خاکسپاری دکتر محمدصالح ابراهیمی متخلص به شهپۆل در مقبرةالشعرای مهاباد، بار دیگر بخشی از تعارضات و اختلاف نظرهای موجود در سطح شهر را برجستهتر نمود، برخی را نظر بر آن بود که این خاکسپاری شایسته نیست و مدعیبودند که از طریق یکسری از خاکسپاریهای اخیر ماهیت والای فرهنگی این مکان خدشهدار خواهد شد و به قولی اینجا دیگر جای همه کسان نباشد، برخی دیگر طیف قبلی را به عدم آگاهی از این شخصیت متهم میکردند و از تعلل دستگاههای دستاندرکار گله داشتند که نباید در انجام مقدمات این خاکسپاری اما و اگری میشد، بر طبق معمول مسئولین ذیربط بیصدا از کنار موضوع گذر کردند و برخی هم که موضعی گرفتند، جز رفع تکلیف، استنباطی از آن مقدور نبود.
هر چند از نظر عده ای این موضوع نسبت به مشکلات عدیده شهر قابلیت بحث چندانی ندارد، باید گفت که این مسئله پدیدهای اجتماعی خُردمقیاس بوده که دربطن واقعیاتی چند، قواره یک مسئله و حتی بنبست فرهنگی به خود گرفته است و از آنجا که در چهارچوب مفهوم اساسی هویت شهری قرار میگیرد و سالها از بلاتکلیفی آن سپری شده است و گذر روزها و ماهها و سالها هنوز طرح آن را کمرنگ نکرده است بلکه زمینهساز موقعیتی مشکلساز گردیده است نشان از لزوم توجه خُردبینانه به لایههای اجتماعی و سطوح مسائل مرتبط و دخیل بر آن دارد تا واقعنگرانه ریشهها و واقعیات فرهنگی- اجتماعی مرتبط بدان را عیان سازد، حقایقی و موانع از این دریچه هویدا می شود که ازقضا مواردی را شامل می شود که سالهاست سیمای شهر ما به دست آن اسیر است و جوانه توسعه را در این سرزمین، درنطفه خشکانده است و منازعات زیادی را رقم زده است و سرمایههای هنگفتی را به هدر داده است.
از یکی از گروههای تلگرامی بروز مجدد این مسئله را متوجه شدم؛ حیف است عملکرد بسیار مناسب برخی از این گروهها نمایان نشود که بستر گفتگو و تعامل افراد صاحب دغدغه را به خوبی فراهم میآورند؛ بواقع جای خوشحالی است که در زمانهی غلبه سرمایهداری، رخوت فرهنگی، نبود روحیه مطالعه، تحقیق و مداقهی انسانی- فرهنگی هنوز هستند کسانی که بر بنیان دغدغههای اجتماعی به گفتگو و مباحثه میپردازند. امری که متاسفانه در این سرزمین، کمتر نمونه مدنی آن دیده می شود که بر حول تفکر انتقادی، با روحیه روشنگرانه و مستقل فعالیت نماید و از سیاسی کاری صرف حذرکند، معمولاً گروهها و جمعهای شکلگرفته به سطوحی فراتر از پیروان فردی یا کاندیدایی ارتقاء نمییابند، بدین سان تنها گروهها و جمعهایی شکل میگیرند که در پی منافعی خاص و محدود بوده و معمولاّ هم به زیادهرویها و افراطیگری در سوگیریهای و دگماندیشی و فساد ( مالی، فرهنگی و... ) انجامیده است؛
بر این اساس است که تغییرات مثبت اجتماعی نیز کمتر حاصل می شود، و این امر جانبی فکری دارد و جانبی انتفاعی، از نظر فکری عدم غنا و عمق اندیشهای کنشگرانشان و از نظر انتفاعی تعلقات صرف مالی، مادی، باندی و طایفهای آنها بیشترین تأثیرگذاری را در ایجاد وضعیت مانع نضج گروههای پویای شهری داشته است.
به این ترتیب آنچه بیشتر شاهد آن هستیم و بودهایم نقش تعلقات عشیره ای و کنش های طایفه مدارانه است که در سمت و سودهی بر بسیاری از تصمیمات و اقدامات سایه افکنده است و بعضاّ چنان قدرت یافتهاند و فضای اجتماعی را در چمبره خویش قرار دادهاند که کمتر یارای مواجهه با آن مهیا گشتهاست، چنین فضای اجتماعی که خود به چنین اضمحلالی تمکین میدهد معمولاً بر اثر تخلیه جامعه از فرهیختگان، اندیشمندان، منتقدان و متعهدین حادث میشود و کسوت آنها را بازیگرانی نمایشگر ( ظاهرساز ) ایفای نقش مینمایند که با تظاهر به نخبگی، کنشگری فرهنگی و سایر نقشهای اجتماعی معمولا عاملان به این نقشها دارای کمترین سنخیتی با ماهیت شخصیتی خویشاند و اغلب نیز به سان افراد طبقات پایین اجتماعی در گرداب تعلقات و نگرشهای سنتی و فکرِ عشیرهای و طایفهمدارانه اسیر میگردند؛ از اینجاست که در گفتار روشنفکرنما و آزادیخواه مینمایانند و در عمل عشیرهگرا، باندی و جناحی عمل میکنند؛ زیراکه بنمایههای شخصیتی و فکری بیشتر از این مجال عملشان ندهد.
از مصداقهای چنین فرهنگ ضد توسعهای، نوع برخورد در وقایع، مسائل و پیشآمدهای شهری است و از جمله آن واکنشها و اقدامات در ارتباط با مقبرةالشعرای مهاباد است که به مناسبت آن معمولاً فرهیختگان، نخبگان، مسئولین، منتخبین مردم ( شورا و نماینده ) ابراز نظر و عمل کرده و میکنند؛ متاسفانه اینجا نیز بین حرف و عمل فاصلههاست ... و یا به عبارتی بین آنچه ادعا میشود و در توانایی دارند و یا اعمال میکنند، سنخیت چندانی نتوان یافت و این به معنای پشتپردهها، سیاسیکاریها و محافظهکاریهاست و به این صورت است که به جای آیندهنگری، مصلحتاندیشی، توجه به مصالح جمعی و شایستگیها؛ ابراز نظرها، پیگیریها و اقدامات به تعلقات طایفهای و منافع محدود ( فردی یا جمعی ) ختم میگردد و مصالح و منافع فردی بر جای مصالح اجتماعی، قرار میگیرد.
این درد دیرینه، نقشهای اجتماعی کلیشهای، ظاهری و بیخاصیت را رقم می زند به صورتی که بر جای مدیر، مسئول، نهاد مدنی و حتی منتخبین مردمی افرادی با توانایی قوی در اجرای نمایشی از نقش انتصابی یا انتخابی خویش، ولی ضعیف در ایفای وظیفه نقش و عمل به قانون بروز کنند و توانمندی ضعیفی در عمل به وظایف به نمایش می گذارند؛ در چنین حالتی غیر منتظره نیست پیگیری منافع فردی و باندی اولویت بیابد و این نوع وقایع آب گلآلودی را برای عده ای جهت ماهیگیری مهیا می کند.
در عصرِ رسانهها، شبکهها، تکثر عقاید و اندیشهها و دسترسی سریع به منابع، این آفات است که جامعه را از سرمایههای انسانی و اجتماعی و بعد از آن از سرمایههای مادی و مالی نیز تهی میکند و در عین وفور منابع طبیعی، انسانی، مادی و... فقر، بیکاری و مسائل اجتماعی بدیهی بوده و نخبگان، دلسوزان و فرهیختگان را چارهای جز انزوا و مهاجرت نباشد و اینگونه است که هنرمندی، توانمندی، لیاقت و کیاست از زوایای زیر مصداق و معنا می یابد:
- برخی قباله فعالیت اجتماعی و سیاسی را به نام خویش رقم میزنند و بر عدهای از آنها هم رموز فریب و هدایت اقشار پایین مکشوف گشته و بر شکل مبتذلی از مسلک پوپولیستی، نقش منتخب مردم را ایفا می کنند، ارمغان آن نه تنها عدم درک الزامات توسعه اجتماعی بلکه بی توجهی عینی به مسائل و مشکلات ( و از جمله مشکل مقبرةالشعرا ) می گرد، از آنجا که نیاز مبرم به حمایت پایینترین اقشار جامعه دارند، اهداف غایی آنها برآوردن نیازهای مقطعی و عادی این طبقه گردیده ولاجرم بر سیاق پولیستی، به تداوم موجسواری تودهها بیاندیشند، واهمه فوبیایی آنها از نخبگان و فرهیختگان، اهل علم، فرهنگ و ادب شکل میگیرد و تحقیر و بی توجهی به این حوزه و کنشگران روال می گردد.
این افراد با میدان دادن مافیایی به اطرافیان، یورش و لابی های غیراخلاقی رقم می زنند و قدرت سیاسی- اجتماعی را در راستای منافع گروهی و باندی به کار می گیرند.
- برخی را که فاقد درونمایههای فرهنگی و ادبی باشند به عرصه فرهنگ، ادب و شعر ورود نمایند و اینجاست که هنرمند، شاعر و ادیبان را رقیب خویش بپندارند و هر آنکس را از آن حوالی گذر کند چنان بکوبند که هیچ امکان برخاستنی نباشد هیچ، امکان نمو جوانهها، سلایق و استعدادهای فرهنگی به حداقل برسد.
- برخی قباله فعالیتهای مدنی همچون فعالیتهای زیست محیطی را ششدانگه خویش مفروض دارند و به جای بهره از پتانسیلهای مادی و انسانی در این زمینه درگیر تضادهای رقابتآمیز و بیهوده با همدیگر گردند و جز مدنیت و حفاظت از محیط زیست، بیراههها طی شود و تلاشها اتلاف گردد.
- برخی را نیز که چند کلاسی درس خواندهاند، به زعم خود عقل مطلق گردند و هرآنچه آنها گویند همان باشد و نه تنها گذشتگان و سنتهای متکثر آنها بلکه همعصران و همکیشان خویش را نیز از پی عبث بیانگارند؛ آنها دیگر سواد و علم را فقط نزد خویش و ایل تبار خویش میبینند و همگان را بیسواد و ناآگاه فرض میکنند، اینجاست که چنان تیشه به ریشه علم میزنند که هنر نسلهای بعدی علمگریزی و عقلانیت ستیزی میگردد.
- برخی دیگر مسئولیتی بگیرند و چنان به دید تملک در آن نگرند، و در عین کمترین اهمیت به وظایف اداری و نیل به اهداف سازمانی، حفظ صندلی ریاست را عَقد مادام العمرشان میانگارند، اینجاست که بدون توجه به بسترسازی توسعه اجتماعی که قانون برایشان مفروض کرده است، فرصتها بسوزانند و امکانات تلف کنند و پتانسیلها افسرد سازند.
و بسیاری "برخی" های دگر ... قضیه مقبرةالشعرای مهاباد و حواشیهای آن و اختلافات بر سر خاکسپاریهای شخصیتها در آن نیز همانند اغلب مسائل جامعه ما ریشههایی اینچنینی دارد و حل آن نیازمند توجهات چندجانبه باشد، مقبرةالشعرای که چندسالی است؛ طراحی، معماری تا تغییرات بعدی آن محل مناقشهها گردیده است ولی عدم ورود بزرگی، مسئولی و یا منتخبی به صورت دلسوزانه در جهت ختم به خیر کردن این مناقشه، ریشه در عوامل فوق الذکر دارد؛ اینجا نیز به جای آسیبشناسی و بهره از پتانسیلهای فکری، فرهنگی و همچنین مادی و محلی برای حل آن ... هم از سوی جوانب مرتبط با شخصیتهایی که همّ خاکسپاری آنها را در آن وادی مینمایند و هم از جانب مسئولین مرتبط ( منتخب و منتصب )، از آنجا که بعد از گذشت زمان که به عللی باز موضوع مقبرةالشعرا عمومی می شود، دیده می شود که مسئله همچنان حل نشده و بلاتکلیف مانده است؛ به نظر می رسد که توجه بدان و حل آن کمرنگتر از مصالح کنشگران مرتبط باشد.
تا فرهیختهای از این دیار فوت میکند درباره محل خاکسپاری وی اختلاف نظرها بالا میگیرد؛ آیا این به معنی بیتوجهی مسئولین امر نیست؟، آیا مشکلات مرتبط با مقبرةالشعرا لاپوشانی نمیشود یا خطاها را به همدیگر شوت نمیشود ؟، چگونه است که یک بار برای همیشه به موضوع خاتمه داده نمیشد؟
مگر انتخاب شوراهای اسلامی جهت پیگیری امورات شهری صورت نمیگیرد؟ اگر هست، چرا هیأت اُمنا باید تصمیم بگیرد و اگر هیأت اُمنا گماردهاند چرا به تصمیمات آن عمل نمیکنند؟
شهرداری همچون نهاد مسئول دولتی در امورات شهری و ماحصل اراده مردم ( منتصب شورای اسلامیای که منتخب مردم است )، چرا با دعوت از جوانب مرتبط، به چارهاندیشی نمیپردازد؟ و این موضوع را مدبرانه مدیریت نمیکند؟
و اگر هیچ یک از آنها اقدام لازم و کافی را انجام نمیدهند، مگر فرمانداری نباید اختیارات اداری خویش برای تدبیر بهترین تصمیات را به کار گیرد؟ ( در دولتی که داعیه تدبیر نیز دارد! )
به علاوه نماینده شهر که در همه امورات ( البته حسب تجویز قانون! و علی الخصوص در موارد عدیده ای که انتفاعی از خویش و جوانباش در آن ببینند)، ورود میکند و علاوه بر مسئولین بالا و پایین ادارات، حتی در امورات سرایداران مدارس و ادارات نیز ( البته از جهت حقالناس! ) مداخله مینماید، جالب است که هیچ مداخلهای ( از باب مصلحت عمومی! و ایجاب های حوزه فرهنگی ) در موضوع مقبرةالشعرا نمینماید.