خبرگزاری فارس به نقل از معاون اول رئیس جمهور و رئیس شورای عالی آموزش و تربیت فنی و حرفهای و مهارتی کشور نوشت:
"آموزش عالی باید همراه با مهارت و مبتنی بر اولویتهای اساسی کشور باشد. دانشجو باید منطبق با مهارتهای مورد نیاز بازار تربیت شود. رشتههای تحصیلی دانشگاهها بر اساس یک برنامه آیندهپژوهی و تشخیص نیازهای آتی کشور تعریف شود"
اما آیا واقعا ضرورت دارد آموزش مهارت را به نظام آموزش عالی کشور گره زد؟
تردیدی در اینکه مهارت و مهارت آموزی مهم، اشتغال آفرین و تولیدگراست، وجود ندارد اما آیا این مظالمی که سالیان دراز بر حوزه مهارت آموزی و نظام سیاستگذار و تصمیمگیر بر آن رفته است کافی نیست؟ آیا شاخص استاندارد مهارت آموزی در نظام آموزشی کشور رعایت میشود؟ آیا نقش حاکمیتی والزام آور دستگاه متولی مهارت آموزی در بازارکار تعریف شده است؟ چرا پس از نزدیک به پنج دهه هنوز مسیر توسعه مهارت، کژراهه آزمون و خطاست؟
نگارنده به عنوان یک کارشناس آموزشهای مهارتی لازم است خدمت جناب آقای مخبر ؛ معاون اول محترم رئیس جمهور عرض کنم که اگرچه موضوع آموزشهای فنی و حرفهای در کلیه سطوح و حوزهها یک ضرورت انکار ناپذیر است اما از اصل و فلسفه نظام مهارت آموزی که ایجاد اشتغال در *کمترین زمان*، *مناسبترین هزینه* و با استفاده از *بهرهوهرترین روشهای ممکن* است نباید غافل ماند؟
ما هنوز که هنوز است برای دکمههایی که به نام توسعه آموزش عالی روی دستمان مانده است، کت و شلوار میدوزیم و اگرچه با نگاه افزایش اثربخشی دانشجو، تزریق مهارت به این حوزه کاملا بر منطق منطبق است و به نحوی گره گشایی از چالش بیکاری فراغ التحصیلان دانشگاهی محسوب میشود اما بدون شک راهکاری اساسی نیست!
در حین اینکه شایسته است آموزش عالی افراد توانمند و متخصص بر مبنای نیاز بازارکار تربیت کند به همین اندازه هم کم کردن از زمان و هزینه فرآیند تربیت و پرورش نیروی کارآمد مهم است و این دقیقا همان مسئلهای است که با ماهیت آموزشهای سازمان آموزش فنی و حرفهای کشور انطباق دارد و به همان اندازه فاقد رویکرد در نظام آموزش رسمی کشور است.
اینجاست که میطلبد در دل مدرسه و دانشگاه مراکزی با هدف آموزشهای فنی و حرفهای کوتاه مدت بصورت مستقل وارد کار شوند. مراکزی که بر اساس استانداردهای شغل و حرفه که گنجینه آن خوشبختانه در آرشیو سازمان آموزش فنی و حرفهای کشور وجود دارد، زمان رویاروی کارجو با بازارکار را به حداقل و توان وی در مقابله با این میدان را به حداکثر برسانند و این مهم ممکن نیست مگر با استفاده از ظرفیت تمام نظام آموزشی کشور تحت لوای یک دستگاه سیاستگذار و غیر مجری که صدالبته سازمان آموزش فنی و حرفهای ظرفیت سکانداری و تبدیل شدن به هدایتگر و استراتژیست این مسئله را دارد.
*گره گشایی یا راهگشایی؟*
متاسفانه نظام آموزشی ما اعم از آموزش و پرورش و آموزش عالی مملو از گرههای است که خواسته و یا ناخواسته با دستهای خودمان به این رشته زده شدهاند و صد البته به میزان این نقاط کور اعتبار، بودجه و انرژی ما نیز صرف اصلاح و گره گشایی از فرآیندهای مسئله داری میشود که یکی از اصلی ترین آنها مهارت محور نبودن حوزه آموزش رسمی است.
تجربه نشان میدهد که با تعریف درست یک دوره مهارتی و استفاده از ظرفیتهای محیطی در بازه زمانی حتی یکماهه و با کمترین امکانات و هزینه از طریق آموزشهای فنی و حرفهای توانمندی لازم برای احراز شغل ایجاد میشود.
آیا در شرایط امروزی وقت آن نرسیده است که دولت به بازنگری سیاستهای کلان اشتغال از طریق راهگشایی در مسیر مهارت بپردازد؟
البته که تعریف و تبیین طرح مهارت آموزی موازی و یا درکنار آموزشهای رسمی گره گشاست اما همانطور که قبلا ذکر شد به دلیل زمانبر بودن و تحمیل هزینه کاملا راهگشا نیست و باید با دقت بیشتر مورد بازبینی قرار بگیرد. رستگاری از بیکاری ناشی از فقدان مهارت زمانی اتفاق میافتد که مهارت آموزی بدون شاخ و برگ اضافی و تحت استاندار در نظام آموزشی کشور نهادینه شود و راهگشایی اصلی پذیرفتن آموزشهای فنی و حرفهای بعنوان یک راهبرد اصلی در دل نظام آموزشی کشور است بطوریکه سیاستگذاری آن فارغ از تئوریهای ملموس موجود و در پیوند با بازارکار رقم بخورد.