تاريخ: ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۶ شهريور ساعت ۱۸:۳۸ | بازدید: 3129 نظرات: 16 کد مطلب: 4497 |
شروین حسن زاده
متاسفانه خبر سانحه ی انفجار در كارگاه آجر پزی و جان دادن و سوختگی شدید ٤ تن از كارگران زحمتكش و مظلوم آن، خبری دردناك و تأسف آور است و به اندازه اخبار مظلومیت كولبران، غرور یك ملت بزرگ را جریحه دار كرد.
ضمن عرض تسلیت به خانواده آن مرحومات، جامعه ی كارگری و عموم مردم و آرزوی بهبودی و تسكین درد برای مجروحان این حادثه، بر خود واجب دانستم ضمن تحلیل این فاجعه، از جایگاه یك كار آفرین فعال در منطقه ی محروم، جوابیه ای به آن دسته از همشهریان و همزبانان خود كه منتقد به "نبود واحدهای تولیدی در منطقه، صرفا به دلیل عدم توجه ی سرمایه داران، نمایندگان مجلس و دست اندركاران صنعت و اشتغال " هستند، داده باشم تا ضمن قبول كردن تنها بخش كوچكی از انتقادات ایشان، اما درد و بحران بزرگتری را بازگو كنم كه خود بالشخصه گرفتار آن هستم. البته با اینكه در معضلات بیكاری و ایجاد شغلهای نامتناسب، كوتاهی دولتمردان و سیاست گذاران را نمیتوان نادیده گرفت، مخالف نیستم. اما خود نیز بی تقصیر نیستیم.
قبل از هر چیز، چرا من در مهاباد سرمایه گذار شدم؟
به یاد دارم در سالهای دانشجویی خود در تبریز (٧٨ تا ٨٣)، هر وقت از معابر و خیابانهای پر ازدحام و پر رونق تبریز (از جمله، چهارراه شریعتی، خیابان تربیت، خیابان فردوسی و ...) گذر میكردیم، با كردهایی مواجه میشدم كه با لباس و لهجه ی كردی، به دستفروشی ساعت های مچی، عطر و ادكلن، لیف و تخته نرد و جوراب دستباف پشمین و... به صورت سیار مشغول بودند و یا جمع كثیری از همزبانان ما، از راه حمل بار بر دوش و بر چرخ، نان حلالی در میاوردند.
قلبم از این اوضاع غریب به درد میامد و غرورم بیشتر از قلبم، كه برخی جاهلان و افراطیون به دور از دین خدا و وجدان انسانی، نا آگاه به اوضاع معیشتی و كسب و كار در شهرهای كردنشین، كرامت انسانی یك قوم را به سخره میگرفتند.
این را همه ی همدوره های بنده دیده و از دیدن آن رنج كشیده اند.
روزی در باغ دوست صمیمی خود در مرند، به همراه جمعی از دوستان غیر كرد، دعوت بودم. در لابلای شوخی و خنده ی دوستان، آوای دلنشین زبان مادری را از چند كودك در حال بازی شنیدم. به گمانم رسید كه در باغ مجاور، روز تعطیل را سپری میكنند. مشتاقانه به دوستم گفتم كه همسایه شما، از همشهریان من هستند!
تبسمی كرد و گفت: همسایه ما، كوره آجر پزی است، نه باغ. و اینجا پر است از كارگران فصلی كرد كه با زن و بچه،مشغول كار هستند!
این درد تحقیر آمیز، در باغ مرند هم ریشه دوانده بود!
درد بیكاری، درد بی نانی، جوانان این خاك و آب را یا روانه ی قاچاق كرد و آواره جاده ها و راههای نهایتا بی برگشت، یا بار سنگین تحقیر را بر شانه های باشرافت اما خسته ی انسانیتشان نهاد و یا دردناكتر از هر دو، در صحرا و دشتهای غریب، محبوس در كوره ها، مرغداریها و ... .
مقصر اصلی كیست؟
همشهریان عزیزم! اهالی محترم كردستان!
درد ما، ناشی از عدم خودباوری و عدم حمایت از نخبگان اقتصادی و سرمایه گذاران بومی خود است.
تا زمانیكه سرمایه گذاران در كردستان و محصولاتشان، مورد حمایت، تكریم و صد البته انتقادات سازنده مصرف كنندگان كرد زبان قرار نگیرد، مهاجرت نیروی كار با قبول شرایط غیر ایمن، غیر قانونی و بعضا غیر اخلاقی، گریز ناپذیر است. آگاه باشید به علت نبود واحدهای صنعتی، نه جوان تحصیلكرده در شهر میماند و نه برای نیروی كار هم، شغل آبرومند و پایداری وجود دارد.
مطمئن باشید هر واحد تولیدی كه اكنون بخشی از ما به دلایل غالبا شخصی و بدون توجیه به آن پشت كرده ایم، برای فروش محصولات خود در استانهای همجوا، به علت جانبداری و حمایت سرسختانه مصرف كنندگان آن از محصولات تولیدی خود، با مشكلات بازاریابی و حرفه ای و حتی در مواردی با بی مهری های متعصبانه مواجه میشود.
همشهریان عزیز و فرهیخته!
آنچه جدا از جنبه های شرعی و اخلاقی، یك سرمایه دار را به سرمایه گذار تبدیل میكند، تنها و تنها عشق به توسعه صنعتی و حفظ و ارتقاء غرور ملی است وگرنه هر سرمایه گذاری قبل از آنكه خود را در منجلاب مشكلات تولید و كارآفرینی بیاندازد و با انواع تبعیضات و بی مهریها مواجه شود، با سود ناشی از معاملات ملكی و بهره های بانكی و... آشناست.
بیایید مسیر را جهت رشد و توسعه ی صنعتی باز كنیم. جدا از پیشینه ی سرمایه گذار و بدون واهمه از افزایش ثروت او، صرفا به دلیل اینكه او هفت خوان رستم را عاشقانه پیموده و سرمایه و عمر خود را در اختیار جوانان این آب و خاك نهاده است، حمایت كنیم. مطمئن باشید، كه سرمایه گذاران آنهم در منطقه كردستان فارغ از اندیشه های ثروت اندوزی، هر چه را كه از چرخه تولید و یا خدمات دربیاورند، جهت توسعه و افزایش تولید، در همان منطقه به كار خواهند گرفت.
چه باید كرد؟
چرا از نقش خود در پایدار نگهداشتن كسب و كارهای آبرومند وصنعتی در منطقه خود غافل هستیم؟
آیا میدانید كه احداث و از همه مهمتر بازنگهداشتن یك واحد تولیدی در منطقه، با چه خون دل خوردنها و عذاب كشیدنهایی، امكان پذیر است و اگر نهایتا منجر به تعطیلی و یا تعدیل نیرو نشود؟
آیا میدانید تعطیلی هر واحد تولیدی در این منطقه چه ضربات جبران ناپذیری به جامعه میزند و چه تعداد نیروی كار را سرگردان و آواره میكند؟
آیا میدانید كه تعطیلی هر واحد تولیدی، امید به سرمایه گذاری بخش خصوصی را در آن منطقه كمتر میكند؟
مهمترین تاثیر یك واحد تولیدی، جدای از اشتغال زایی، آموزش مهارتهای حرفه ای و رفتار سازمانی به نیروی كاری است، كه حتی در صورت اجبار به مهاجرت، دیگر لازم به قبول هر نوع شرایط كاری و پذیرش هر شغلی نباشد.
از قاچاق، كولبری، كارگری در آجرپزی و نظافت مرغداری و گاوداری چه خواهیم آموخت تا به فرزندانمان به عنوان دست مایه فن و حرفه، انتقال دهیم؟
چرا تا سانحه ای برای كارگر مظلوم كردی رخ میدهد، همه ی انگشتان اتهام به سوی دولت و نمایندگان نشانه میرود؟
چرا از عدم احساس مسؤولیت اجتماعی سرمایه داران بومی همیشه گله مندیم؟
به عنوان جامعه ای كه دارای پیشینه ای فاخر و بزرگان نامی هستیم، به مسؤولیت اجتماعی خود تا چه حد واقف و تا چه حد ملزم به اجرای آن مسؤولیتها هستیم؟
اساسا ما چرا بیكار هستیم و شغل پایدار نداریم؟
آنانكه در صنعت غذا فعال هستند، خوب میدانند كه بیش از ٨٠٪ صنعت بستنی ایران، در دست اهالی یك روستا در حوالی شبستر میباشد.
میدانند كه بیش از ٦٠٪ تولید كننده تجهیزات و ماشین آلات سردخانه ای و خطوط تولید بستنی در دست اهالی دو روستای دیگر در همان حوالی است.
اكثریت قریب به اتفاق ساكنین شمالغرب ایران، از پیشرفت خیره كننده صنعت و بازار بناب، متحیر هستند.
" دست در دست هم نهادند به مهر، میهن خویش را كردند آباد."
بیایید در ماراتن نفس گیر و نابرابر رقابتهای اقتصادی، از محصولات خود بیشتر حمایت كنیم.
" دست در دست هم دهیم به مهر، میهن خویش را كنیم آباد. "