تاريخ: ۱۳۹۶ دوشنبه ۱ آبان ساعت ۱۱:۲۱ | بازدید: 1223 نظرات: 0 کد مطلب: 4695 |
عبدالقادرنیازی ـ کارشناسی روان شناسی
با رواج تکدی گری در جامعە ما، بە صورتی کە می بینیم تصور نمی شود کە بە تعریف آن نیازی داشتە باشیم، آنچە کە باید بە آن توجە کرد بیشتر علت شناسی و چارە آن است.
در اینکە تکدی گری، عوارض و مخاطرات زیادی برای فرد و جامعە دارد نباید شک کرد. همچنانکە می دانیم بخش وسیعی از مطالعات اختصاص یافتە بە این مورد و دیگر آسیبهای اجتماعی، شاید بیشتر بر جنبەهای مقطعی و روتین این آسیب ها تمرکز کردە باشند و بە مسائلی از قبیل درآمد زیاد، نبود غنای مادی و در نهایت فقر فرهنگی، شکستهای اقتصادی و نابسامانی های شخصیتی تاکید کردەاند. با توجە بە اینکە در این مورد با آسیبهای اجتماعی سر و کار داریم، طبیعی جلوەدادن آنها حتا با وجود مشاکلی کە پیشتر نیز بە آنها اشارە شد مورد قبول نیست. اما صرف مورد قبول نبودن پدیدە تکدی گری نیز، بی مسئولیتی مردم وجامعە و مسئولان را توجیە نمی کند.
هرگونە بحث در مورد پدیدە تکدی گری لزومن باید در قالب پارادایم های روان شناسانە و مناسبات فرهنگی و اجتماعی مورد مداقە قرار گیرد تا در رابطه با دیگر عناصر جامعه موضوعیت یابد. تصور اینکە این پدیدە یا سایر پدیدەهای اجتماعی را به گونه ای جدا و دور از دیگر مسایل و معضلات و عناصر اجتماعی مورد تحلیل قرار داد، راە بە جایی نمی برد. توجه به اینکه گاهی تکدی گری در برخی جوامع حضور بیشتری دارد و در برخی جوامع بە کلی پس زدە می شود، نیاز ما را بە کالبدشکافی و پاتولوژی این پدیدە در پاردایمهای روان شناسانە و مناسبات اجتماعی بیشتر می کند. اما بە نظر می رسد کە مهمترین علت سربرآوردن این پدیدەها را در چارچوب ملاحظات روان شناسانە جستجو کرد. فارغ از برآوردە نشدن نیازهای انسان نیز این پدیدە بە هیچ وجە نە وجهە جا افتادە و موجهی برای شخص دارد نە سیمای جالب و قابل توجهی را برای جامعە بە ارمغان می آورد چون از اساس عزت نفس و کرامت انسان را نشانە می گیرد، آن هم انسانی کە ازغیاب عزت نفس رنج می برد و از هرگونە سرفرازی و استقلال شخصیتی از درون خالی و تهی می گردد. برون فکنی این احساس و انتقال آن بە جامعە مضراتی را بە دنبال دارد کە هر کدام از آنها نیز هزینەهایی را بر پیکر جامعە وارد می کند و مناسبات اجتماعی را بە شدت تحت الشعاع خود قرار می دهد. اینکە در ابتدای این نوشتار بە رابطە این پدیدە و جامعە اشارە شد بیشتر جهت اشارە بە تاثیرات مخرب این رابطە بر پیکرجامعە است.
تهی شدن از عزت نفس و احساس استقلال و ارادە شخصی، اگرچە تنها عامل تکدی گری نیست اما بدون شک مهمترین آن است.
با شروع دوران نسبتن جدید و مدرن، کە ما نیز کم وبیش لایەهایی از آن را بە صورت ناپختە در جامعە خود نهادینە کردیم، رویکردمان هم بە تعریف از"من مستقل وخردورز" تا حد زیادی دستخوش تغییرات فراوانی شد طوری کە توجە بە آن و تعریف از آن بیشتر بە بیرون و جامعە معطوف شد تا شناخت ابعاد روان شناسانە و فلسفی و درونی آن، کە این مسالە جز تحریف و راە بە در بردن ازحقیقت "من" و فرافکنی و برون فکنی، نتیجەای دربرنداشت. البتە این بدان معنا نیست کە در جوامع پیشامدرن هیچ گونە سراغی نمی توان از چنین پدیدەهایی گرفت، ولی نمی توان منکر تعاریف منحرف و از راە بە در شدە رویکردها نیز شد کە در دوران بە شدت انومیک و بە نام مدرنیتە بە انسان و جامعە تزریق شد.
پدیدە تکدی گری با توجە بە این گفتەها یک آسیب اجتماعی بزرگ قلمداد می شود چون تحریف رویکردها و تعیین شاخصهای استاندارد و نرمال مناسبات اجتماعی، مستقیمن دامن جامعە را نیز گرفتە و آسیب هایی را برای آن بە دنبال داشتە است کە تاثیرات آن بە راحتی قابل مشاهدە است.
بعد فرهنگی اشخاصی کە بە چنین پدیدەهایی روی می آورند را کم و بیش می توان در جامعە مشاهدە کرد. مهمترین آسیبی کە در این وضعیت دامن جامعە را نیز می گیرد نبود فاکتورهای اجتماعی و عدم تعیین هنجارهایی است کە می توان جامعە را با توجە بە آنها تعریف نمود، در چنین شرایطی ارادە جمعی نیز برای ریشەکن کردن چنین معضلات و آسیبهایی از جامعە رخت بربستە و"من مستقل"مورد اشارە بە تدریج سیگنالهای مشروعیت و پرستیژخود را از جامعەای دریافت می کند کە خود نیز دچار خودکم بینی و فقدان احساس عزت و کرامت شدە است و استقلال اجتماعی و روانی و عمومی آن نیز چنانکە بە حاشیە راندەشدە، همزمان بە درون بودگی و اصالت خود بی اعتناباقی می ماند.
ریشه های چنین آسیبهای اجتماعی را بە راحتی می توان از جنبه های روان شناسی و فلسفی و همچنین در برداشتی که ما از جنبه شخصیتی و انسانی و اجتماعی داریم جستجو کرد. در جامعەای کە "من" وزن و برش و ارادە جدی ای برای ادارە و مدیریت خویش نداشتە باشد و همیشە خود را بر اساس دیگری (other) تعریف کند، از یک طرف تعریف آن در چهارچوب یک نظام اجتماعی با مناسبات بهنجار و نرمال، و از طرفی ریشەکن کردن چنین معضلاتی کە از بیخ و بن بنیان های جامعە را سیبل و هدف قرار می دهد اگر نامحتمل و غیرممکن نباشد بدون شک خیلی سخت و دشوار خواهد بود.
پرداختن متناسب بە نیازهای روانی و فردی و اجتماعی و همچنین بهرەبرداری از مناسبات اجتماعی، نیاز بە مولفەهای جدید و رفرم های خاصی دارد کە پایەریزی های لازم را بتوان براساس آن تبیین نمود.
البته این امر مستلزم پرداختن بە خودشناسی عمیقی دارد کە بتوان آن را بە سطح آگاهی و خودآگاهی و دیگر آگاهی کشاند و برای تحقق یافتن این ضرورت نیز نباید از عناصر دیگر غافل بود، لازمە دریافت چنین مختصاتی نیز باید تعریف "من" باشد بر اساس مبانی مناسب و متناسب، کە می کوشد "من" را صرفن بە مثابە "من" قرار دهد و تعریف کند و کنشگر نشان دهد و همچنین کنش خود را تغییر دهد و اصلاح کند. بازیافت این "من" مستقل و اندیشندە و خردورز بدون شک بە درک جهان وجامعە و مناسبات اجتماعی نیز می انجامد کە تاثیر قابل توجهی بر مناسبات شخص با کلیت جامعە دارد.
وقتی روند حرکت این "من" به طرف "خود"، از خود به "درک جهان" و از آنجا به "درک انسان"معطوف شد، چهرە مخدوش و پیشین آن نیز از ذهن رخت برمی بندد. این فرآیند خود ابعاد و مصادیق فراوانی را در پی خواهد داشت کە با توجە بە هدف این نوشتار، ریشەکن شدن "تکدی گری" بە عنوان یکی از مصادیق آن بروز می کند. بنابراین با توجە بە این گفتەها می توان گفت کە جامعەای که تگدی گری را گسترش می دهد همه چیز را می خواهد براساس "دیگری" تعریف و دریافت کند و فاقد "من" مستقل و سازمان یافتە است. از این رو، همه کنش هایش صرفن در یک چهارچوب تعریف می شود و آن فقدان عزت فرهنگی و ارادە جمعی است. بر این اساس می توان گفت تکدی گری، صورت برون یافتە معضل بزرگتر و ریشەدارتری است کە ظاهرن در کوچە پس کوچەها، مساجد، خیابان ها و... مشاهدە می کنیم و آن پس زدە جامعە گدا پرور و متکدی است کە از یک طرف هیچ گونە سرفرازی وهویت را برای خود متصور نمی داند و از طرفی دیگر همیشە از مسئولیتهای اجتماعی سرباز می زند و از طرفی دیگر همیشە بصورت حق بە جانب و طلبکارانە خواستەهای خود را از دیگران مطرح می کنند بدون اینکە خود قدمی برای برداشتن موانع موجود بردارند.
هر چند مواردی کە گفتە شد تمام آنچە کە باید گفتە می شد نیست و شامل همە ابعاد تکدی گری و دیگر پدیدەهای اجتماعی نمی شود، اما نمی توان منکر شد کە بروز آن در جامعە بە صورت های متفاوت و گوناگون، زمینەساز بروز و ظهور آسیب های بیشتری شدە کە هزینەهای بیشتری را بە جامعە تحمیل کردە است کە نتیجەای جز ایجاد اختلال در جنبەهای انسانی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی نداشتە است. چارەاندیشی مناسب برای ریشەکن کردن این پدیدە در هر دو سطح فردی و اجتماعی آن، بدون شک راهکارهایی را می طلبد کە از عهدە این نوشتار کوتاە خارج است.