلتهای اخلاقی خود روبرو میشود. فرد باید این ویژگیهای منفی را اصلاح و برطرف نماید تا بتواند با لایههای روان ناخودآگاهی خود دیدار کند(تبریزی، 1373)
در مقابل کهن الگوی سایه که به عقده یونگ بیشتر در ناخودآگاه فردی قرار دارد کهن الگوی دیگری در ناخودآگاه جمعی یافت میشود که به خصوصیات جنسیتی متقابل روان مربوط است. به این معنا که این کهن الگو در زنان دارای جنسیتی مردانه است و آنیموس نامیده میشود؛ در حالی که این نیمه روانی در مردان با جنسیتی زنانه ظاهر و آنیما خوانده میشود(پالمر، 1395)
به موجب یافتههای یونگ، طی فرایند فردیت روانی، فرد پس از مقابله با نیروهای سایه و رویارویی با آنیما/آنیموس موفق به دیدار با خود و یگانگی با آن میشود. خود یکی از برجستهترین و در عین حال مبهمترین کهن الگوهایی است که یونگ آن را مطرح کرده است(یونگ، 1383). خود محلی است که جمیع اضداد به اعتدال میگرایند و آسمان و زمین یکی میشوند(شایگان، 1355). در بررسی کهن الگوی خود، یونگ دریافت که این کهن الگو با فرایند فردیت روانی ارتباطی ناگسستنی دارد؛ به تعبیری خود همان کهن الگوی تمامیت و یکپارچگی است. از نظر او تمامی زندگی روانی فرد برخاسته از خود است و تمام اهداف علّی و غایی او به سمت و سوی آن جهت مییابد؛ به این ترتیب که طی فرایند فردیت، خود به عنوان یک عامل هدایتگر درونی و یک مؤلفه دیرین و ذاتی روان برخورد میکند و مانند دیگر کهن الگوها خود را نه بر اساس شکل، بلکه فقط بر حسب محتویات پدیداریاش جلوهگر میکند(پالمر، 1395).
در دیدگاه یونگ خود مظهر خداست. او کهن الگوی تمامیت، یکپارچگی و کمال شخصیت، یعنی همان ثمره فردیت یافتگی است. عبور از لایههای مختلف ناخودآگاهی و دستیابی به خود سبب شکوفایی و تحقق حقیقت برتر وجودی انسان میشود و کسی به این مرحله دست مییابد که:
"جهان را در سنگریزهای میبیند و آسمان را در گلی خودروی. چنین کسی به گفته عیسی مانند باد است و باد به هر کجا که میخواهد میوزد و آوای آن را یکسره میشنوی، اما نمیدانی که از کجا میآید و به کجا میرود. چنین است حال کسی که خودش را به فعلیت رسانده و صاحب چشم باطنی شده است(ام.می، 1378).
به زعم یونگ در پایان فرایند فردیت روانی آرکی تایپ تمامیت و کمال با میانجیگری آنیما/آنیموس شکوفا میشود و به سطح خودآگاه ذهن میرسد. به این ترتیب با سازگاری و یکپارچگی خودآگاه و ناخودآگاه، کمال شکل میگیرد(شوالیه و گربران، 1382). فردیت روانی، خویشتنیابی، فردیتیافتگی یا تفرد در روانشناسی تحلیلی یونگ از لحاظ معنایی همسان به شمار میروند. فرایند تفرد در دیدگاه یونگ چنین ذکر گردیده است:
"یونگ فرایندی را که به وسیله آن فرد بخشهای هشیار خود را یکپارچه میسازد، فرایند فردیت یافتگی مینامد". ابتدا مفهوم فردیت در کتاب سنخهای روانشناختی پدیدار شد، اگرچه میتوان رد آن را پیشتر در در تز دکترای یونگ در 1902 پیدا کرد و در کار آخر او ارتباطهای اسرارآمیز، به طور کامل به آن پرداخته شده است. اصطلاح فردیت به یک حالت اشاره ندارد، بلکه فرایندی زنده و پویاست که فرد به وسیله آن فردی روانشناختی میشود، یعنی به یک کل یا واحدی مجزا و غیر قابل تفکیک تبدیل میشود. فردیت یعنی تفکیک ناپذیر شدن و تا بدانجا که فردیت یافتگی دربرگیرنده یکپارپگی درونی ماندگار و تجربهناپذیر ماست. همچنین به معنای شخص خود شدن است. بنابراین ما میتوانیم فردیت را خودیابی یا خودشناسی معنا کنیم. یونگ ادامه میدهد که فرایند فردیت یافتگی، فرایندی کاملاً خود به خودی و طبیعی در درون روان است که پا به پای فرایندهای جسمی در حال رشد و تحول است، بنابراین، چیزی نیست که میتواند از بیرون تحریک شود. بلکه چیزی است که به طور بالقوه در تمام انسانها وجود دارد، گرچه بیشتر ما از آن بیخبریم، بنابراین تقدیر شخصیت، حرکت به سوی فردیت است(پالمر، 1395). به موجب روانشناسی یونگ فرایند فردیت(تفرد) با سازش من خودآگاه با مرکز درونی خود (هسته روانی) یا خود یا جریحهدار شدن شخصیت و رنج ناشی از آن آغاز میشود. اگرچه این تکان اولیه اغلب تشخیص داده نمیشود(یونگ، 1383).
رشد و تکامل شخصیت در رویکرد یونگ به مفهوم خویشتنیابی نوعی نوزایی را ممکن میسازد. این نوزایی از گرایش روان به ایجاد یک مرکز تازه در ساختار شخصیت، سازمان روان را، به سوی درون متمرکز میکند و دگرگونی و نوزایی را ممکن میسازد. فرایند خویشتنیابی در سیر خود به سوی تکامل از سه مرحله میگذرد:
1) از چندپارگی روانی(Psychic fragmentation) به تمامیت فردی(Individual Wholeness).
2) از تمامیت فردی به پیوستگی با جهان (Unification with the word).
3) از پیوستگی با جهان به یگانگی با نیروهای کیهانی(Cosmic unification). (یاوری، 1387).
همانطور که مراحل فوق نشان میدهد، این یکپارچگی و کمال در مرحله بعد و در اتحاد با خود به وحدت فرد با جهان و سپس نیروهای کیهانی منجر میشود و از این راه فرد به فردیت میرسد و از یک سو روشنایی آگاهی را بر جهان بیرون بازمیتاباند و از دیگر سوی همه آنچه را تا آن روز ندیده است، مشاهده کرده و به کمال بیشتری میرسد(یاوری، 1387). یونگ معتقد است حرکت در مسیر فردیت حرکتی بی انتهاست و دست یابی به هر کمال و فردیتی، فرد را به مرحلهای بالاتر و والاتر رهنمون میشود(بیلسکر، 1384). بر اساس روانشناسی یونگ دستیابی به فرایند فردیت از الگوی منظمی پیروی میکند و در دو بخش به تمامیت میرسد، مؤلفه اصلی بخش اول ورود به واقعیت بیرونی است. ویژگی بخش دوم ورود به واقعیت درونی است. بخش اول با اهداف عینی و قابل دستیابی نظیر موقعیت اجتماعی و خانواده سر و کار دارد. اما بخش دوم با پرسشهای معنوی در مورد معنای زندگی و هدف هستی مرح میشود. در این دوره با پیوند یافتن جنبههای هوشیار و ناهوشیار روان، معنا و هدف جدیدی در زندگی ایجاد میشود که از یک با طرف با مسئله شخصی و از طرف دیگر با شکل جمعی انسانیت پیوند مییابد(پالمر، 1395).
از دید یونگ تفرد نوعی خودیابی است و بنابراین هدف آن شناسایی خود است. "خود" تا حدی دارای ویژگی نتیجه یا هدفی است به دست آمده، چیزی است که به تدریج مورد قبول واقع میشود و با زحمت زیادی به تجربه درمیآید. بنابراین، خود، هدف زندگی ماست، زیرا کاملترین جلوه ترکیبی حیاتی از چیزی است که ما آن را فردیت مینامیم، شکوفایی کامل نه تنها یک فرد بلکه یک گروه است که هر یک از افراد، سهمی در کل آن دارند. هدف فرایند فردیت، یکپارچه ساختن اجزای مجزای روان و بنابراین، تحقق یکپارچگی کهنالگوی خود است(منبع پیشین).
یکی از هدفهای نقد روانشناختی یونگی، که در ادامه سنت فکری اندیشمندانی چون چون افلاطون و کانت قرار دارد، کنار هم قرار نهادن و سنجیدن صور کهن الگویی در آثاری است که خاستگاه آنها لایههای عمقی ناخودآگاهی جمعی است. یونگ آثار هنری و ادبی را از نظر پیوندشان با جریانهای فرهنگی و تاریخی از یک سو، و بازتاباندن ساختارهای همگانی روان، از سویی دیگر، در سه گروه قرار میدهد. در گروه نخست به آثاری برمیخوریم که محصول زیستن در گروههای خاص اجتماعیاند، کنشها و واکنشهای درونگروهی و برون گروهی را باز میتابند و زبان گروهند. دومین گروه از آثار هنری و ادبی، گرچه هم چنان پذیرای گزینشها و ارزشهای گروهند، اما نیازها و خواستهای گروه را در انگارهها و تصویرهای کلیتری منعکس میکنند. تنها در گروه سوم است که که کار هنری نسبت به سرزمین و فرهنگی که از آن برمیخیزد جنبه جبرانی(compensational) پیدا میکند، از عمیقترین، نهانیترین، و فراگیرترین ترسها، نگرانیها و آرزوهای آدمیان سخن میگوید و صورتهای آرمانی و آرزویی زیستن در آن سرزمین و فرهنگ را در ساختار و زبان خود باز میتاباند. خاستگاه آثاری از این دست، به گمان یونگ، لایههای عمقی ناخودآگاه جمعی است که نه تنها فرد را به جامعه و افراد همروزگار او پیوند میدهد بلکه او را با آنان که بسیار پیش از او میزیستهاند یگانه میکند. قالبها و انگارههای ناخودآگاه جمعی و یا به زبان یونگ کهن الگوها(Archettypes) و فرایند تفرد(Individuation) از دو نظر اهمیت دارند: یکی از نظر نقش آن در رشد و تکامل شخصیت و دیگری از نظر بازتافتن درونمایههای آن در آفرینش هنری و رؤیاهای ژرف(یاوری، 1387). در مجموع باید گفت فرایند فردیت اساساً فرایندی شناختی است؛ یعنی اگر فرد بخواهد شخصیتی کاملاً متعادل بیابد، باید روند خاصی را پی گیرد(گورین ویلفرد، 1370).
تجزیه و تحلیل و نتیجهگیری
موضوع تحلیل این نوشتار یکی از بیتهای فولکلور کردی به نام زنبیل فروش است. بخشی از تم روایت در این بیت بر اساس برخی از مؤلفههای دینی پردازش شده است، راوی بیت مذکور سعی نموده است در آفرینش و بازآفرینش شخصیت اصلی این روایت یک سیر تکاملی را بپیماید. این سیر تکاملی بر اساس تجربه زیسته شخصیت مذکور قصد دارد تا فرایند فردیتیابی را جهت رسیدن به کهنالگوی آرمانی تمامیتخواه طی نماید. بر اساس مفروضات نظری ذکر شده در این نوشتار با توجه به اینکه ذهن در شرق و در حقیقت در نظام روانشناختی شرق عامل کیهانی و جوهر وجود تلقی میشود و برخلاف نظامهای فکری غربی که انسان زمینی است، در قالب خدا خود را احیا میکند و در پی تبیین رنجهای مردم و تسکین آنهاست. شخصیت اصلی بیت زنبیل فروش که ابتدا در نقش شاهزاده و سپس پادشاه نمود پیدا میکند و پس از عزیمت به شکار با زیردستانش، با صحنهای مواجه میشود که موجب تغییر اساسی در نقش پادشاه میگردد. پادشاه در حین شکار جمعیتی را که مشغول دفن جنازهای هستند مشاهده میکند. وی که تاکنون - بر اساس نقل قول راوی- چنین صحنههایی را ندیده بود و در مورد مرگ و آیینهای آن آگاهی کافی نداشت؛ پس از اندکی پرسشگری هویت این جمعیت برایش آشکار میشود و مشخص میگردد که آنها مسلمان هستند و این مراسم جنبه دینی دارد.
پس از این رویداد، تحول بزرگی در نظام شناختی و فکری پادشاه پدیدار میگردد و به اسلام ایمان میآورد. تخت پادشاهی را رها میکند و زندگی درویشی را پیش میگیرد و در قالب مردی زنبیل فروش نقشآفرینی میکند. همین تحول موجب میشود پادشاه که اکنون دیگر مردی تهیدست و زنبیل فروش شده است تلاش نماید تا بر اساس عامل کیهانی(پیوند با جهانهای خارج از وجود مادی) قدم بردارد و نمادهایی از وجود خدا را در خود احیا نماید. کهنالگوی نفس در این قسمت از بیت مجالی برای نمود پیدا میکند. یونگ معتقد است خود مظهر خداست. این احیای مظهر خداوندی در تولید و بازتولید نظام شناختی جدید شخصیت زنبیل فروش پس از تغییر نقش و ایفای این نقش جدید متجلی میشود و با برگزیدن زندگی جدیدش رنجها و آلام مردم را از نزدیک حس نماید و به نوعی تنشها و عواطف ناخوشایند چنین فرایندی را به حداقل برساند. به عبارت دیگر همانطور که قبلا ذکر آن رفت که تفرد یا خویشتن یابی مفهومی زنده و پویاست بنابراین این پویایی در حرکت جوهر وجود شخصیت اصلی به سوی تکامل به نوعی نماد این پویایی است. عامل هدایتگر درونی موجود در ناخودآگاه فردی شخصیت اصلی بیت موجب میشود محتویات پدیداری جدیدی در روند زندگی تازه وی نمود پیدا کند. در این بخش از روایت زنبیل فروش بر اساس نقش تازهای که به عهده میگیرد؛ نظام فکری و شناختی پادشاهی با نظام فکری و شناختی فردی زنبیل فروش جایگزین میکند؛ بنابراین و بر اساس این تغییر نظام ارزشها زنبیل فروش نه تنها در قالب انسانی روانشناختی ظهور میکند بلکه نظام ارزشی، فکری و شناختی جدید به نوعی نماینده نوزایی در فکر و عمل خواهد بود. این نظام ارزشی که در بن، نوزایی فکری و شناختی را پدید میآورد؛ قصد آن دارد مراحل سه گانه خویشتن یابی را بر اساس ظرفیتهای موجود تفرد طی نماید.
در مرحله اول فرایند خویشتن یابی پادشاه پس از مشاهده صحنه دفن جنازه و پرسشگری از جمعیت حاضر، نمود چندپارگی روانی را در خود احساس میکند و تصمیم میگیرد در راه رسیدن به تمامیت فردی گام بردارد، نمود این مفروضه، رها کردن تخت پادشاهی و تغییر نقش از پادشاه به فردی زنبیل فروش است. ایمان آوردن پادشاه به اسلام در حقیقت نماینده سیر حرکتی وی از چندپارگی روانی به تمامیت فردی بر اساس مؤلفههای دینی است. وی پس از گذار از این مرحله سعی در گام نهادن به مرحله دوم خویشتنیابی مینماید. در این مرحله فرد برای رسیدن به تمامیت تلاش میکند در قالب نقش جدیدش با جهان جدید و نظام ارزشی، فکری و شناختی جدید ارتباط برقرار نماید و آن را کشف کند و مؤلفههایش را درونی نماید.
در حقیقت میتوان عنوان نمود که هدف نهایی و غایی این سیر رسیدن به مرحله سوم پروسه خویشتنیابی یعنی رهایی و خروج از مکانیزمها و ساختارهای جهانی و ورود به مرحله تازهای از تفرد که یگانگی با نیروهای کیهانی است میباشد. در این مرحله فرد خود را در قالب نیروهای بزرگ کیهانی و در نقش فردی میبیند که فرایند خویشتنیابی را به صورت کامل طی نموده است.
با توجه به روایتهای موجود از بیت زنبیل فروش و براساس فهم نظری نگارنده از این سطور زنبیل فروش نتوانسته است گام در مرحله سوم بگذارد؛ زیرا به گمان نگارنده شخصیت اصلی این بیت قادر نبوده است مکانیزمهای یکپارچهسازی اجزای مجزای روان را در قالب ساختاری منسجم گرد هم آورد. بنابراین یکپارچگی کهنالگوی خود به تحقق نپیوسته است.
نکته دیگری که در تحلیل و تفسیر این بیت بایستی مد نظر قرار داد و در واقع میتوان در پی پاسخ به این سوال مهم باشیم که آیا کهنالگوی دینی و قدسی در این بیت توانسته است بر اساس مفروضات یونگی لایههای ناخودآگاه جمعی زنبیل فروش را در قالب نقش جدید و نظامهای ارزشی، فکری و روانشناختی جدید با همروزگاران خود پیوند دهد؟ جواب این سوال را باید در تحلیل و بررسی کهنالگوهای پرسونا و سایه جستجو کرد. بر اساس روایت مذکور وجوه بیرونی و اجتماعی پرسونای شخصیت اصلی در حقیقت همان رفتارها، عکسالعملها و موضعگیریهایی است که ابتدا پادشاه و سپس زنبیل فروش در دو ساختار اجتماعی متفاوت بروز میدهند. در نظام پادشاهی و بر اساس تجربه زیسته پادشاهی وجوه بیرونی شخصیت بیت در قالب قدرت، ثروت، بیخبری از امور دنیوی و معنوی، ناآگاهی از مناسک و آیینهای اجتماعی و همچنین ناآگاهی نسبت به زندگی اجتماعی مردمان، خودنمایی میکند. اما در گذر از این نقش و ورود به جهان زیسته جدید وجوه بیرونی منتسب به پرسونا دچار دگرگونگی در شناخت، معنا، ارزش و نظام اخلاقی میشود. طوری که این وجوه خود را در قالب فردی درویشمسلک، تهیدست، معبود همیشگی خداوند و دارای آیینهای اخلاقی متناسب با آیین و دین نمود پیدا میکند. همچنین در ارتباط با کهنالگوی سایه باید اذعان نمود بنا بر فضا و تم روایت در بیت زنبیلفروش بخشهای تاریک و اهریمنی شخصیت اصلی در نیمه اول شخصیت بیت یعنی دوران پادشاهی و نظامهای ارزشی، اخلاقی و شناختی منتسب به آن دوران حضور دارند.
در سیر فرایند تفرد یونگ بر اساس کهنالگوهای ذکر شده ذکر این نکته لازم است که شخصیت اصلی این بیت وجوه بیرونی و تاریک خود را در قالب پرسونا و سایه، پس از برخورد با چالشی شناختی(مدفون کردن جنازه یک فرد مسلمان) رها نموده و در اثر دگرگونگی عمیقی که در شناخت و نظام اخلاقی و ارزشی وی نمودار میگردد تبدیل به نظامهای شناختی و اخلاقی جدیدی در چهارچوبها و مفروضات دینی نوینی میگردند. همین ویژگی موجب آغاز این سیر تکاملی جهت کسب فردیتیافتگی است. بر اساس فهم نظری نگارنده، شخصیت بیت سعی دارد مراحل تفرد را طی نماید و در این سیر ارزشی و شناختی تلاش میکند تمامیت وجودی و کمال روانشناختی خویش را کسب نماید. اما آیا قادر به این امر بوده است یا نه؟
نمود این سیر را میتوان در بخشهایی از این بیت مشاهده کرد. اجتناب از رابطه جنسی با امیر(که در حقیقت یک زن بود) در دو بخش روایت، یا پرهیز از قبول زر و زیور امیر که توسط همسر شخصیت اصلی از امیر دریافت نموده بود. این موارد و نوع روایت داستان ما را به این نتیجه میرساند که در بیت زنبیل فروش فرایند تفرد در چهارچوب گزارههای نظری و روانشناختی یونگ راهی طولانی تا به وقوع پیوستن دارد. زیرا روایت این بیت به گونهای است که شخصیت اصلی آن بر اساس بنیانهای اخلاقی ضعیف در صدد رسیدن به چنین جایگاه روانشناختیای است و تمام تلاشهای وی شامل تغییر نظام باورها، ارزشها و اخلاق صورتبندی بنیادینی ندارند و ظرفیتهای تزلزل اخلاقی در شخصیت بیت تا حدودی مشهود است. در راستای تأیید این گزاره میتوان به قبول همآمیزگی زنبیلفروش با امیر زن پس از اصرارهای زیاد وی و تنها بر اساس وجود یک ندای غیبی اشاره کرد. این ندای غیبی بر اساس برخی از بنیانهای نظری روانکاوی بیشتر ساختاری متوهمگونه دارند تا واقعیت. بنابراین فرایند فردیتیابی ناقص در بیت زنبیل فروش بیشتر هویداست تا تفرد کامل یونگی. وجوه دینی و مبنای آیینی بیت زنبیل فروش و فرایند تفرد در نظرگاه دین از چالشهای موجود در این بیت است که مجال تحقیقات بیشتری را برای محققان بعدی فراهم مینماید.
منابع
آرگیل، مایکل(1394)، روانشناسی و دین، ترجمه: دهقانزاده، سجاد، تهران: نشر کتاب پارسه
الگورین، ویلفرد و همکاران(1370). راهنمای رویکردهای نقد ادبی. ترجمه زهرا میهنخواه. تهران: اطلاعات
ام. می، رابرت(1378). "پیام ادیان؛ نقب زدن به عالم معنا". ترجمه مصطفی ملکیان، هفت آسمان، ش 1، صص 29-40
بلیسکر، ریچارد(1384). یونگ. ترجمه حسین پاینده. تهران: طرح نو
پالمر، مایکل(1395)، فروید، یونگ و دین، ترجمه: دهگانپور، محمد و محمودی، غلامرضا، تهران: رشد
تبریزی، غلامرضا(1373). نگرشی بر روانشناسی یونگ، مشهد: چاودان خرد.
دی کیت، کنت(1394)، روانشناسی میان فرهنگی، ترجمه: حسینی المدنی، سید علی؛ باصری، علی؛ بابایی، انیسه، تهران: فراروان
رستگار فسایی، منصور(1388). پیکر گردانی در اساطیر. چ2، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
ستاری، جلال(1366). رمز و مثل در روانکاوی. تهران: توس
شایگان، داریوش(1355). بتهای ذهنی و خاطره ازلی. تهران: امیرکبیر
شوالیه، ژان و آلن گربران(1382). فرهنگ نمادها، ترجمه سودابه فضایلی. ج2. تهران: جیحون
یونگ، کارل گوستاو(1383). انسان و سمبولهایش. ترجمه محمد سلطانیه. چ 4، تهران: جامی
یونگ، کارل گوستاو(1394). روانشناسی و دین، ترجمه فواد روحانی، تهران: امیرکبیر
یاوری، حورا(1387)، روانکاوی و ادبیات(دو متن، دو انسان، دو جهان)، تهران: سخن
یونگ، کارل گوستاو(1393)، روانشناسی و شرق، ترجمه: صدقیانی، لطیف، تهران: جامی