مقدمه: آنچه مولف را مایل به نگارش این سطور نموده است وضعیت فعلی شهرستان مهاباد و بروز پدیدههایی نوظهور است که گاها سرعت حاکم بر این تغییرات مایه شگفتی است. افزایش نزاع خیابانی( به خصوص بین نوجوانان و جوانان و حتی در برخی موارد مابین دختران)، افزایش آمار خودکشی در بین جوانان، رواج بیاعتنایی به قوانین و مقررات، پنجشنبههای دلهرهآور و ... مثالهایی از معضلاتی هستند که سالهای قبل دارای این حد از شدت و وسعت نبودند. در این نوشتار سعی خواهم کرد که دو مورد از آسیبهای اجتماعی معلول این شرایط را در حد توان بررسی و مطالعه دقیقتر آن را به اهل فن و نهادهای متولی واگذار مینمایم.
آسیب اجتماعی:
آسیب اجتماعی (یا آسیبهای اجتماعی) به رفتارها، پدیدهها یا شرایطی گفته میشود که نظم، سلامت و کارکرد مطلوب جامعه را مختل میکنند و بر زندگی فردی و جمعی افراد تأثیر منفی میگذارند. این آسیبها معمولاً نشاندهنده مشکلات ریشهدار اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی یا روانی در یک جامعه هستند. به عنوان نمونههایی از آسیبهای اجتماعی میتوان به اعتیاد به مواد مخدر یا الکل، بیکاری و فقر، خشونت خانوادگی یا اجتماعی، جرم و بزهکاری، فرار از خانه (بهویژه در نوجوانان)، کودکان کار یا خیابانی، خودکشی یا افسردگی گسترده، تبعیض و نابرابریهای اجتماعی اشاره کرد. از جمله عوامل موثر بر آسیبهای اجتماعی میتوان فقر اقتصادی و شکاف طبقاتی، ضعف نهاد خانواده یا تربیت نادرست، ناکارآمدی نظام آموزشی یا فرهنگی، نبود فرصتهای شغلی یا رشد فردی و رسانههای ناسالم یا محتوای مخرب را برشمرد. آسیبهای اجتماعی اگر بهموقع شناسایی و درمان نشوند، میتوانند به بحرانهای بزرگتری در جامعه منجر شوند. قطعا بررسی کلیه عوامل ذکر شده در این مجال نمیگنجد و در توان نگارنده نیست، اما با توجه به زمینه شغلی و تجارب شخصی به بررسی دو عامل ناکارآمدی نظام آموزشی و ضعف نهاد خانواده بسنده خواهم کرد.
الف) آسیبشناسی ناکارآمدی نظام آموزش و پرورش
نظام آموزش و پرورش به عنوان یکی از مهمترین ارکان توسعه پایدار در هر جامعه، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری شخصیت، مهارتها و ارزشهای افراد ایفا میکند. با این حال، در بسیاری از جوامع، از جمله ایران، آموزش و پرورش دچار چالشها و ضعفهای ساختاری شده که آن را از تحقق اهداف اصلی خود بازمیدارد. این ناکارآمدی نهتنها آینده نسلهای جوان را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه پیامدهای گستردهای در سطح اجتماعی و اقتصادی بههمراه دارد. از جمله شاخصترین نشانههای ناکارآمدی، تمرکز بیش از حد بر حفظ مطالب، نمرهگرایی، و آزمونمحوری است که مانع از رشد خلاقیت، تفکر انتقادی و مهارتهای زندگی در دانشآموزان میشود. بسیاری از فارغالتحصیلان پس از سالها تحصیل، فاقد مهارتهای لازم برای ورود به بازار کار یا تعامل مؤثر در جامعه هستند. همچنین بیتوجهی به تفاوتهای فردی و فرهنگی، محتوای درسی قدیمی و غیرکاربردی، و کمبود تجهیزات آموزشی از دیگر مشکلات رایج هستند. ناکارآمدی نظام آموزشی به صورت مستقیم و غیرمستقیم در بروز آسیبهای اجتماعی نقش دارد. افزایش بیکاری در میان جوانان تحصیلکرده، مهاجرت نخبگان، کاهش اعتماد به نفس و انگیزه، و در مواردی پرخاشگری، افسردگی یا اعتیاد، از جمله پیامدهای این بحران هستند. همچنین شکاف طبقاتی بین مدارس دولتی و خصوصی موجب تعمیق نابرابریهای اجتماعی میشود. بسیاری از مشکلات آموزش و پرورش ریشه در سیاستگذاریهای کلان، ضعف مدیریتی، و نگاه سنتی به تعلیم و تربیت دارند. در بسیاری از موارد، آموزش نه برای «زندگی» بلکه برای «امتحان» طراحی شده است. همچنین، کمبود بودجه، عدم توانمندسازی معلمان، و مشارکت محدود خانوادهها در فرایند آموزش، بر شدت این بحران افزوده است.
راهکارهای پیشنهادی
بازنگری در محتوای درسی با توجه به نیازهای روز جامعه
تقویت مهارتآموزی، کارآفرینی و آموزشهای فنی در مدارس
ارتقای جایگاه معلمان از طریق آموزشهای نوین و حمایتهای مالی
کاهش تمرکز بر کنکور و ارزیابیهای تستی
افزایش مشارکت دانشآموز، خانواده و معلم در فرآیند تصمیمگیری.
ناکارآمدی نظام آموزش و پرورش، تنها یک مشکل آموزشی نیست، بلکه یک بحران اجتماعی با پیامدهایی گسترده است که آینده جامعه را تهدید میکند. تحول در این نظام نیازمند اراده سیاسی، نوآوری فکری، و مشارکت همگانی است. آموزش اگر کارآمد باشد، میتواند نسلهای آینده را به انسانهایی مستقل، خلاق و مسئول تبدیل کند؛ و اگر ناکارآمد باشد، خود بذر بسیاری از ناهنجاریها و آسیبهای اجتماعی خواهد بود.
ب) نقش ضعف نهاد خانواده و تربیت نادرست در بروز آسیبهای اجتماعی
خانواده، نخستین و بنیادیترین نهاد اجتماعی است که شخصیت، باورها و هنجارهای اولیه فرد در آن شکل میگیرد. این نهاد نقش اساسی در تربیت فرزندان، انتقال ارزشها و آمادهسازی آنان برای ورود به جامعه دارد. اما در دهههای اخیر، ضعف نهاد خانواده و اختلال در فرآیند تربیتی، به یکی از عوامل مهم در شکلگیری آسیبهای اجتماعی بدل شده است. ناهماهنگی، بیتوجهی، خشونت، یا افراط و تفریط در تربیت، میتواند آثار زیانباری بر آینده فرد و جامعه بگذارد. خانوادههای آسیبدیده معمولاً با بیثباتی عاطفی، نبود گفتوگوی مؤثر، طلاق، اعتیاد، یا فقر اقتصادی مواجهاند. در چنین خانوادههایی نظارت والدین بر رفتار فرزندان کاهش مییابد و نقش الگویی پدر و مادر تضعیف میشود. همچنین، استفاده نادرست از رسانهها، اختلافات مکرر والدین و نبود آموزش والدگری مناسب، سبب سردرگمی و بیهویتی در فرزندان میشود. تربیت نادرست میتواند به شکل تربیت سختگیرانه، سهلگیرانه افراطی یا بیتفاوتی مطلق بروز یابد. هر یک از این شیوهها آسیبهای خاص خود را به همراه دارند؛ از پرخاشگری و عدم کنترل هیجانات گرفته تا ضعف در مهارتهای اجتماعی و تصمیمگیری. کودکانی که در چنین محیطهایی رشد میکنند، ممکن است در آینده دچار مشکلاتی مانند اعتیاد، بزهکاری، افسردگی یا حتی گرایش به خشونت شوند. ضعف خانواده بهعنوان پایه اجتماعی، میتواند بنیان جامعه را نیز متزلزل کند. از جمله پیامدهای این مسئله میتوان به افزایش طلاق، رشد کودکان کار، افت تحصیلی، فرار از خانه، و تضعیف سرمایه اجتماعی اشاره کرد. همچنین، نهادهایی مانند آموزش و پرورش، نیروی انتظامی و حتی سیستم قضایی، بار مشکلات ناشی از خانوادههای ناپایدار را به دوش میکشند.
راهکارهای پیشنهادی
آموزش مهارتهای زندگی و والدگری به پدر و مادرها از طریق رسانه، مدرسه و مشاوران
تقویت مشاورههای خانوادگی و دسترسی به خدمات روانشناختی
حمایتهای اقتصادی و اجتماعی برای خانوادههای در معرض آسیب
فرهنگسازی برای افزایش گفتوگو، صمیمیت و همدلی در خانوادهها
نقشآفرینی بیشتر نهادهای فرهنگی و دینی در ارتقای سبک زندگی خانوادگی.
خانواده سالم زیربنای جامعه سالم است. ضعف در این نهاد اساسی، نهتنها منجر به بروز مشکلات فردی میشود، بلکه آسیبهای اجتماعی فراگیری را بهدنبال دارد. توجه به آموزش خانواده، اصلاح الگوهای تربیتی و حمایت از نهاد خانواده، از مهمترین اولویتهایی است که هر جامعه برای رسیدن به پایداری و امنیت اجتماعی باید در نظر بگیرد.