تاريخ: ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۷ شهريور ساعت ۲۱:۵ | بازدید: 869 نظرات: 0 کد مطلب: 21864 |
مترجم: لیلا احمدی
یکی از اثرگذارترین کتابهایی که دربارۀ سالهای ریاست ترامپ نوشته شده، کتاب «دموکراسیها چگونه میمیرند؟» نوشتۀ دو استاد هاروارد، "استیون لویتسکی و دانیل زیبلات" است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. ( در ایران هم به فارسی برگردانده شده)
نحوۀ روایت کتاب بسیار استادانه است و به نظر میرسد که حامل راهکارهایی است برای تحمل و مواجهه با مصایب عیان جامعۀ سیاسی آمریکا.
نویسندگان به صراحت و با شواهد روشن از افول دموکراسی سخن میگویند و دلنگرانند که این رویه به بحرانی عظیم و فراگیر بدل گردد.
«در خلال دو سال گذشته نظارهگر سیاستمدارانی بودیم که حرفهایی زدهاند و کارهایی کردهاند. این رفتارها در ایالات متحده نظیر نداشته و ما آنها را زمینهسازِ بحرانهای عظیمترِ دموکراتیک قلمداد میکنیم.»
کتاب بهویژه نحوۀ تلاش دونالد ترامپ برای به قدرت رسیدن را روایت میکند. با توجه به اینکه نویسندگان در کتاب به بررسیِ قیامهای خشونتآمیز در سراسر جهان پرداختهاند، قبل از هرچیز از این موضوع در کتاب جدید لویتسکی و زیبلات با عنوان "استبداد اقلیت" شگفتزده بودم که چرا آنها از یورش قلدرمأبانۀ طرفداران ترامپ به کنگرۀ ایالات متحده در 6 ژانویه متحیرند.
در کتاب جدیدشان چنین آمده: «ما هرگز تصور نمیکردیم که آنها را اینجا ببینیم. حتی به ذهنمان هم خطور نمیکرد که یکی از دو حزبِ بزرگ آمریکا در قرن بیست و یکم از دموکراسی خارج شود.»
هفتۀ گذشته لویتسکی در مصاحبهای به من گفت، "آنچه بیش از همه ما را به حیرت واداشت، سرعت و میزان ترامپسازیِ حزب جمهوریخواه بود." او و زیبلات در کتابِ «دموکراسیها چگونه میمیرند»، جمهوریخواهان را به خاطر ناکامی در جلوگیری از به قدرترسیدنِ ترامپ سرزنش میکنند.
لویتسکی در خلال مصاحبه به من گفت که «ما حزب جمهوریخواه را حزبی اقتدارگرا نمیدانستیم یا نمینامیم. ما انتظار نداشتیم که مواضعشان به این سرعت و با این شدت تغییر کند.»
"استبداد اقلیت"، تلاش نویسندگان برای درک این موضوع است که "چگونه دموکراسی آمریکایی با این سرعت مضمحل شده است؟"
نویسندگان معتقدند «تنوع اجتماعی، واکنشهای فرهنگی و احزاب راست افراطی در سراسر دموکراسیهای مستقر غربی یافت میشود، اما در سالهای اخیر فقط در آمریکا یک رهبر شکستخورده اقدام به کودتا کرده و فقط در آمریکا است که رهبر کودتاچیان بار دیگر نامزد حزبی بزرگ میشود.
نویسندگان این پرسش را مطرح میکنند که چرا از بین دموکراسیهای توانگرِ موجود، فقط دموکراسیِ آمریکا به لبۀ پرتگاه رسیده است؟
به نظر لویتسکی و زیبلات، بخش نگرانکنندۀ پاسخ به این پرسش، در قانون اساسی نهفته است که آمریکاییها برای دفاع از ملت در برابر خودکامهگرایی به آن استناد میکنند.
نویسندگان معتقدند «قانون اساسیِ ایالات متحده که در دورهای پیشادموکراتیک طراحی شده، به اقلیتهای حزبی اجازه میدهد تا بهطورمعمول آراء اکثریت را خنثی و گاه حتی بر آنها حکومت کنند.
"مفاد ضد اکثریتیِ قانون اساسی که با قطببندیِ عمیق جغرافیایی همراه است، ما را در چنبرۀ بحران حاکمیتِ اقلیت گرفتار کرده است،"
لیبرالهایی مثل من سالها درگیر حکومت اقلیتها بودهاند. شیوههای بروز این نوع حکومت آشکار است. جمهوریخواهان تنها در یک مورد از هشت انتخابات ریاستجمهوری گذشته، آرای مردمی را به دست آوردند و با این حال سه پیروزی در کالج الکترال داشتند.
سنا به ایالتهای کوچک و روستایی نسبت به ایالتهای بزرگ و شهری قدرت بیشتری میدهد و حتی با بهکارگیریِ فیلیباستر از وجه دموکراتیکِ آراء میکاهد.
[فیلیباستر همان آبستراکسیون است و در نظام اجرایی قانونگذاریِ آمریکا به تلاش سیستماتیک مخالفانِ اقلیت اطلاق میشود که با اتخاذ روشهای متفاوت مانع از این میشوند که مجلس وارد مرحلۀ تصمیمگیری بر روی طرح اکثریت شود و در واقع با این روش امکان ورود مجلس به مرحلۀ تصمیمگیری نهایی را مسدود میکنند.]
چگونه ممکن است دادگاهی عالی و غیر پاسخگو با برخورداری از اکثریت جناح راست و به کمک ترامپ - که دو بار بازندۀ آراء عمومی بوده - ، "قانون حقوق رأی" (نظارت فدرال بر انتخابات در حوزههای قضاییِ تبعیضآمیز) را ملغی کند؟
یکی از دلایلی که جمهوریخواهان به رفتارهای رادیکال ادامه میدهند این است که برخلاف دموکراتها، نیازی به جلب رأی اکثریت ندارند.
همۀ دموکراسیهای لیبرال نهادهای ضد اکثریتی دارند تا بتوانند جلوی تعصبات مردمی را در مورد حقوق اقلیتها بگیرند. اما همانطور که «استبداد اقلیت» نشان میدهد، سیستم ما از این نظر منحصربهفرد است که به جناحی ایدئولوژیک و در اقلیت، چنان قدرتی میبخشد که به سلب حقوق همۀ افراد دیگر میانجامد.
درحالیکه محافظهکاران دوست دارند وانمود کنند که مزیتهای ساختاریشان ناشی از خِرد قضاییِ بنیانگذاران است، لویتسکی و زیبلات نشان میدهند که بسیاری از جنبههای دموکراتیکِ حاکمیت آمریکا نتیجۀ تصادف، احتمال و بهویژه تسلیمشدن در برابر جنوب بردهدار بوده است.
حتی در سال ۲۰۰۰، زمانی که خیلیها فکر میکردند جورج دبلیو بوش ممکن است آرای مردمی را به دست آورد و در کالج الکترال شکست بخورد، جمهوریخواهان قصد نداشتند بیسروصدا نتیجه را بپذیرند.
ری لاهود، نماینده جمهوری خواهِ ایالت ایلینوی، به روزنامۀ "آتلانتا ژورنال کانستیتوشن" در اینباره میگوید: «فکر میکنم با پذیرش نتیجه، خشم عمومی برانگیخته خواهد شد". به گفتۀ روزنامه دیلینیوز اردوگاه بوش قصد داشت مردم را به اعتراض و قیام وادارد. یکی از دستیاران بوش گفته است: «تنها کاری که ما انجام نمیدهیم این است که از این راه برگردیم. ما میجنگیم."
با این حال، اکثر دموکراتها چارهای جز تن دادن به سیستمی که مخالف آنهاست، ندارند. گویا قانون اساسی برای حراست از بدترین سوءاستفاده از حق روی کار آمده است، اما آنها تمایلی به مشروعیتزدایی از این سیستم ندارند. علاوه بر این یکی دیگر از ویژگیهای ضداکثریتیِ قانون اساسی آمریکا این است که سرسختترین ساختار قانونیِ جهان را دارد و بهراحتی تن به تغییر نمیدهد.
لویتسکی و زیبلات هیچ راه میانبری برای گریز از حکومت اقلیت ندارند. در عوض از خوانندگان میخواهند که تن به اصلاحات منجمدِ قانون اساسی بدهند.
زیبلات میگوید: "شاید برخی از مردم تصور کنند که تلاش برای اصلاحات نهادی سادهلوحانه است اما به نظر من سادهلوحانهتر این است که فکر کنیم میتوانیم به همین مسیر ادامه دهیم و همه چیز خودبخود درست خواهد شد.»
بهشخصه کسی را نمیشناسم که مطمئن باشد روزی همه چیز درست خواهد شد. شاید همانطور که نیویورکتایمز گزارش میدهد، از برتری کالج انتخاباتی ترامپ به دلیل ضعف نسبی او در ایالتها کاسته شود، اما او همچنان میتواند با حضور در پلتفرمی اقتدارگرایانه و با اقلیت آراء دوباره انتخاب شود.
از لویتسکی و زیبلات پرسیدم که با توجه به تحقیقاتشان در مورد دموکراسی، آیا تصور میکنند که دورۀ دوم ترامپ در حال ظهور است؟
لویتسکی پاسخ میدهد: « فکر میکنم که ایالات متحده با خطر بحران جدی و مکرر در قانون اساسی، چیزی که آن را بیثباتی رژیم مینامم مواجه است و احتمالاً این روند به خشونت خواهد انجامید».
راستش آنقدرها نگران تحکیم تمامیتخواهی به سبک مجارستان یا روسیه نیستم. به نظر میرسد که نیروهای اپوزیسیون و جامعۀ مدنی، مواجههای قدرتمند خواهند داشت.»
|