تاريخ: ۱۳۹۷ شنبه ۱۷ شهريور ساعت ۱۱:۴۰ | بازدید: 1997 نظرات: 0 کد مطلب: 10060 |
اگر بپذیریم که در فرایند حفظ ارتباط میان اثر نمایشی و مخاطبین آن،ایجاد فضای متناسب با ماهیت اثر و نگهداشت مخاطب در آن فضا از ابتدا تا انتهای اجرا یکی از مولفه های اثر محسوب میشود باید گفت اجرای نمایش«دزمان ههیه تا دز» تا اندازهی زیادی موفق بوده است.
در اجرای نمایشنامههای کمدی که از زبان دیگری به زبان کوردی یا فارسی برگردانده شدهاند، به نوعی از بومی سازی نیاز است که بتواند فضای شوخ و شنگ نمایش را تقویت نماید. از آنجا که بسیاری از شوخیها در هر فرهنگ و زبان، خاص همان اقلیم بوده و به علت استفاده از المانهای بومی برای سایر اقوام و فرهنگها آنچنان که باید و شاید ملموس نیست، وظیفهی بومی سازی علاوه بر مترجم اثر برعهدهی دراماتورژ است که انصافا کیوان مولود زاده با ترجمه و دراماتورژی دقیق اثر از همان ابتدا با نام گذاری متن «دزمان ههیه تا دز» ثابت میکند که تا اندازهی زیادی این بومی سازی را دریافته است که به عقیده نگارندهی این یاداشت عنوانی کاملا در خور و دور از کلیشه است.
مترجم اثر آنقدر کار دراماتورژی و ترجمهی اثر را زیبا و ملموس انجام داده است که بعضی اوقات مخاطب از نویسندهی اثر غافل میماند. تجربه ثابت کرده است که در چنین کمدیهایی اجرای مو به موی متن عموما اثر را کشدار و حتی بی مزه خواهد کرد. یکی از نقاط قابل اشاره نمایش «دزمان ههیه تادز» همین بازی آگاهانهی مترجم با متن و اکتفا نکردن به نمایشنامه به عنوان تنها مرجع نمایش است.بی آنکه این امر موجب دور شدن از فضای نمایش از متن اصلی آن شود.
ایجاد حس نزدیکی با مخاطب، روانسازی بازیها، انسان که اقتضای چنین کمدیهایی هست، آزادی حساب شدهی بازیگران در ایجاد لحظات و شوخیهای بداهه، حتی با مخاطبین و دوری از افتادن تماشاگر به ورطه ابتذال و توام کردن«خنده و تفکر»از ویژگیها چنین کمدیهای ست اگر چه میتوان گفت که متن به واسطهی شوخیهایی که موجود است تماشاگر را با خود همراه میسازد اما بنیادیترین مشکل اثر آنجا شروع میشود که کا گردان به واسطهی پایبند بودن به فرم محتوا را فدا میکند و تماشاگری که از سالن بیرون میآید رسالت اصلی متن را که رسالتی سیاسی اقتصادی اجتماعیست را در اثر نمی یابد و تنها چیزی که از اثر دریافته است «خیانت»است. کسانی که داریوفو را میشناسند و با تفکرات او آشنایی دارند میدانند که او یک چپ گرای تحت تأثیر «آنتونیو گرامشی»ست وهمیشه بخش اعظمی از اثرش سیاسی است. به چند دلیل میتوان گفت که اثر نتوانسته است رسالت اصلیش را بیان کند.
یکی از ویژگیهای نمایشنامه هایی همچون «دزمان ههیه تا دز» تأکید بر تفکیک پذیری شخصیتها برای مخاطبان آنهاست. مخاطبان این آثار برای آشنایی با آدمهای نمایش و روحیات و روابط آنها نباید به سختی بیفتند (داریوفو در اجرای بعضی از آثارش قبل از اجرا روی صحنه آمده و کل داستان را تعریف کرده و مخاطب بعد از توضیحات وی، نمایش را نگاه کرده است.) به عبارت دیگر نمایشگر کوشیده است تا در حین اجرا فرصت هرگونه تفکر و تحلیل پیچیده را از مخاطب گرفته و دقیقا بعد از اجرا او را به تفکر وادارد، زیرا هرگونه تفکر مخاطب در حین اجرا او را از دنبال کردن ماجرا باز میدارد و باعث از هم گسستگی حوادث نمایش میشود.
اگر برای این اثر از لحاظ طبقاتی شخصیتها را دسته بندی کنیم ما با سه طبقهی اجتماعی روبرو خواهیم شد .طبقهی تبهکار، طبقه مردم عادی و طبقهی
خرده بورژوا، که هر طبق ویژگیهای روحی روانی و اجتماعی خاص خود را دارا هستند .طبقهی تبهکار که تورناتی دزد آن را نمایندگی میکند انسانی کاملا اخلاقمدار پایبند به خانواده است که با همسرش که در کلیسا ازدواج کردهاند حاضر به هرکاری است تا او را راضی نگاه دارد. همسرش نیز برای تورناتی اینگونه است، اما دو طبقهی دیگر به واسطهی جایگاه اجتماعیی که دارند کاملا از آنچه اخلاقیات است دور افتادهاند. نام دزد برایشان مهم نیست و حتی میخواهند دست تورناتی دزد را ببوسند، در چنین جامعهای دزدی تقدیس میشود فرانچوسی صاحبخانه به واسطهی دزدی یا هر اعمالی در شهرداری ثروتش بیشتر میشود و اخلاقیات وقتی برایش ارزش مییابد که جایگاهش به خطر میافتد. دقیقا جایی که کارگردان و گروه اجرایی دچار خطا میشوند اینجاست، به واسطهی اینکه دزد ماجرا دقیقا شکل صاحبخانه را به خود میگیرد کارگردان آنقدر دزد را به شخصیتها دیگر نزدیک کردهاست که دیگر تقابلی برای تفکیک خوب از بد نمیماند. کارگردان برای آنکه خنده را به لبان تماشاگر بیاورد دزد را با چشمانی ناپاک نشان میدهد که چشمش دنبال خانمهای دیگر داستان است پیژامه را با لحنی کاملا مبتذل درخواست میکند و بعد هم برای به تختخواب رفتن آن را میپوشد و این تفکیک دزد را از دیگر شخصیتها سخت میکند در حالی که دزد داریوفو دزدی متعهد به خانواده است و آنطور که خودش میگوید برای پیدا کردن لقمهای نان آمده است نه آنکه همدست صاحبخانه شود. او در تمام طول نمایش به ماریا حتی یک دروغ نمیگوید حتی به همسر فرانچوسی میگوید که به زور او را داماد کردهاند، چنین شخصیتی برای تفکیک خیر از شر در نمایش آمده است که متأسفانه کارگردان اثر او را نیز به شکل دیگر اشخاص در آورده است داریوفو به ما میگوید در جامعهای که دزدی تقدیس شود و دستش را ببوسند آن جامعه محکوم به تحمل فساد گسترده است فساد مالی، فساد اجتماعی و....ما با تمام این اوصاف نمایشی روتین از خیانت را در این اثر میبینیم.
در نهایت آنچه قابل تقدیر و تشکر است نمایش چنین اثری در شهرمان است، مدتهاست که مهاباد کمدیهای اینچنینی را تجربه نکرده است، شهرمان بیشتر به این دست کمدیها نیازمند است و امیدوارم که کارهای بیشتری را از این گروه ببینیم و روح کمدی دوباره به شهرمان باز گردد.
به هر حال در نقد هیچ غرضی نیست و هر چه هست پل ارتباطی بین مخاطب و کارگردان است.
عکس: عادل کریمی
|