علاقمندان به سینما و به عبارتی دیگر فیلمبازان احتمالا هرازگاهی فیلمهایی متفاوت را دیدهاند که علاوه بر پیچیدگی دچار سردرگمی در پایان فیلم میشوند، به همین منظور 3 ساختار اصلی در فیلمهای سینمایی به زبان ساده معرفی میگردد.
شاکله و بنیان هر فیلمی از فیلمنامه متأثر است و فیلمنامهها نیز به نحوی با ادبیات جهان ارتباط پیدا میکنند، از این رو داستان(پیرنگ) در فیلم به سه دسته کلی کلاسیک، مینیمال و ضد ساختار در سینما تقسیمبندی میشود.
کلاسیک(شاه پیرنگ)
همان شکل کلاسیک و عمومی است. همانی که از اولین داستانها (به طور کلی ادبیات داستانی) بوده و هنوز هم عمومیت دارد. بهترین فیلمهای تاریخ سینما از این الگو تبعیت کردهاند. این نوع سبک شکل کامل و جامع پیرنگ است. همه چیز را در حد اعلا دارد، به عبارتی با پایان یافتن فیلم به تمام سوالات اصلی مخاطب پاسخ داده میشود.
در واقع در این نوع فیلم، پایان بندی فیلم بسته، تأکید بر کشمکش قهرمان داستان با شخصیتهای دیگر، قهرمان منفرد و فعال است و زمان از الگوی خطی پیروی میکند و فیلم کلاسیک از قوانین علت و معلولی پیروی میکند.
برای نمونه: فیلمهای پدرخوانده، ارباب حلقهها، کازابلانکا، همشهری کین، اینتر استلار (بینستارهای) و خیلیهای دیگر این موضوع دیده میشود.
مینیمالیسم(خردهپیرنگ)
در خردهپیرنگ نویسنده کاملا پیرنگ کلاسیک یا شاهپیرنگ را کنار نمیگذارد، بلکه آن را تحلیل میبرد. یعنی خصوصیات پررنگ آن را کمرنگ یا کوچک و فشرده میکند.
مینیمالیسم به معنی نبودِ پیرنگ نیست، بلکه نوعی سادهسازی آن است. اما برای حفظ مخاطب مقداری از عناصر پیرنگ کلاسیک را نیز با خود دارد، به عبارتی در فیلمهایی که از این نوع ساختار پیروی میکنند به بخشی از سوالات مخاطب پاسخ میدهند و تصمیم گیری برای پاسخگویی به برخی سوالات دیگر یا پایان بندی فیلم را به مخاطب واگذار میکنند.
در این نوع ساختار مخاطب با قهرمانهای متعدد و یا قهرمان غیرفعال روبروست و زمان از الگوی غیر خطی و غیر واقعی پیروی میکند.
این نوع پیرنگ نسبت به نوع کلاسیک عمومیت کمتری دارد، فیلمهایی چون: ایثار، نانوک شمال، توتفرنگیهای وحشی، مصائب ژاندارک و… در این نوع دسته بندی قرار میگیرند.
ضدساختار( ضد پیرنگ)
اولین خصیصه این ساختار عدم پیروی ازخطی بودن داستان است، به نحوی که این احساس به مخاطب دست میدهد که این فیلم یا از چندین داستان و یا هیچ داستانی پیروی نمیکند.
ناگفته نمایند که این نوع ساختار در ادبیات نیز به ضد کلاسیک مشهور است و در فیلمهای سینمایی نیز طرفداران خاص و اندک خود را دارد.
بر خلاف کلاسیک، ضدپیرنگ در پی اطلاق پوچی، بیمعنایی، ازهمگسیختگی و ناپیوستگی به هستی است. در ضدپیرنگ تصادف میتواند در تمام قسمتهای داستان بیاید و از این بابت محدودیتی ندارد.
در مجموع در فیلمهای ضدپیرنگ، تنها قانون بیقانونی است.
فیلمهایی چون: سگ آندولسی، سال گذشته در مارین باد، هشت و نیم، مانتی پیتون و جام مقدس، پرسونا و مستند زندگی بدون توازن و… جزو فیلمهای ضد پیرنگ هستند که عموما ساختار دایرهای دارند.