تاريخ: ۱۴۰۱ پنج شنبه ۴ فروردين ساعت ۱۸:۴۷ بازدید: 636      نظرات: 0      کد مطلب: 17931

چند سال و چند نوروز باید از عمرمان بگذرد تا تغییر کنیم

یحیی صمدی


اهالی فرهنگ و هنر، دوستان ارجمند، هم زبانان و همشهریان و هموطنان گرامی

سالهای نه چندان دور چیزی به نام ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ، لباس ها و ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎی ﺭﻧﮕﺎﻧﮓﻧﺒﻮﺩ، ﭘﻴﺮﻫﻦ ﺷﻴﻚ ﻭ بی ﺧﻂ ﻭ ﻳﻘﻪ ﻧﺒﻮﺩ. ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯها ﭘﻮل زیادی ﻧﺒﻮﺩ، اما ﺩل به صمیمت ها و خوشی ها گرمﺑﻮﺩ. قديما خیلی ها يک تلويزيون سياه و سفيد 14 اینچ هم نداشتند اما دنیای تلويزيون رنگی های امروز 50 و 70 اینچ پیشرفته پُر شده از خشونت و جنگ و دروغ و به هم پز دادن و همدیگر را مسخره کردن، قديما از هر فرصتی استفاده می شد كه با دوستان و فاميل و همشهریان ارتباط داشته باشند، چه با نامه چه با كارت پستال و چه حضوری، اما اين روزها با وجود داشتن موبایل های پیشرفته ضمن اینکه با هم ارتباط نداريم دوستان و عزیزانمون رو بلاک میکنیم و به تخریب و توهین همدیگر و عقاید و باورهای همدیگر می پردازیم. ما را چه شده است.

امروزه یکی از بدترین عادت ها و بیماری ها در جامعه ما، بیماری بی اعتمادی است و متهم کردن دیگران به انواع خیانت ها و کوتاهی ها در حال افزایش است و و حسادت و تخریب به ویژه در میان صنف های تاثیرگذار به یک بدعت زشت تبدیل شده است و برخی ها هم به این موضوع دامان می زنند و زمینه ساز تفرقه و دو دستگی را فراهم می کنند.

باید آگاه باشیم و بپذیریم که مرگ ناگهانی نیست. مرگ وجود دارد و هست و لحظه به لحظه و قدم به قدم همه ما را همراهی می کند و با ما زندگی می‌کند و ما هرگز آن را نمی بینیم و یا توجه چندانی نداریم. باور کنید به تقویم ها اعتمادی نیست، اگر شاهد قرن جدید شمسی هستیم و تحولی را در طبیعت و گردش زمین می بینیم باید درس بگیریم و ساده از کنار این تحول عبور نکنیم چون اگر تحولی در دل و زندگیمان روی داد، مبارک است، راز نو شدن را باید دانست، و گرنه بهار یک فصل تکراریست، گذشت عمر تبریک نداردصافی دلها و نو شدن ها تبریک داردباید تغییر کنیم و دوست داشته باشیم چون زمان همیشه از آن ما نیست. امروز می آید و فردا نیز می گذرد، گاهی به روزهایی می رسیم كه دیگر چند شنبه هایش مهم نیست، آدم ها و روزهایش، همه ایام هفته می شوند، یکی شنبه و دیگری یکشنبه و یکی دیگر دوشنبه و..... نهایت جمعه فرا می رسد اما بپذیریم که از ما چه چیزی به جای می ماند؟ و مایی که به دنیا اضافه شده ایم و مصرف کننده بوده ایم، چه چیزی به دنیا اضافه کرده ایم.

 دوستی برام نوشته بود: "۱۰۰ سال دیگر این موقع مردم منتظر شروع سال ۱۵۰۱ شمسی هستند و کسی به این فکر نمیکنه که ۱۰۰سال پیش من و تو  وجود داشته ایم!  کسی به این فکر نمیکنه که کسی به اسم من و تو اصلاً وجود داشته یا نه ! ۱۰۰سال دیگه از من و تو فقط نسلی مانده که وجود من و تو را به یاد نداره،  اصلا چرا ۱۰۰ سال؟ شاید آخرین سالی باشه که من و تو زنده‌ایم! پس با دوست داشتن زندگی کنیم و برای هم مفید باشیم ! هیچ‌کس قرار نیست جای من و تو زندگی کنه!  فرصتش فقط همین یک‌باره!  از خودت حالِ خوب برای دنیا به جای بذار!"از من نرنجید و خرده نگیرید، روی سخنم با همه نیست با خود و تعدادی از افرادی هستش که بی تفاوت هستند، واقعاً چند سال و چند نوروز دیگر باید از عمرمان بگذرد تا تغییر کنیم و انسان مثمرثمری برای خود و دیگران و جامعه باشیم؟

شارلوت برونته می گوید: به نظـر من یکنواختی و مرگ تقریبا یکی هستند.‌ زندگی کوتاه‌تر از آن‌ است که آن‌ را صـرف کـینـه‌ ورزی یا بخـاطـر سپردن بدی‌های دیگران کنیم." در حالی که ما بخش زیادی از زندگیمان صرف کینه و کدورت و قضاوت های نابه جا و خارج از عرف و شرع و اخلاق است.

میلان کوندرا در کتاب "وصیت خیانت شده" می گوید: غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است که مدام و بی وقفه، درباره هر کس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارت هاست ...

شاعری همچون سعدی نیز تونستە در یک بیت چند ده کتاب برخورد با انسان رو جا بده و فرموده: هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد، بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد.

بس بدانیم که همان گونه که مشت بسته قادر به دریافت هدیه نیست به همان ترتیب هم اندیشه و ذهن بسته نمیتواند هیچ درسی را بیاموزد، ذهن ها را باید باز کرد ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ و دریافت هدیه و هدیه دادن. هدیه انسانیت، هدیه محبت، هدیه احترام قائل شدن برای عقاید دیگران و...

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ .... ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ  زود ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ، ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ،ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔِﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ..... ﭘﺲ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ، ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ، ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭک،  ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ خمیده و ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ و هیچ پول و ثروتی در هنگام مرگ به کارمان نمی آید...

همه به خود آییم و قدر زندگی و همدیگر را بدانیم و عقاید و افکار دیگران را پاس بداریم، تا عقاید و افکار ما نیز پاس داشته شود و بدانیم کم توجهی به عقاید همدیگر، به ملت های دیگر ضررهای زیادی را متوجه جامعه خواهد کرد و به این نکته امروز بیاندیشیم که فردا پشیمانی سودی ندارد.

فصل بهار فصل زنده شدن طبیعت و بیدار شدن زمین از خواب زمستانی است. به تعبیر بهتر، بهار فصل دوباره جان گرفتن و باز حیات طبیعت است. احیا و یا بازآفرینی، و این باز آفرینی مجدد، مختص طبیعت نیست، بلکه  شامل آدمیان نیز می شود. در حقیقت، فصل بهار در بر دارنده هشدار جدی به آدمیان است.

فصل بهار، فصل تحول و دگرگونی است؛ هر ثانیه که به طبیعت نگاه بیندازی شاهد تحول مثبت هستی. انسان نیز برای بهتر زندگی کردن، نیاز به تحول و دگرگونی دارد، دگرگونی مثبت و کمال آفرین؛ فصل بهار، فصل سخاوت و بخشندگی است.

در فصل بهار، طبیعت شب‌های سرد، طوفانی و طولانی را تحمل کرده است تا به فصل بهار رسیده است؛ کولاک و یخبندان اگرچه همه چیزش را از او گرفته است، اما طبیعت در برابر بی رحمی‌های زمستان به یمن پایداری و مقاومت خود را به فصل بهار رسانده و دو باره جان تازه گرفته است. باید در برابر مشکلات و مصائب و معضلات مقاوم بود و به امید غالب شدن بر تاریکی، یخبندان و طوفان ها برای رسیدن به یک بهار پر ثمر و پر طراوت باید مجدانه و تلاشمند زندگی کرد و کوشید.

رسیدن و دست پیدا کردن به آرزوها و حقوق های ارزشمند انسانی نرخ دارد و باید بهای آن را با عشق پرداخت. بهار تغییر فصله برای ثمر و تغییر بهترشدن، ازش یاد بگیریم که بهترین بهانه برای آغاز تغییر و بهانه ایست برای زیستن پر ثمر، چند روز دیگه همه‌چیز تازه میشه، تازه شدن همه را آرزو می کنم و بهار شاد و پر ثمری برای زندگی و آروزهایتان را آرزومندم.



برچسب ها:

ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
چاپ
نسخه چاپی


نظر کاربران


نظر خود را براي ما ارسال كنيد