تاريخ: ۱۳۹۴ شنبه ۱ اسفند ساعت ۲۳:۳۵ بازدید: 1207      نظرات: 0      کد مطلب: 1441

شصت سال تنهایی


سفر ۳۰کیلومتری پیرمرد ۶۶ساله ایلامی به شوق خواندن کتاب، حکایت زیبای این روزهای مردم شهر آبدانان شده است؛ پیرمرد چوپانی که سواد نداشت و از وقتی خواندن و نوشتن را آموخت برای جبران سال‌هایی که در سکوت گذشت حالا هر روز کتابی در دست می‌گیرد و در کنار گله گوسفندان یا کنار آبشار و شالیزار مطالعه می‌کند.

 
 

 

در روزهايي كه سرانه مطالعه كتاب در كشور حال و روز خوشي ندارد و فضاهاي مجازي جاي مطالعه كتاب را پر كرده‌اند اين پيرمرد عشايري روح تشنه‌اش را تاكنون با مطالعه نزديك به 2هزار جلد كتاب سيراب كرده است.اكبر رستمي سال‌هاست كه مسن‌ترين عضو فعال كتابخانه اميركبير آبدانان است و اهالي روستا او را بارها هنگام چراي گوسفندان يا در سايه درختان در حال مطالعه كتاب ديده‌اند.

او سال‌هاست كه در يكي از روستاهاي محروم ايلام زندگي مي‌كند. از دوران كودكي و شوق فراواني كه براي سوادآموزي داشت اينگونه مي‌گويد: «سال1325در روستاي ماهوته به دنيا آمدم. اين روستا از آب و هواي بسيار خوبي برخوردار است و ساكنان آن از عشاير هستند. پس از خشكسالي‌هاي بسيار و همچنين به دليل بن بست بودن روستا، سيل مهاجرت به روستاي ماهوته هم رسيد و بسياري از اهالي به شهر مهاجرت كردند و اكنون تنها 40خانوار در آن زندگي مي‌كنند. دوران كودكي‌ام عاشق خواندن و نوشتن بودم اما از آنجا كه در روستاي ما مدرسه وجود نداشت نمي‌توانستم درس بخوانم. پدرم سواد خواندن و نوشتن داشت و وقتي علاقه زياد مرا ديد كمي به من خواندن و نوشتن ياد داد طوري كه توانستم قرآن بخوانم. قبل از انقلاب توجه چنداني به روستاها نمي‌شد و بسياري از مردم روستاها بي‌سواد بودند تا اينكه بعد از انقلاب نهضت سوادآموزي به روستاي ما آمد و من تصميم گرفتم به آرزويم رنگ واقعيت ببخشم. عشق و علاقه زياد و قدرت يادگيري‌اي كه داشتم باعث شد از پايه اول تا پايه پنجم ابتدايي را با نمرات بسيار خوب قبول شوم و هربار نيز معلم مرا تشويق مي‌كرد. هربار وقتي صفحه‌اي از كتابي را مي‌خواندم از خوشحالي تا صبح خواب به چشمانم نمي‌رفت.»

اين پيرمرد كتابخوان كه سرگذشت او، سرمشق بسياري از علاقه‌مندان به مطالعه شده است ادامه مي‌دهد: «در همين روستا ازدواج كردم و صاحب 7فرزند شدم؛ 2پسر و 5دختر. از همان كودكي به آنها توصيه مي‌كردم كه به درس اهميت بدهند و با حمايت‌‌هايي كه از آنها كردم خوشبختانه همه آنها مدارج علمي را با موفقيت طي كرده‌اند. بعضي از آنها معلم شده‌اند و 2 دخترم نيز در دانشگاه تحصيل مي‌‌كنند. هميشه دوست داشتم مثل بسياري از پدربزرگ‌ها براي نوه‌هايم قصه بگويم و امروز كه صاحب 5نوه شده‌ام براي آنها كتاب قصه مي‌خوانم تا آنها را نيز از كودكي به كتابخواني علاقه‌مند كنم.»

گنجينه‌اي با 2هزار جلد كتاب
اكبر رستمي، كشاورزي و دامداري مي‌كند اما خواندن كتاب را در كنار كار روزانه يكي از مهم‌ترين كارهايش مي‌‌داند؛ «سال‌هاست كه كشاورزي ديم انجام مي‌دهم و عدس و ماش و گندم و گاهي اوقات نيز برنج مي‌كارم. در كنار آن نيز 30 راس گوسفند دارم كه آنها را براي چرا به مراتع اطراف روستا مي‌برم. از 10سال قبل تصميم گرفتم تا در كنار كار، مطالعه هم داشته باشم. گاهي اوقات فرزندانم كه در دانشگاه شهرهاي مختلف تحصيل مي‌كردند وقتي براي تعطيلات به خانه مي‌آمدند براي من كتاب مي‌خريدند و من آنها را مي‌خواندم. علاقه زيادي به كتاب‌هاي تاريخي و مذهبي دارم. با خواندن هر جلد كتاب احساس مي‌‌كنم روحم زنده مي‌شود و خوشبختي را با همه وجود لمس مي‌كنم. در كتاب، درس‌هاي زيادي نهفته است كه مي‌تواند هدايتگر انسان باشد. قبل از اينكه باسواد بشوم و با كتاب انس بگيرم احساس مي‌كردم انسان مرده‌اي هستم اما بعد از خواندن كتاب‌هاي متعدد، روح تازه‌اي در من دميده شد. به بركت انس با كتاب و عشق به مطالعه، با سرنوشت همه شاهان، بخشي از سيره ائمه طاهرين(ع)، تعداد زيادي داستان قرآني، قسمت‌‌هايي از تاريخ اسلام و احكام و آيات نوراني قران كريم آشنايي دارم. علاقه‌ام به مطالعه باعث شد تا عضو كتابخانه اميركبير شهر آبدانان شوم. فاصله شهر آبدانان تا روستاي ما 30كيلومتر است و در گذشته كه ماشين به اندازه كافي نبود اين مسافت را پياده طي مي‌كردم و بعد از امانت گرفتن كتاب به روستا بازمي‌گشتم. برخورد مسئولان كتابخانه براي من جالب بود. آنها از وقتي متوجه علاقه زياد من به كتاب شده‌اند، كتاب‌هاي تاريخي و مذهبي بيشتري براي من تهيه كنند و به من امانت مي‌دهند».

اكبرآقا چوپان است و فراغت چوپاني را بهترين فرصت براي مطالعه كتاب مي‌داند؛ «هربار وقتي گوسفندان را براي چرا مي‌برم، در سايه درختي كتاب مي‌خوانم و متوجه گذر زمان نمي‌شوم. در روزهايي كه براي كشاورزي مي‌روم در زمان استراحت كنار رودخانه چند صفحه كتاب مي‌خوانم و سپس كار را ادامه مي‌دهم. روزها زير نور خورشيد و شب‌ها زير نور‌ ماه كتاب مي‌خوانم. در 4سال گذشته حدود 2هزار جلد كتاب خوانده‌ام و احساس مي‌كنم تا زماني كه زنده هستم بايد كتاب‌هاي زيادي بخوانم. چه زيبا سعدي در اين‌باره گفته است كه «زگهواره تا گور دانش بجوي». كتاب‌هاي زيادي درباره تاريخ اسلام و همچنين تاريخ كشورهاي همسايه خوانده‌ام. مثنوي مولانا و غزليات حافظ و شاهنامه فردوسي كتاب‌هايي هستند كه با همه وجود آنها را خوانده‌ام و بسياري از شعرهاي آنها را حفظ هستم. كتاب تاريخ ساسانيان و ايلام پر از ناگفته‌هايي است كه هر سطر آن درس‌هاي زيادي براي ما دارد. نهج‌البلاغه پر از درس‌هايي است كه بايد آن را صدبار بخوانيم و ياد بگيريم.»

او از بهترين كتاب‌هايي كه تاكنون خوانده مي‌گويد: «شاهنامه فردوسي و تاريخ زندگي پيامبران و امام‌حسين(ع) و حضرت علي(ع) بهترين كتاب‌هايي بودند كه خوانده‌ام. گاهي اوقات در جمع مردان روستايي هم‌سن و سال خودم كتاب مي‌خوانم و آنها را تشويق مي‌كنم كه با آموختن خواندن و نوشتن، سراغ كتابخواني بروند و از همه لحظات زندگي‌شان استفاده كنند. به جوان‌ها هميشه توصيه مي‌كنم از اين فرصتي كه دارند براي مطالعه كتاب استفاده كنند و وقت باارزش خودشان را در فضاهاي مجازي تلف نكنند. در اين سال‌ها بارها به مناسبت‌هاي مختلف از من تقدير به عمل آمده و بهترين هدايايي كه تاكنون گرفته‌ام كتاب بوده است. بسياري از اين كتاب‌ها را در اتاقم نگه داشته‌ام و به هركسي كه به مطالعه علاقه‌مند باشد هديه مي‌كنم. مي‌خواهم نوروز امسال به اطرافيانم كتاب عيدي بدهم و آنها را به خواندن كتاب تشويق كنم.»

آرزوي شاعري
«گاهي در خلوت خودم شعر مي‌گويم و با توجه به علاقه زيادي كه به شعراي ايران دارم اين ابيات را تقديم روح آنان مي‌كنم. وقتي اين ابيات در ذهنم شكل مي‌گيرند دوست دارم آنها را روي كاغذ بنويسم و يك روز آنها را چاپ كنم. بسياري از اطرافيانم توصيه مي‌كنند كه سرگذشت زندگي‌ام را بنويسم ولي من به دنياي شعر و شاعري علاقه دارم.

اگر مي‌توانستم يك روز شاعر مي‌شدم و كتاب شعر چاپ مي‌كردم. تاكنون كتاب شعر بسياري از شاعران ايران را مطالعه كرده‌ام و تعداد زيادي از ابيات آنها را حفظ هستم. شب‌ها تا ديروقت كتاب‌هاي مذهبي و صحيفه سجاديه را مطالعه مي‌كنم و در طول روز نيز كتاب‌هاي تاريخي مي‌خوانم. زندگي‌ام در مطالعه كتاب و نوشتن احاديث اهل‌بيت(ع) خلاصه مي‌شود و آن را تنها سرمايه ماندگار خودم مي‌دانم. هرروز با وجود مشغله كاري، 5تا 6ساعت مطالعه دارم. مطالب و نكات مهم كتاب‌هايي را نيز كه مي‌خوانم در دفتري يادداشت مي‌كنم تا در زمان لازم از آنها استفاده كنم. گاهي اوقات وقتي رفتاري را از كسي مي‌بينم بلافاصله آيه قرآني مربوط به آن رفتار را برايش مي‌خوانم و از او مي‌خواهم براساس دستورات اسلام كه در قرآن و زندگي پيامبران بر آن تأكيد شده است رفتارش را اصلاح كند.»

او حسرت مي‌خورد كه كاش زودتر مي‌توانست با كتاب آشنا شود، شايد جور ديگري زندگي مي‌كرد. اما خدا را شكر مي‌كند كه بي‌سواد از دنيا نرفته و توانسته اين همه كتاب بخواند. مي‌گويد بعد از هر كتابي كه مي‌خواند تغييري در خودش احساس مي‌كند. گذشته‌ها را بيشتر مرور مي‌كند و آهي براي جواني از دست رفته‌اش مي‌كشد. براي همين است كه گاهي دست نوه‌اش را مي‌گيرد و به صحرا مي‌زند؛ «برخي روزها نوه بزرگم را نيز همراه خودم براي چراي گوسفندان مي‌برم و در سايه درختان براي او از كتاب‌هاي داستاني پيامبران مي‌خوانم. او هم علاقه زيادي به كتاب دارد و در هر فرصتي از من مي‌خواهد براي او كتاب بخوانم.»

منبع: همشهری



برچسب ها:

ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
چاپ
نسخه چاپی


نظر کاربران


نظر خود را براي ما ارسال كنيد