این روزها یا جشنوارهها برگزار نمیشوند و یا اگر میشوند چنان ضعیف و بیرونقاند که نبودشان بهتر از بودشان است! داستان چیست و چرا این ظرفیت بزرگ فرهنگی-اقتصادی چنین تبدیل به مسئله و مشکل شده است؟
▫️آیا برگزاری جشنواره درصورتیکه بهدرستی هدفگذاری، برنامهریزی و اجرا شود فرصت است یا تهدید؟
آیا یک جشنواره میتواند مانع و نافی جشنواره و همایشهای دیگر با موضوعات متفاوت در یک جغرافیای واحد شود؟
آیا بخش دولتی یا عمومی بهتر میتواند یک جشنواره بومی – ملی را برگزار کند یا نهادها و سمنهای غیردولتی و مردمی؟
آیا شالوده مفاهیمی چون سرمایهگذاری، اقتصاد، بازار، فرهنگ، تاریخ، فولکلور، شادی و امثال آن دستوری و هنجاری است یا مردمی و اختیاری و براساس قانون عرضه و تقاضا؟
آیا یک جشنواره الزاماً «تنها» معرف یک محصول یا موضوع است یا میتواند بستری برای ارائه مجموعهای از داشتهها و توانمندیهای یک جغرافیا باشد؟
آیا جشنواره لاجرم پشت پردههای سیاسی و لایههای پنهان تبلیغاتی و انتخاباتی دارد یا در صورت مدیریت صحیح میتوان آن را از سیاست و عوارض سیاسی و جناحی ملی-منطقهای بهدور نگاه داشت؟
دستاورد جشنوارههای برگزارشده مختلف منطقه و استان در حوزههای مختلف چه بوده است؟ آیا قابلقبول است یا بیشتر نمایشی و تبلیغاتی؟
اینها سؤالاتی است که در کنار دهها «آیای» دیگر میتوان پرسید و البته پاسخ به آنها تا حدودی مشخص میکند کجای کار میلنگد که اکنون جشنوارهها یا کلاً تعطیل شده و یا بیروح و بیمحتوا- و صرفاً از سر ناچاری- برگزار میشوند؟
مسئله اول عدم شناخت فلسفه و فرایند رویدادهای فرهنگی، اقتصادی و گردشگری است که در بطن خود، همواره جزو فعالیتی با نتایج آتی و درازمدت محسوب میشوند و با این رویکرد این انتظار که یکشبه بتوان با برگزاری یک جشنواره از مواهب فوری و آنی آن بهرهمند شد چندان منطقی به نظر نمیرسد.
جشنواره معمولاً رویدادی است که به بهانه آن امکان معرفی و شناساندن ظرفیتهای مهم تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و توانمندیهای گردشگری و سرمایهگذاری یک جغرافیای خاص فراهم میشود و اینکه لزوماً یک جشنواره را در بستر نام و برند آن و یا پسزمینههای ناخواسته سیاسی و غیره تحلیل و تفسیر کرده و آن را برجستهنماییم شاید چندان منطقی نباشد. باید بپذیریم که غالب جشنوارهها و همایشهای منطقهای، پس از سالها فعالیت مستمر، درنهایت تبدیل به یک برند بینالمللی و یا ملی شده و به سوددهی پایدار رسیدهاند.
از دیگر سو نیز اگر برنامهریزان یک جشنواره به آن بهعنوان بستری مناسب برای معرفی همه توانمندیهای موجود خود نگاه نکنند شاید بتوان این سخن منتقدان را که «جشنواره بیشتر هزینه است تا دستاورد» بجا و منطقی دانست چه اینکه در وضعیت سخت اقتصادی امروز، امکان هزینهکرد برای برگزاری رویدادهای مختلف و پر تعداد فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد و لازم است با تجمیع آنها در یک جشنواره با هر نام و برندی، ضمن مدیریت هزینهها، امکان عرضه همه داشتهها و برخورداری از نتایج مختلف را فراهم آورد.
ایکاش برنامهریزان معدود جشنوارههای موجود نیز از فرصت برگزاری یک جشنواره برای تجمیع و معرفی ظرفیتهای اصلی یک منطقه(فرهنگی، علمی، تاریخی، گردشگری، اقتصادی و...) استفاده نموده و صرفاً آن را محدود به یک موضوع خاص و یا چند سخنرانی و اجرای موسیقی و لوح و «تندیسپاشی» ملامتبار نکنند تا دستاوردهای آن رویداد در کوتاه و بلندمدت بر هزینههای اجرا پیشی گیرد.
جشنوارهها و یا هر رویداد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی- البته با همراهی رسانهها- سبب شناساندن تاریخ، فرهنگ و فولکلور و همچنین ظرفیتها و توانمندیهای جامعه به سایر مردم میشود که این امر غیرقابل ارزشگذاری است، به عبارتی هزینههایی که برای این سنخ برنامهها انجام میشود، بهمراتب در برابر عایدات و منافعی که این جشنوارهها به منطقه و مردمانش میرساند ناچیز و بیاهمیت است، کوتاهسخن اینکه جشنوارهها اگر بهدرستی -و نه دستوری- و بهصورت جامع و بسیط اجرا شوند سرمایهگذاری پایدار هستند و نه هزینه و خرج بیسرانجام.
مواظب باشیم به بهانه اصلاح ابرو چشمی کور نکنیم! بجای تعطیلی اگر برنامهریزی و مدیریت صحیح انجام گیرد هر جشنواره فرصتی بیهمتا برای همبستگی، انسجام اجتماعی و توسعه و آبادانی است.