روزمرگی را اینگونه تعریف کنیم که : « احساس زندگی به مثابهی چرخهایی تکراری و بی انتها که انسان را به افسردگی و عدم رضایت از خود میکشاند.» آری روزمرگی همان زنجیر آهنین ناامیدی است که آرام آرام آدمی را در زندان زمان، حبس خواهد کرد.
با نگاهی گذرا به تحقیقات روانشناسان و جامعهشناسان در دو قرن اخیر، بیماریها و مصائبی که روزمرگی پدید آورده است ، ما را با سهمناکی این پدیده بیشتر آشنا خواهد کرد :
فردگرایی ، رِخوت ، افسردگی، خودکشی ، طلاق ، ناامیدی و مرگ خلاقیت ((همگی آثار سوء و جبران ناپذیری هستند که روزمرگی در زندگیهایمان متجلی ساخته است)).
اما آیا چنین زندگیای شایسته انسانی است که وجودش به تکاپو و امید بستگی دارد؟
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم / موجیم که آسودگی ما عدم ماست
آیا حبس کردن خود در زمان با خشت هایی از جنس ناامیدی ، راه ایمان است؟
در آیهی ۸۷ سوره یوسف خداوند خطاب به ناامیدان چنین بیان میفرماید که :
«همانا جز گروه کافران، کسی از رحمت خدا ناامید نمی شود.»
انسان با آگاهی از جایگاه والای خود در جهان هستی بیگمان به ورطهی روزمرگی نخواهد افتاد ؛ جایگاهی که سعدی شیرازی آن را تنها شایسته و درخور ملاقات با ذات اقدس الهی میداند:
رسد آدمی به جایی که جز خدا نبیند / بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
بدین منوال ، نبود بینشی صحیح به زندگی ، نداشتن شناخت صحیح از خود و ناامیدی از جمله عواملی هستند که باعث افتادن در دام روزمرگی خواهند شد.