طاهر خدیو
مرگ تراژیک زنده یاد ارسلان قانع زاده هنرمند خوش آتیه، بار دیگر نگاه ها را به وضعیت نابسامان مقبره الشعرای مهاباد معطوف کرد. برای من که نه از حداقل های صلاحیت ارزیابی آثار موسیقایی برخوردارم و نه ارتباطی تنگاتنگ با ارسلان داشتم، «زیست اخلاقی» او به مراتب از «زیست هنری» اش مهم تر بود. درست به همین دلیل در روز مرگ ارسلان پیشنهاد برخی از دوستان بهمنظور شرکت در کارزار دفن ارسلان در مقبره الشعراء را منوط به تایید «جایگاه منحصر به فرد» وی از سوی کسانی کردم، که از صلاحیت نقد و ارزیابی آفرینش های هنری برخوردارند.
در شب خاکسپاری ارسلان قانع زاده بار دیگر بحث خاکسپاری وی در جوار بزرگان شعر و موسیقی سر برآورد و بزودی مشخص شد که هیات امنای مقبره الشعراء وی را حائز شرایط لازم نشناخته است. در جریان استدلال هایی که در آن شب تلخ مطرح می شد، استدلال های سلبی قانع کننده تر به نظر می رسیدند. یعنی استدلال کسانی که می گفتند جایگاه ارسلان قانع زاده از فلان و بهمان نازل تر نیست که سال ها است در جوار هیمن و هژار آرمیده اند. در اینجا می کوشم تا این استدلال ها را در خدمت احیای شان و جایگاه مقبره الشعراء و نه –احیانا احقاق حق دوستی نه چندان صمیمی- روایت کنم.
مقبره الشعرا اساسا جایی برای دفن انسان های شاخص و هویت بخش است، اشتباه نکنید! منظورم از هویت بخشی صرفا مساهمت افراد در یک جنبش هویتی نیست، بلکه سطحی از تاثیرگذاری هنری، ادبی و فکری است که فرد را حائز جایگاهی می سازد که حتی به خاک سردی که در آن آرمیده است؛ اهمیت و اعتباری متمایز می بخشد. هیمن، هه ژار و ماملی از مصادیق این برداشت از هویت بخشی به شمار می روند.
بدیهی است که مطابق برداشت فوق مقبره الشعرا نه لزوما محل دفن چهره های فرهنگی و هنری مهاباد است و نه قرار است که در چرخه های زوال فرهنگی مهاباد، کسانی به عنوان ادیب و هنرمند طراز اول به مردم قالب شوند تا اعتبار آنها احیانا از طریق هم جواری با سرآمدان فرهنگ و ادب تامین شود. اما در کمال تاسف باید گفت که خواست آرمیدن در کنار انسان های هویت بخش جهت کسب هویت و اعتبار دیری است که به پدیده ای شایع و رایج تبدیل شده است.
مشخص نیست که هیات امنای این مکان بر چه اساسی جواز دفن صادر می کند اما با ضرس قاطع می توان استدلال کرد که هیچ نسبت روشن و قابل درکی میان «پدران بنیان گذار» ادبیات معاصر کردی و یک هنرمند معمولی وجود ندارد. یا مثلا میان کسی که صاحب صدها و به قولی هزار اثر «تایید نشده» است و کسانی که آثار آنها در حافظه جمعی مردم حک شده، هیچ نسبتی نمی توان تصور کرد. یا صرف دستیافت به برخی موفقیت های آکادمیک و دریافت درجه دکتری جهت تبدیل شدن به چهره ای ماندگار کفایت نمی کند. در اینجا مهم ترین پرسشی که گریبان هیات امنای مقبره الشعرا را می گیرد این است که آیا آنها قادر به تفکیک آثار جدی و غیر جدی و نیز تمییز آثار تایید شده و تایید نشده هستند یا خیر؟ و یا اینکه اساسا هیات امنا قادر به تفکیک میان چهره های محلی و چهره های کردستانی است یا خیر؟ در اینجا تاریخ و جغرافیای ماندگاری به ملاک و معیار عمده ی ارزیابی تبدیل می شود.
سال ها است که همگان دریافته اند، هیات امنای مقبره الشعرا بر اساس ملاک هایی غیرحرفه ای سیمای هویت بخش بزرگان فرهنگ و هنر را صرف اعتبار بخشیدن به کسان دیگری می کند. جوازهای دفن آنچنان سریع و بی ملاحظه صادر می شوند که این گمانه به ذهن آدمی خطور می کند که برخی افراد در غیاب مرگ های حادثه آسا، اشباع این مکان در کوتاه ترین زمان ممکن را به رسالت خود تبدیل کرده اند، طبیعی است که در چنین شرایطی تنها می توان به ملاک های غیر حرفه ای تشبث جست.
با این اوصاف در مواجهه با مرگ افرادی که خود و آثارشان هویت بخش نیستند اما در جغرافیای مهاباد جزء اصحاب فرهنگ به شمار می روند؛ چه باید کرد و چه تدابیر اتخاذ کرد؟ یکی از تدابیر مناسب تعریف و تخصیص قطعه ای از گورستان مهاباد به هنرمندان است تا ضمن پاسداشت جد و جهد فرهنگی اصحاب فرهنگ، از جایگاه مقبره الشعراء به مثابهی محل دفن چهره های منحصر به فرد کردستان نیز صیانت شود.
این یادداشت، سه سال پیش در روانگه منتشر شده و در زمان بازنشر آن قطعه هنرمندان موجود است.