یک روانشناس گفت: خشم یکی از احساسات طبیعی است که برای همه ی انسان ها در موقعیت های مختلف بوجود می آید.
سجاد بهرامی روانشناس گفت: دوران اولیه کودکی یک مرحله رشدی پر از فرصتها برای شما است تا رفتار کودک خود را هدایت کنید. در این دوران زندگی کودک شما در واقع نیازمند این است که قوانین و مقررات زیادی را به او بیاموزید. اگر به کودک خود نگویید که چقدر و چطور غذا بخورد، اگر به او نگویید که کی بخوابد و اگر به او کمک نکنید تا از موقعیتهای خطرناک دوری کند آن وقت او را نادیده گرفته اید. ممکن است راهبردهای گوناگونی برای هدایت رفتار کودک خود داشته باشید. بعضی از این راهبردها احتمالا مؤثر است و بعضی دیگر تأثیر کمتری دارد. به علاوه بعضی راهبردها احتمالا در کوتاه مدت خوب جواب میدهد، اما ممکن است متوجه بشوید که از این راهبردها بارها و بارها برای یک رفتار مشابه استفاده میکنید؛ که نشان میدهد راهبردی که به کار میبرید در طولانی مدت مؤثر نیست.
در نهایت ممکن است خود را در حالتی بیابید که از راهبردهای تنظیم رفتار کودکتان به طور بی ثبات استفاده میکنید یا وقتی یک لحظه به نظرتان میآید که یک راهبرد مؤثر نیست به سرعت انجام آن را متوقف کرده و یکی دیگر را امتحان میکنید. ما بر این باور هستیم که اشتباه مشترکی در قلب استفاده از این راهبردهای ناموثر وجود دارد. این اشتباه مشترک این است که انگار هدف از فرزندپروری به جای اینکه آموزش به کودک برای رفتار خوب باشد این است که هیجانات خود را کنترل کند. به عنوان والد کودک خود، بعضی اوقات خود را در شرایطی مییابید که در آن احساس ناراحتی میکنید. اوقات تلخی ها، جروبحثها یا مخالفت ورزیهای کودکتان ممکن است باعث اضطراب و ناراحتی شما بشود.
وی تصریح کرد: یادگیری تکالیف یا شرکت در فعالیتهای اجتماعی که برای کودک شما چالش آفرین است ممکن است برای شما هم چالش آفرین باشد. همچنین ممکن است وقتی پریشانی کودک خود را مشاهده میکنید مثلاً وقتی که او به شدت عصبانیت، ترس، غصه، شرم یا ناکامی را تجربه میکند شما هم به شدت ناراحت بشوید. در شرایطی نظیر این، ممکن است به جای پرداختن به رفتار کودکتان، تلاش کنید تا احساس و هیجان کودک خود را تغییر بدهید؛ حتی ممکن است متوجه نشوید که این کنترل هیجان دارد اتفاق میافتد و وقتی اتفاق افتاد چه اثری روی شما و کودکتان میگذارد.
تشخیص بدهید که به چه شیوهای فرزندپروری میکنید
بهرامی گفت: چرا به شیوه کنونی خود فرزندپروری میکنید؟ برخی اوقات شما به این سؤال با نگاه کردن به تاریخچه زندگی خودتان یا اینکه والدین شما چطور در مورد شما فرزندپروری میکردند جواب میدهید؛ اما راه بسیار سادهتر و مؤثرتری برای دریافتن این که چرا به شیوه خاص کنونی فرزندپروری میکنید وجود دارد. برای این کار ما به شما ابزاری به نام تحلیل کارکردی میدهیم که به شما کمک میکند تا به شیوه فرزندپروری خود نگاهی متفاوت بیندازید. اجازه ندهید که واژه تحلیل کارکردی شما را دلسرد بکند؛ چون به اندازه یادگیری ABC ساده است. این ابزار همچنین ستون فقرات برنامههای فرزندپروری رفتاری است که به طور گسترده درباره آنها پژوهش شده است و اگر به طور صحیح انجام بشود طبق پژوهشها به خوبی به والدین کمک میکند که مشکلات رفتاری کودک خود را بشناسند.
به طور خلاصه تحلیل کارکردی شیوهای برای تفکر در این مورد است که شما، کودکتان یا هر کس دیگری چطور رفتار میکند. تحلیل کارکردی یک راه برای این است که بررسی کنید رفتار شما تا چه اندازه مؤثر است (یا رفتار کودک شما برای او چه قدر مؤثر است). این شیوهی بررسی بر اساس این ایده قرار دارد که هر رفتاری با دو نوع از رویدادها مرتبط است. یک دسته رویدادهایی که قبل از رفتار اتفاق افتاده و راه انداز آن میشود ما به این رویدادها پیشایندها میگوییم و نیز رویدادهایی که بعد از رفتار اتفاق میافتد ما به این رویدادها پیامدها میگوییم. همه این سه مؤلفه (پیشایندها، رفتار و پیامدها که ما به آن پ. ر. پ میگوییم)، کم و بیش احتمال دارد که باهم در بافتارهای خاص یعنی موقعیتهای خاص اتفاق بیافتد.
برای مثال
مثلا زنگ در خانه شما (پیشایند-پ) به صدا در میآید، این رویداد راه انداز پا شدن شما برای جواب دادن میشود (رفتار). اگر از اینکه این فرد یک فروشنده دوره گرد است ناراحت بشوید (پیشایند) ممکن است به او مؤدبانه جواب منفی بدهید (رفتار-ر) و درنتیجه ناراحتی شما کاهش پیدا میکند (پیامد-پ). تمایل شما برای رد کردن فروشنده اگر در همان زمان قوری آب روی گاز روشن شروع به غلغل بکند شدیدتر هم میشود و این تمایل اگر بی حوصله باشید و کاری نداشته باشید که به آن مشغول بشوید کمتر میشود (بافتار). بیایید تا نگاهی نزدیکتر به پ. ر. پ (پیشایند، رفتار، پیامد) و مفهوم بافتار در شرایط فرزندپروری بیندازیم. پیشایند. وقتی میخواهید ببینید که رفتار شما برای چه انجام شده است، مهم است که راه اندازها یا پیشایندهای آن رفتار را تشخیص بدهید.
برای این کار از خود بپرسید: دقیقاً قبل از اینکه من رفتار X را انجام بدهم چه شد؟ تقریباً هر چیزی اعم از یک شرایط خاص، رفتار کودکتان، با ابراز یک هیجان از سوی او همین طور افکار، احساسات و حسهای جسمانی شما میتواند یک پیشایند باشد. بعضی اوقات چند عدد از اینها با همدیگر یک راه انداز یا پیشایند را میسازند. پیشایندها قدرت خود بر روی رفتار شما را از تجربههای زندگی شما، خاطرات، معنایی که به آنها میدهید و اینکه چه احساسی در مورد آنها دارید میگیرند. افراد از تجربههای خود و از نگاه کردن به تجربههای دیگران و یا حتی شنیدن در مورد آن تجربهها میآموزند که چطور به پیشایندها واکنش نشان بدهند. این که چه قدر سریع و چقدر خوب یاد بگیرید وابسته به بافتاری است که یادگیری در آن اتفاق میافتد.
رفتار ما شامل چه چیزی است؟
ما معمولاً رفتار را به معنای اقدام در نظر میگیریم، اما رفتار شامل افکار، احساسات و اینکه آنها را چطور نشان میدهید نیز است. رفتار چیزی است که شما انجام میدهید، میگویید، فکر میکنید و احساس میکنید. رفتار میتواند قابل مشاهده از سوی دیگران باشد یا مثل افکار و احساساتی که دارید فقط قابل مشاهده برای شما باشد. رفتار با پیشایندها راه اندازی میشود و با پیامدهایش ترغیب با تنبیه شود. پیامدها. پیامدها به زبان ساده نتایج یک رفتار خاص هستند. مثلا وقتی دستگیره شیر آب را میچرخانید پیامد این رفتار جاری شدن آب است. پیامدها نظیر پیشایندها متنوع هستند و شامل موقعیتها، اقدامات دیگران، احساسات خود شما و بسیاری چیزهای دیگرند. وقتی رفتار شما مستقیماً منجر به پیامد مطلوب میشود شما احتمالاً آن رفتار را بیشتر یا با شدت بیشتری انجام میدهید.
چیزی که شما میخواهید ممکن است متنوع باشد؛ یعنی ممکن است چیزی را بخواهید به دست بیاورید یا بخواهید از دست آن خلاص بشوید، بخواهید چیزی اتفاق بیفتد یا از روی دادن چیزی بخواهید جلوگیری کنید. مثلاً اگر گرسنه باشید دلتان میخواهد یک تکه شیرینی بخورید، اما اگر سنگریزهای در کفشتان باشد میخواهید از دست آن خلاص بشوید. بافتار. بافتار میتواند به معنای چیزهای زیادی باشد. ما معمولاً بافتار را به معنای محیط فیزیکی در نظر میگیریم، اما بافتار فقط این نیست. بافتار شامل معنایی که به یک رویداد میدهید یا افکار و احساساتی است که درباره آن رویداد دارید. حتی اگر پ. ر. پ اقدامات خود را بشناسید تا وقتی که بافتار وقوعشان را در نظر نگرفته اید نمیتوانید آنها را کاملا توضیح بدهید.
برای مثال
مثلاً ممکن است در صورتی که کودکتان در خانه بدرفتاری کرد خیلی برایتان نباشد (یک بافتار خصوصی)، اما اگر او همان رفتار را در پیش غریبهها انجام بدهد ممکن است خیلی برای شما آزاردهنده باشد (یک بافتار عمومی). به طور مشابه ممکن است حرف نشنیدن کودکتان از شما بعد از اینکه از سر کار خسته برگشته اید برایتان خیلی مشکل باشد (بافتار: شما احساس خستگی و اعصاب خردی میکنید) تا وقتی که ظهر جمعه با خیال راحت نشسته اید و یک مهمانی خوشایند با دوستان خود را مرمر میکنید (بافتار: آسودگی و خیال راحت). کودک شما همان رفتار قبل را نشان میدهد، اما به خاطر بافتار متفاوت شما پاسخ متفاوتی نشان میدهید؛ بنابراین بافتار در توضیح اینکه شما چرا نوع خاصی از فرزندپروری یا راهبردهای مدیریت کودک را به کار میگیرید نقش مهمی دارد.
رفتار یا راهبردهای فرزندپروری شما منجر به نتایج خاصی برای کودکتان و شما میشود. دو نوع خاص از پیامدها وجود دارد که تقویت کنندهها و تنبیه کنندهها نامیده میشود. تقویت کنندهها پیامدهایی هستند که باعث میشوند یک رفتار بیشتر یا شدیدتر اتفاق بیفتد. تنبیه کنندهها پیامدهایی هستند که باعث میشوند یک رفتار کمتر اتفاق بیفتد. بافتار قدرت رابطه بین پرپ را تعیین کرده و به تقویت کنندهها و تنبیه کنندهها اجازه اثر گذاری میدهد.
آتش بس موقت یا لنگر انداختن در اختلافات زوجین
جنگ جهانی اول است؛ زمستان سال ۱۹۱۴. آلمانیها چند ماهی است که با فرانسه و انگلیس میجنگند. در حالی که از شروع جنگ فقط چند ماه گذشته، صدهاهزار سرباز از هر دو طرف کشته شدهاند. شما سربازی انگلیسی در میدان جنگ فلاندر بلژیک هستید. سردتان است، گرسنه و خسته و کثیف و خیس هستید و در سنگر گل آلود پر از موشی به سر میبرید. از خانه فرسنگها دور هستید و از مرگ میترسید! در حالی که شب به سوی تاریکی و سرما میرود، نمیتوانید باور کنید که فردا کریسمس از راه خواهد رسید. ناگهان نوری بالای سنگر آلمانها میبینید. نمیتوانیـد بـه چشـمـان تـان اعتماد کنید. یک درخت کریسمس میبینید که با شمع تزیین شده و آلمانیها در حال خواندن سرود کریسمس هستند که میتوانید آن را تشخیص دهید. البته سرودی با یک زبان کاملاً متفاوت، ولی با همان آهنگ!
استنلی و اینتراوب در کتاب شب خاموش: داستان آتـش بـس موقـت کریسمس در جنگ جهانی اول اتفاقات بعدی را این طور شرح میدهد: «سربازان بریتانیایی بعد از اینکه به چند درخت شلیک کردند، بیشتر از سر کنجکاوی تا دشمنی، برای تماشـا و شنیدن سرود سینه خیز جلو آمدند. بعد از مدتی، انگلیسی هـا هـم شـروع کردند به خواندن. فردای شب کریسمس، زمین حد فاصل سنگرها مملو بود از سربازانی که با هم گرم گرفته و جیره غذایشان را بـا هـم شـریک شده بودند و هدیه رد و بدل میکردند، آواز میخواندند و با تشریفات کشتههای خود را در زمین حد فاصـل دو جبهه دفن میکردند. کمی بعد شروع کردند فوتبال بازی کردن»
آتش بس موقت کریسمس یکی از جالبترین بخشهای تاریخ بشریت است. ارتشهای متخاصم که ماهها بی رحمانه یکدیگر را به خاک و خون کشیده بودند اسلحه هایشان را زمین گذاشتند، از سنگر یکدیگر بالا رفتند و دست دوستی به طرف یکدیگر دراز کردند. آنها آواز خواندند، به هم هدیه دادند، سیگار و کیک شکلاتی با هم تقسیم کردند و روی گل ولای یخ زده با کنسرو خالی فوتبال بازی کردند. متأسفانه آتش بس چند روزی بیشتر دوام نداشت. اما این چیزی از ماهیت این اتفاق هـا کـم نمیکند که به وضوح نشان میدهد حتی در بحبوحه بی رحمانهترین جنگ ها، همیشه نیرویی وجود دارد که ما را به ارزشهای انسانی نهفته در درونمان متصل میکند.
ترمیم رابطه
میتوانیم از داستان آتش بش در شب کریسمس درس بگیریم. وقتی با همسرمان درگیر میشویم و دلهایمان از هم دور میشود، آشفته میشویم و تا دندان به خشم و نفرت و تلخی مسلح میشویم، برای حمله و نبرد، آن هم با نیت پیروزی به هر بهایی، آمـاده میشویم. گاهی هم سر در زانو گرفته و منتظر فرصتی برای ضدحمله مینشینیم. در چنین وضعیتی از سرزندگی و نیروی حیات اثری نیست، همه چیز صرفاً بـه احسـاس بدبختی، تنهایی، خستگی و بی رمقی ختم میشود.
خوشبختانه امیدی هم وجود دارد: هر زمان که بخواهیم میتوانیم آتش بس اعـلام کنیم، میتوانیم، اگر بخواهیم، جنگ و جدال را تمام کنیم و به محبوبمان دست پیدا کنیم. میتوانیم ویرانههای موجود را بازسازی کنیم. هر چه بیشتر این کار را بکنیم، برای هر دوی ما بهتر خواهد بود. هر کاری که برای پایان مجادله انجام میدهیم، از رسیدن به هم گرفته تا ترمیم رابطه و دوباره ارتباط برقرار کردن، در واقع این پیام را به همسرمان میرساند: «تو برای من مهم هستی.» این نوع پیامها پیونددهنده قلبهاست و به ما یادآوری میکند که هدف از رابطه صمیمانه چیست.
هر چند عقل سلیم هم این موضوع را تأیید میکند، خوب است بدانید که پژوهشهای گستردهای هم از آن پشتیبانی میکند. تحقیقاتی توسط جان گاتمن انجام شده است. یافتههای او به وضوح نشان میدهد که یکی از عوامل کلیدی برای پیشرفت در یک رابطه، توانایی ارسال و دریافت مکرر پیام «تلاش برای بازسازی» است. منظور او از تلاش برای بازسازی این است که هر واژه، عمل یا ایما و اشاره ما در رابطه به معنای اصلاح رابطه باشد. تحقیقات گاتمن نشـان میدهد که حتی وقتی زن و شوهر با هم دعوا میکنند، اگر توانایی و مهارت اصلاح را داشته باشند، رابطه شان پابرجا خواهد ماند. این موضوع به ویژه در مورد زوجهایی صدق میکند که در دعوا انصاف را رعایت میکنند.
با این حال، یافتههای گاتمن نشان میدهد که فقط ارسال پیام مهم نیست، بلکه دریافت پیام هم به همین اندازه اهمیت دارد. اگر از واژهها و حرکات ترمیم کننده همسرتان آگاه باشید – اگر به آنها توجه کنید و قدردانشان باشید- اثر بخش و پیونددهنده خواهند بود. اما اگر همسرتان بخواهد به قصد کمک به شما نزدیک شود و شما دست او را پس بزنید – او را از این مسیر خارج کنید، رابطه را قطع کنید یا دست از حمله برندارید، از مسیر منحرف شوید و یا دوری کنید یا تلاشهای او را برای رابطه برقرار کردن نادیده بگیرید درمان و اتصـال غیر ممکن خواهد شد. در این صورت زخمها رشد میکنند و عمیق میشوند و حتی به چرک مینشینند.
شیوههای فراوانی برای ارسال پیامهای مربوط به ترمیم رابطه وجود دارد. تعدادی از آنها را در اینجا مطرح میکنیم:
دردتان را آشکار کنید. یکی از راههای خاتمه دادن به دعوا این است که زره خود را کنار بگذارید و زخمهای خود را نشان بدهید. میتوانید بگویید: «ای وای، خیلی دارم اذیت میشم»، «سردرد گرفتم»، «استرس دارم»، «واقعاً میترسم» یا «کـم کـم دارم احساس میکنم خرد و خمیر شده ام».
درخواست آتش بس کنید. یک راهبرد ساده این است که به طور صریح درخواست آتش بس کنید. میشود گفت: «میشه کمی استراحت کنیم؟»، «این دعوا مرافعه ما را به هیچ جا نمیرسونه»، «نمی تونم ادامه بدم، احتیاج دارم یه کم استراحت کنم»، «چطوره کمی نفس بکشیم و استراحتی بکنیم؟» «چطوره روی این توافق کنیم که با هم موافق نیستیم؟» یا حتی «میشه تمومش کنیم و همدیگه رو بغل کنیم؟ من الآن واقعاً به این کار احتیاج دارم».
شرایط بهتری را درخواست کنید. روش دیگر این است که به دعوا ادامه بدهیـد امـا شرایط آن را عوض کنید. برای مثال: «می شه لطفاً صداتو بیاری پایین؟» «خوشحالم که درباره ش بحث میکنیم، اما خواهش میکنم فریاد نزن»، «احساس میکنم این قضیه ناعادلانهس. میشه منصفانه دعوا کنیم؟» «لطفاً از موضوع بحث دور نشـو»، «می تونی این حرفها رو بدون هیچ قضاوتی دوباره بزنی؟»
به بیهودگی دعوا اعتراف کنید. باید نظرتان را در این خصوص اعلام کنیـد کـه دعـوا شما را به جایی نمیرساند. مثلاً بگویید: «بی فایده س، نه؟ به هیچ جا نمیرسیم»، «داریم وقت و انرژی مون رو بیخود تلف میکنیم. اینطور نیست؟» «تا کی باید در مورد این موضوع با هم دعوا کنیم؟» «به بازی طناب کشی شبیه شده».
شوخ طبع باشید. بسیاری از مهارتهای همجوشی زدایی را میتوانید با شوخ طبعی به کار بگیرید. به عنوان مثال: «انگار دوباره هاپوهای درونمون شروع کرده ن به پارس کردن!» «فکر میکنم کوسه درونم داره میاد بیرون.» «هر دوتای ما چسبیدیم به داستان “من درست میگم، تو اشتباه میکنی “»، «رفتم تو این فکر که گلوت رو بگیرم و فشار بدم.» اگر با همسرتان تمرینهایی که در آن بر روی تاکتیکهای دعوا اسم میگذارید تمرین کرده اید، میتوانید دوباره از آن اسمها استفاده کنید: «گمونم داری جنازه رو نبش قبر میکنی.» یا «خوب داری قدرت نمایی میکنی!»
با کفشهای یکدیگر راه بروید. بسیاری از اوقات میتوانید تلاش کنید و مشکلات را از دیدگاه دیگری ببینید و در نتیجه شرایط را بهتر کنید. باید بگویید: «من متوجه حرف هات نمیشم. کمکم کن بفهمـم» یا «بذار ببینم میتونم این مسئله رو از نگاه تو ببینم.»
معذرت خواهی کنید. وقتی خودمان را با جمله «من درست میگم، تو اشتباه میکنی» درگیر میکنیم، گفتن «ببخشید» آخرین کاری است که قصد انجام اش را داریم، درست به همین دلیل است که این واژه میتواند بسیار تأثیر گذار و التیام بخـش باشد. مثلاً میتوانید بگویید: «ببخشید. نمیخواستم آزارت بدم»، «عذر میخـوام، بدجور تحـت فشار بودم»، «میشه برگردیم عقب و از اول شروع کنیم؟» «نمی خواستم منظورمـو ایـن طوری بیان کنم. دوست داری طور دیگه بگم؟» «دوباره این کار از من سر زد، مگه نه؟ معذرت میخوام.» «می تونم درک کنم چقـدر آزار دیدهی، میتونی منو ببخشی؟ «چطور میتونم اوضاع رو درست کنم؟» «چطور میتونم بـه ایـن شـرایط سروسامون بدم؟»
عشق همیشه حرف اول را میزند
برای ارسال و دریافت مؤثر پیام «تلاش برای بازسازی رابطه» لازم است توجه آگاه باشید. اگر به دام ذهنتان بیفتید یا به سرکوب آن مشغول شوید، امکـان نـدارد بتوانید دست به چنین تلاشی بزنید. عشق بر همه چیز الویت دارد. آرام نفس بکشید. آمـاده باشید. به چیزی که ذهنتان میگوید توجه کنید. تنفس را احساس کنید. با ارزش هایتـان ارتباط بر قرار کنید. این کار فقط چند ثانیه زمان میبرد. درست مثل اینکه دکمه مکث را هنگام پخش فیلم فشار داده باشید، برای چند لحظه کوتاه، جنگ در وسط میـدان متوقف خواهد شد. این چند ثانیه همه زمانی است که نیاز دارید تا تفاوتی را رقم بزنید. مکث کنید، نفس بکشید و در لحظه حال حضور داشته باشید.
بعد، یک بار دیگر دست به کار شوید و این بار سعی کنید واکنش شما توسط ارزش هایتان هدایت شود. اگر شما دریافت کننده پیام هستید باز همین شرایط صدق میکند. اگر در میان غلظت و تیرگی مه روان شناختی ذهن خود گرفتار شوید، نمیتوانید اعمال و حرکات همسرتان را ببینید. او آنجا است و پرچم سفیدش را تکان میدهد، اما شما دارید همچنان به او شلیک میکنید. لازم است حرفهای بی فایده ذهنتان را رها کنید؛ منظورم حرفها و افکاری از این دست است: اینو میگه، اما نیتش چیز دیگه س، یا اینطوری میخواد به من حمله کنه و ازم انتقاد کنه، یا فکر نکـن مـی تـونـی قـسـر در بـری، اگر رفتاری را از همسرتان دیدید که حتی ذرهای شبیه تلاش برای بازسازی رابطـه اسـت، اهمیتی ندهید که در میان مه ذهنتان آن رفتار چقدر مبهم به نظر میرسد.
مکث کنید، نفس بکشید و آن را تصدیق کنید. میتوانید این تلاش را با یک لبخند، یک اشاره سر یا با گفتن جملاتی مثل این تصدیق کنید: «ممنونم»، «از این کارت متشکرم»، «حرفت درسته»، «منم متأسفم» یا حتی «راست میگی، این قضیه معنایی نداره، از بحث کردن سر این موضوع به هیچ جا نمیرسیم». شاید انجام این کار در ابتدا آسان نباشد، اما برای برقراری یک رابطه مستحکم ضروری است.