تجربه نزدیک به مرگ یک رویداد روانشناختی عمیق با عناصر عرفانی است. این تجربه معمولا در افراد نزدیک به مرگ یا در حین درد شدید جسمی یا احساسی اتفاق میافتد، اما ممکن است پس از حملات قلبی و یا آسیبهای مغزی یا حتی در طی مراقبه و یا از دست دادن هوشیاری به علت کاهش فشار خون رخ دهد.
تجربه نزدیک مرگ (Near-death Experience) (بهصورت مخفف: NDE) به معنای تجربه کردن حوادث یا بیماریهای خطرناکی است که فرد را به حالت مرگ (و نه خطر مرگ) بسیار نزدیک میکند. این تجربه ممکن است شامل تجربه مثبت و آرامبخش یا تجربه منفی و اضطراب آور یا بدون هیچ حسی باشد. در تجربه مثبت احساساتی مانند احساس خروج از بدن، احساس شناور بودن، سکوت کامل، احساس امنیت و گرما، تجربهٔ از هم پاشیدگی، دیدن تونل، دیدن نور، دیدن بستگان فوتشده و غیره باشد و در تجربه منفی ممکن است شامل احساس درد و اضطراب باشد.
توضیحات در مورد این تجربه NDE از نظر علمی و مذهبی بسیار متفاوت است. تحقیقات علمی اعصاب شناختی نشان میدهد که این تجربه یک پدیده ذهنی که ناشی از ادغام بدنی مختل شده و چند حسی است که در هنگام وقایع تهدید کننده زندگی رخ میدهد به طور مثال هنگام تصادف، خفه شدن و …
تجربیات نزدیک به مرگ اختلاف در تعریف مرگ باعث به وجود آمدن فضایی خاکستری میان زندگی و مرگ شده است و این منطقه میانی جایی است که تجربههای نزدیک به مرگ در آن اتفاق میافتد. حتما همه شما داستانهایی را از کسانی که از آستانه مرگ به زندگی برگشتهاند شنیده یا خواندهاید؛ افرادی که برای مدتی قلب آنها از تپش باز ایستاده و زمانی که دوباره قلبشان شروع به تپیدن کرده از مشاهدات خود گفتهاند؛ کسانی که در اثر تصادفی به شدت زخمی شده و تا زمانی که تیمهای امداد آنها را از مرگ به زندگی بازگردانند شاهد رویدادهای متفاوتی بودهاند. این تجربهها به طور عمومی به تجربههای نزدیک به مرگ یاNear Death Experiences مشهور شدهاند.
این تجربیات برای کسانی که آنها را از سر گذراندهاند معمولا رویدادی تکرارنشدنی و بینظیر بوده است. زندگی اکثر این افراد برای همیشه دستخوش تغییر شده و هیچگاه به زندگی پیش از این تجربه بازنگشتهاند و تغییرات رفتاری و شخصی زیادی برای آنها ایجاد شده است. اگر این مشاهدات متفاوت و تصادفی بودند بهرغم ارزش آنها برای صاحبانشان، برای علم هیچ کارآمدی نداشتند. اما اگر در طول تاریخ، افراد مختلف در نقاط مختلف جهان از تجربههای یکسان صحبت کنند باید این تجربیات را جدی گرفت. در این صورت یکی از مشکلات علم در مواجهه با این داستان که همان نبود گزارشهای متعدد از یک رویداد است حل میشود و دانشمندان کمکم به خود جرات میدهند تا در این باره ابراز نظر کنند.
برای دانشمندان تجربه گرا که تا چیزی را زیر ابزارهای علمی خود مورد بررسی قرار ندهند از اظهار نظر درباره آن خودداری میکنند، این خبر خوشحالکنندهای نیست. آنها از یک سو میخواهند مرزهای دانش تجربی خود را حتی به جهان پس از مرگ گسترش دهند اما از یک سو در دام محدودیتهای چنین بررسی هستند.
دیدگاهها
این دیدگاه ممکن است شامل احساسات مختلفی از جدا شدن از بدن گرفته تا احساس شناور شدن، وحشت زیاد، آرامش مطلق، امنیت، حرارت، تجربه از هم پاشیدگی کامل و رؤیت نور باشد که برخی افراد آن را خدا یا وجود روحانی تلقی میکنند. بعضی افراد و فرهنگها تجربه نزدیک مرگ را یک نگاه آنی روحانی و ماوراءالطبیعه به زندگی پس از مرگ میدانند و شاید همان مکاشفه در فرهنگ و ادبیات ایران باشد.
تجربه نزدیک مرگ پدیدهای است که در رشتههای فراروانشناسی یا پاراسایکولوژی(parapsychology-شاخهای از دانش روانشناسی است، که به مطالعهٔ پدیدههای روانشناختیِ بهظاهر فراطبیعی میپردازد.)، روانشناسی، روانپزشکی و طب بیمارستانی (en) مطالعه میشود. چنین مواردی معمولاً بعد از اینکه فردی مرگش از لحاظ بالینی قطعی شده (ایست قلبی) یا خیلی نزدیک به مرگ است (دچار علائم حیاتی ناپایدار) گزارش شدهاست. از این رو آن را تجربه نزدیک مرگ نامیدند.
تجربه گران NDE افرادی هستند كه از موقعیت های مرگ آور یا بیماریهای شدید به صورت غیرمنتظره ای نجات یافته اند. برای صاحبان چنین تجربه ای طی فرآیند مرگ بالینی یا وضعیتی نزدیك به آن، احساس جدایی از بدن فیزیكی رخ مینمایاند و با وجود غیرجسمانی خود همراه با حالت هایی مانند احساس آرامش، وارد دالان تاریكی میشوند. در ادامه نوری خیره كننده و موجودات روحانی نیز مشاهده میكنند. این رویدادها با دیدن اتفاقات زندگی فرد و احساس قضاوت دربارة خودش همراه است ؛ به گونه ای كه بیشتر آنان میتوانند پس از پشت سر گذاشتن این وضعیت، تمام مشاهدات و خاطرات خود را با دقت و روشنی برای دیگران بیان كنند. عموم تجربه گران مرگ موقت، آثار مثبتی از تجربۀ خود به دست می آورند و این مواجهۀ آنان با مرگ، معنای بیشتری به زندگی آنان میبخشد.
ویژگیها
موارد مشترکِ بسیاری در میان، گزارشهای تجربهٔ نزدیک مرگ به چشم میخورند:
- یک صدای ناخوشایند اولین ادراک حسی است که گزارش شدهاست.
- احساس مردن
- تجربه خروج از بدن: حس شناورشدن در بالای بدن و دیدن فضای مجاور
- حس حرکت بطرف بالا از میان تونلی از نور یا راهروی دراز و باریک
- ملاقات با بستگانی که فوت کردهاند یا اشخاص روحانی
- مرور خاطرات دوران زندگی
- احساس بازگشت به بدن همراه با بیمیلی
تونل نور
مرگ سرزمینی است که تا به حال هیچیک از مسافرانش بازنگشتهاند تا چیزی از آنجا برایمان تعریف کنند. اما آدمهای زیادی هستند که از دیوارهای این سرزمین سرک کشیدهاند و آنچه دیدهاند را شرح دادهاند. بسیاری از آنها توصیف مشابهی از تجربهشان دارند: احساس کردهاند در تونلی هستند که انتهای آن روشن و نورانی است، در هوا معلقاند، از بدنشان جدا شدهاند و آرامش و لذتی عمیق وجودشان را پر کرده است.
یکی از تجربههای مشترک نزدیک مرگ در طول تاریخ، تجربهای موسوم به تجربه «تونل نور» است. بسیاری از کسانی که از این فضای خاکستری میان مرگ و زندگی بازگشتهاند در گزارش خود از تجربه مواجهه با تونل نوری طولانی و عظیم در مقابل خود خبر دادهاند که در آخرین لحظهها از آن بازگشتهاند. آنها میگویند تا قبل از بازگشت احساس سبکی ویژهای میکردهاند و پس از بازگشت درد شدیدی را احساس کردهاند.
بر اساس یک آمارگیری حدود ۱۵ درصد کسانی که تجربه سکته شدید قلبی داشته و با عملیات احیا به زندگی برگشتهاند چنین تجربهای را پشت سر گذاشتهاند. رد این تجربه را میتوان در متون قدیمیتر نیز دید. در تصویرگریهایی که از آستانه مرگ شده نقشهایی از تونل نور به عنوان آستانه رسم شده که نشان میدهد این تجربه تجربهای مربوط به دوران ما نیست.
تفاسیری که از این احساسها ارائه شده، اغلب وابسته به اعتقاداتِ دینی و مذهبی، فرهنگی یا فلسفی آن شخصی است که این تجربه را داشته است. از دیگر مواردی که در این تجربه گزارش شده، ملاقات با افرادی است که تشخیصِ هویتِ آن وابسته به این است که شخص دارای چه عقایدی باشد. به عنوان نمونه در ایالات متحده که ۴۶ درصد مردم، به فرشتههای نگهبان اعتقاد دارند، فردی را که آن را ملاقات کردهاند، به عنوان فرشته یا عزیزانی که مردهاند معرفی میکنند؛ در حالی که هندوها این اشخاص را به عنوان پیام آورانِ خدای مرگ میشناسند.
تونل نور به روایت قدیسان مسیحی – این تابلو که همان تجربه تونل نور در آستانه مرگ را نشان میدهد را یک کشیش مسیحی در ۱۴۱۰ میلادی ترسیم کرده است.
اخیراً نویسندۀ بریتانیایی، سوزان بلکمور، گزارشی از یک زن قبرسی دریافت کرد که در ۱۹۹۱ عمل معدهبردای (گاسترکتومی) اضطراری داشته است:
چهار روز بعد از عمل، دچار شوک شدم و برای چند ساعت بیهوش بودم... اگرچه گمان میرفت بیهوشم، اما تا سالها بعد جزییات گفتوگوی جراح و متخصص بیهوشی را به یاد میآوردم... بالاسر بدنم بودم، بدون هیچ دردی، و بهخاطر رنجی که در چهرۀ خودم میدیدم از سر دلسوزی به آن نگاه میکردم؛ در آرامش شناور بودم. بعد... به جای دیگری رفتم، به سمت قلمروی پردهمانند تاریکی شناور بودم، اما نمیترسیدم... بعد آرامش مطلق را احساس کردم. ناگهان همه چیز تغییر کرد؛ دوباره به درون بدنم پرتاب شدم، و دوباره به رنجم کاملاً آگاه گردیدم.
تجربه اشخاص مختلف
این تجربه در اشخاص مختلف وابسته به اعتقاداتی که دارند فرق میکند. بچهها که زمان کافی برای شکلگیری اعتقاداتشان ندارند تجربه بسیار محدودی در این زمینه دارند. به عنوان مثال پسربچهای که تجربه نزدیک مرگ داشته با برادرش گفتگو کردهاست و دختری با مادرش مکالمه داشتهاست. همچنین برخی افراد تجربه نزدیک مرگ بسیار دردناکی داشتهاند که نشان دهنده حس وحشت از پایان زندگی است.
شرایط بالینی که گمان میرود منجر به تجربه نزدیک مرگ میشود شامل موارد زیر است: ایست قلبی، شوک خونریزی هنگام وضع حمل یا عوارض پیش از عمل جراحی، برق گرفتگی، کما، خونریزی مغزی(بر اثر ضربه یا تصادف و...)، سکته مغزی، خودکشی ناموفق، افراد در حال غرق یا خفه شدن، حبس نفس، افسردگی جدی بسیاری از موارد تجربه نزدیک مرگ بعد از یک تجربه بسیار سخت روی میدهد. (به عنوان نمونه وقتی مریضی از پرستار یا پزشک میشنود که بزودی خواهد مرد) یا زمانی که فرد در یک وضعیت مهلک قرار میگیرد. (مثل شنیدن صدای تصادف اتومبیل از نزدیک).
تحقیقات
با انتشار کتابی تحت عنوان زندگی پس از زندگی به قلم ریموند مودی که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، نشانههایی از علاقه به مطالعه در این زمینه دیده شد. با انتشار این کتاب، توجه عموم، به موضوع تجربه نزدیک مرگ جلب شد. سپس در سال ۱۹۸۱، مؤسسهای با عنوان انجمن بینالمللی مطالعات نزدیک مرگ تأسیس شد. این سازمان بینالمللی از تحقیقات علمی که پیرامون بُعدِ جسمانی، روانشناسی، اجتماعی و روحانیِ تجربههای نزدیک مرگ انجام میگیرد، حمایت و تشویق به عمل میآورد. این سازمان در مجله تحقیقات نزدیک مرگ و خبرنامهٔ علایم حیاتی نیز مطالبی در حوزهٔ این موضوع منتشر میکنند.
علوم اعصاب شناختی به عنوان یک حوزهٔ مطالعاتی بین رشتهای است که دربرگیرندهٔ علوم اعصاب، روانشناسی و علوم رایانه میشود و در کنار آن مطالعات نزدیک مرگ نیز عواطف و احساسات و منشأ آنها را مورد بررسی قرار میدهند. برخی پژوهشها در مورد تجربهٔ نزدیک مرگ، با در نظر گرفتن علوم اعصاب شناختی انجام میشوند. علوم اعصاب شناختی، سعی دارد به چگونگی اعمال روانشناسی (به عنوان نمونه عواطف و احساسات انسانی) که به واسطهٔ جریانهای عصبی (شامل مغز انسان) ایجاد میشوند، پاسخ دهد.
پژوهشهایی که امروزه بر روی تجربه نزدیک مرگ انجام میشود، با وجود این که از مراحل مختلف علمی میگذرند، اما معمولاً علوم اعصاب بنا به دلایلی شامل این مراحل نمیشود. از جملهٔ این دلایل میتوان به این مورد اشاره کرد که در هنگامی که بیمار تحت عمل احیاء اورژانسی قرار میگیرد، اسکنِ فعالیتِ مغزی از او گرفته نمیشود. از این رو پژوهشهایی که در آن ادعا میشود، هیچ فعالیتِ قابل اندازهگیری در مغز دیده نشدهاست، با وجود عدم اسکن نوار مغزی، سیتی اسکن، افامآرآی و اسکنهایی از این دست، به عنوان یک پژوهش علمیِ با کیفیت در نظر گرفته نمیشود.
پژوهشهایی که در حال حاضر انجام شدهاست، بهطور کلی در حوزهٔ پزشکی، روانشناسی و روانپزشکی انجام شدهاند. در موشهای آزمایشگاهی که دچار ایست قلبی شده بودند، نشانههایی از افزایش فعالیت مغزی دیده شدهاست؛ اما در مورد انسان، چنین مطالعهای انجام نشدهاست.
مواردی از تجربههای شخصی نزدیک مرگ در نوشتههای مربوط به دوران باستان به جای ماندهاست. در قرن ۱۹، تلاشهایی برای مطالعه دربارهٔ تجربه نزدیک مرگ توسط مورمونها انجام شد. در سوئیس نیز چنین مطالعاتی انجام شده بود. تا سال ۲۰۰۵، در ۹۵ درصد از فرهنگهای دنیا اشارههایی به تجربهٔ نزدیک مرگ شده بود. در مطالعهای که در سال ۲۰۰۱ توسط جامعهشناس آلمانی، هوبرت کنوبلاخت انجام شد، مشخص شد که ۴ درصد از جمعیت آلمان تجربه نزدیک مرگ داشتهاند و ۱۰ تا ۲۰ درصد از کسانی که از ایست قلبی جان سالم به در برده بودند، گزارش کردند که تجربه نزدیک مرگ داشتهاند.
معمولاً معتبرترین مجلههای داوری همتا در حوزهٔ علوم اعصاب همچون مجله علوم اعصاب شناختی و مجلهٔ روانپزشکی زیستی و مجلاتی از این قبیل، پژوهشهایی را که در رابطه با تجربیات نزدیک مرگ انجام میشود، منتشر نمیکنند.
در پاییز ۲۰۰۸ Sam Parnia و همکاران یک تحقیق گسترده موسوم به AWARE Study را آغاز کردند، با این هدف که مشخص شود آیا آگاهی در خارج از جسم فیزیکی وجود دارد یا نه. این تحقیق که بزرگترین تحقیق تکمیل شده پیرامون بررسی علمی پدیدهٔ تجربه نزدیک به مرگ است و چندین محقق در بیمارستانهای چندین کشور اروپایی و آمریکایی در آن نقش داشتند بر روی ۱۵۰۰ بازماندهٔ ایست قلبی انجام شد. نتایج تحقیق پس از نهایی شدن در اکتبر ۲۰۱۴ در ژورنال «احیاء» منتشر شد.
بعدتر پرنیا و همکارانش تحقیق دیگری موسوم به AWARE Study II را آغاز کردند که بهبودیافتهٔ تحقیق قبلی است. این تحقیق نیز قرار است در مراکز درمانی مختلف مستقل و بر روی ۱۵۰۰ بازماندهٔ ایست قلبی انجام شود. این تحقیق در مهٔ ۲۰۱۷ جمعبندی خواهد شد.
تجربیات ادراکی نزدیک به مرگ، واقعیت یا توهم؟
در مقابل گزارشات تجربیات نزدیک به مرگ پژوهشگران به دوگونه موضع گرفته اند. عده ای این گزارشات را حاکی از واقع دانسته و آن را دلیلی بر جاودانگی روح می دانند و عده ای دیگر این گزارشات را صرفاً توهم دانسته، ارزش علمی برای آنها قایل نیستند!
فرا روان شناسانی که ادراکات لحظات نزدیک به مرگ را واقعی میدانند معتقدند این ادراکات دلیل خوبی بر وجود روح و حیات اخروی است.
اینان دو دلیل عمده بر ادعای خود آورده اند بدین ترتیب که:
1. با توجه به اشتراکات فراوان در تجارب افرادی که لحظات نزدیک به مرگ را درک کرده اند نمی توان این ادراکات را توهم دانست. اشتراکات فراوان مانع از توهم انگاشتن چنین ادراکاتی است.
2. تأثیر شگرفی که این ادراکات بر افراد گذاشته است که از جمله مهمترین آنها عدم ترس از مرگ و تغییر نگرش ایشان به مرگ است، حاکی از آنست که واقعاً این افراد یک سفر روحانی به عالم دیگر داشته اند و این یک توهم نیست. این افراد خود، احساس خود را واقعی بیان کرده اند و هرگز نمی پذیرند که آن سیر روحانی فقط ساخته (و پرداختۀ ذهن ایشان بوده و توهمی بیش نبوده است.(اکبری،324 )، برگرفته از مقاله ای از عباس گوهری.
چرا تجربههای نزدیک به مرگ اتفاق میافتد؟
دانشمندان علوم اعصاب Olaf Blanke و Sebastian Dieguez دو نوع تجربیات نزدیک به مرگ را بررسی کرده اند: نوع یک، که با نیمکره چپ مغز مرتبط است، ویژگی حساسیت زمان و تصورات پرواز و سبکی را دارد. نوع دوم، شامل نیمکره راست، با دیدن یا ارتباط با ارواح، شنیدن صداها و موسیقی مشخص میشود. در حالی که مشخص نیست چرا انواع مختلفی از تجربههای نزدیک به مرگ وجود دارد، و چگونه تعاملات متفاوتی بین مناطق مغز این تجربیات متمایز را ایجاد میکند. لوبهای زمانی نیز نقش مهمی در تجربیات نزدیک به مرگ ایفا میکنند. این منطقه مغز با پردازش اطلاعات حساس و حافظه مشغول به کار است، بنابراین فعالیت غیر طبیعی در این لوبها میتواند احساسات و ادراکهای عجیب و غریب ایجاد کند. علیرغم چندین نظریه که برای توضیح تجربیات نزدیک به مرگ استفاده میشود، رسیدن به نتیجه نهایی چیزی است که آنها را دشوار میکند. مردم مذهبی اعتقاد دارند که تجربیات نزدیک به مرگ، شواهدی از زندگی پس از مرگ را ارائه میدهد، به ویژه، جدایی روح از بدن. در حالی که توضیحات علمی برای تجربیات نزدیک به مرگ شامل منحصر کردن شخصیت است.
نویسنده علمی Carl Sagan حتی پیشنهاد کرد که استرس مرگ، یادآوری تولد را ایجاد میکند، و پیشنهاد میکند که "تونل" مردم را مجذوب کانال تولد میکند. اما با توجه به ماهیت خیالی این نظریه ها، توضیحات دیگر پدید آمده است.
برخی از محققان ادعا میکنند که آندورفینها در حین وقایع استرس زا ممکن است چیزی شبیه به تجربه مرگ نزدیک را ایجاد کنند، به ویژه با کاهش درد و افزایش احساس دلپذیر. به همین ترتیب، بیهوشیهایی نظیر کتامین میتوانند ویژگیهای تجربهی نزدیک مرگ را شبیه تجربیات خارج از بدن شبیه سازی کنند.
نظریههای دیگر تجربیات نزدیک به مرگ را نشان میدهد که از (dimethyltryptamine DMT)، یک دارو روانگردان است که به طور طبیعی در برخی از گیاهان رخ میدهد. ریک استراسانمن، استاد روانپزشکی، در مطالعهای از سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ مشاهده کرد که مردم پس از تزریق DMT تجربههای نزدیک به مرگ و عرفان داشتند. با توجه به استرسمن، بدن DMT طبیعی در هنگام تولد و مرگ منتشر شده است. با این حال، شواهد قطعی برای حمایت از این دیدگاه وجود ندارد. به طور کلی، نظریههای شیمیایی مبتنی بر دقت نیست و نمیتوانند طیف وسیعی از ویژگیهای تجربه نزدیک به مرگ را تجربه کنند.
محققان همچنین تجربیات نزدیک به مرگ را از طریق آنوکسیای مغزی، کمبود اکسیژن به مغز توضیح داده اند. خلبانان هواپیما که شتاب سریع را تجربه کرده اند، ناخودآگاه ویژگیهای شبیه به مرگ را شرح میدهند مانند دیدن تونل و رسیدن به نور و روشنایی. کمبود اکسیژن ممکن است باعث تشنجهای لوب شود که موجب توهم میشود. این ممکن است شبیه یک تجربه نزدیک به مرگ باشد. اما توضیح گستردهترین تجربیات نزدیک به مرگ، فرضیه مغز در حال مرگ است. این تئوری پیشنهاد میکند که تجربیات نزدیک به مرگ، توهمهایی است که از طریق فعالیت در مغز به وجود میآید وقتی که سلولها شروع به مردن میکنند.
مواجۀ نزدیک با مرگ بیثباتی و شکنندگی زندگی را به ما یادآور میشود و میتواند آن لایههای روانشناختیای را که سپر ما در برابر اندیشههای آزاردهندهای مثل فراموشی وجودی هستند از میان بردارد. در اغلب موارد، شدتِ این رخدادها با گذشت زمان کاسته میشود، و درنهایت دوباره به وضع معمول برمیگردیم (گرچه ممکن است برخی از این تجربهها باعث اختلال استرسی پساترومایی شوند). اما تجربههای نزدیک به مرگ پس از دههها همچنان با قوت و وضوحی نامعمول در ذهن افراد باقی میمانند.
چرا بررسی جهان پس از مرگ برای دانشمندان دشوار است؟
علم تجربی بر مبنای تجربه و مشاهده پیش میرود. اگر بخواهید درباره یک مساله اظهار نظر کنید باید بتوانید آن را مشاهده کنید، رفتار آن را بررسی و قوانین حاکم بر رفتارهای آن را شناسایی کنید. مجموعه این مشاهدات امکان ساخت نظریهای را میدهد که اگر بتواند از عهده آزمونهای بعدی بیرون بیاید مورد قبول میشود و در غیر این صورت باطل شده و کنار گذاشته میشود. درباره موضوع مرگ، علم عملا امکان آزمایش و مشاهده ندارد. اگرچه میتواند شرایط مرگ را بررسی کند، عوامل به وجود آوردن آن را تعیین کرده و حتی با شناخت این عوامل زمان آن را به عقب بیندازد و آن قدر پیش برود که ادعا کند در آینده با کمک روشهای فنی و پزشکی قادر خواهد بود انسان را تا مرزهای جاودانگی پیش ببرد؛ اما درباره بعد از آن مرحله با هیچ شاهد و تجربهای مواجه نیست و به همین دلیل به نظر میرسد تنها خواهد توانست تا آستانه مرگ به اظهار نظر بپردازد.
بروس گریسون، روان پزشك و محقق برجسته در ارتباط با تجربه های NDE تعریف خود از این رویداد را این گونه بیان میكنند:
«رویدادهای روان شناختی عمیق با مؤلفه های رمزآلود، روحانی و متعالی كه برای افرادی كه در آستانه مرگ و یا در وضعیت شدید آسیب های جسمانی قرار میگیرند، روی میدهد.» از نظر هلدن، تجربۀ نزدیك به مرگ خاطره ای فراروانشناختی و روحانی است كه توسط افرادی گزارش میشود كه در آستانۀ مرگ قرار گرفته اند. در ارتباط با تجربه های نزدیك به مرگ ویژگیهای متنوعی همراه با اختلاف نظرهای فراوانی بیان شده است.
مودی در كتاب زندگی پس از زندگی خود، ضمن بررسی گزارش هایی از این تجربه، دوازده ویژگی برای تجربۀ نزدیك به مرگ بیان میكند: احساس وقوع مرگ، توصیف ناپذیر بودن تجربه، شنیدن صدای اطرافیان در لحظه قرار گرفتن در آستانۀ مرگ، تجربۀ احساس آرامش و سكون، شنیدن صداهای نامتعارف مانند صدای زنگ، موسیقی، ناقوس، فریاد و وزش باد، كشیده شدن و ورود به تونلی تاریك، احساس حضور خارج از كالبد، ملاقات با موجودات غیرمادی ناشناخته یا برخی از دوستان، اقوام و شخصیت های مذهبی شناخته شده، دیدن موجودات نورانی، مرور زندگی، احساس مواجهۀ با مرز برگشت ناپذیر، بازگشت ناخواسته به زندگی (مودی، ١٣٧٣: ٩٩ - ٣١).
برخی از پژوهشگران در پی آن بوده اند كه با بررسی نمونه های مختلف، ویژگیهای این تجربیات را در قالب الگویی ارائه دهند: دكتر ملوین موریس در كتاب «ادراكات لحظات نزدیك به مرگ و تحولات روحی آن » ٩ نشانۀ ویژه برای ادراكات نزدیك به مرگ برمیشمارد: ١. احساس مرده بودن ؛ ٢. احساس آرامش و بیدردی؛ ٣. احساس خروج از بدن؛ ٤. تجربۀ تونل ؛ ٥. دیدن انسان های نورانی یا كالبدهای ساخته شده از نور؛ ٦. دیدن یك وجود مقدس و منور؛ ٧. بازبینی مجدد سال های زندگی؛ ٨. تنبلی و بیرغبتی در بازگشت و ٩. تحولات شخصیتی.
كنث رینگ، الگویی پنج مؤلفه ای پیشنهاد میدهد: احساس آرامش و سعادتمندی، احساس جدایی از كالبد فیزیكی، ورود به تاریكی، دیدن نور درخشنده و ورود به نور. مایكل سابوم، در كتاب «خاطرات مرگ» ضمن بررسی پیامدهای مؤلفه های مورد نظر مودی، الگویی با عنوان آتلانتا[i] ناظر به ویژگیهای عمومی تجربه های نزدیك به مرگ ارائه میدهد كه عبارتند از: توصیف ناپذیری، احساس حضور در ساحتی بیزمان، احساس واقعی بودن رویدادها در حین تجربه و پس از آن، احساس وقوع مرگ، احساس آرامش و لذت و احساس جدایی از كالبد مادی.
بروس گریسون مؤلفه های شانزده گانه ای را به عنوان شاخص های نوعی تجربیات نزدیك به مرگ بیان میكند. ایشان شاخص های سنجش تجربه را در چهار ردة كلی قرار میدهد. مؤلفه های ساختاری: احساس تغییر وضعیت در گذشت زمان، سرعت تفكر، مرور رخدادهای زندگی و احساس فهم ناگهانی؛ مؤلفه های عاطفی: احساس آرامش، شادمانی، وحدت كیهانی و تجربۀ نور درخشنده؛ مؤلفه های فراهنجار: احساس سرزندگی نامتعارف، آگاهیهای فراهنجار با استفاده از ادراكات فراحسی، آینده بینی و تجربۀ خروج از كالبد؛ مؤلفه های استعلایی: روبه رو شدن با قلمرویی متفاوت و ماورایی، مواجهه با حضوری رازآمیز یا شنیدن صدایی ناشناخته، دیدن ارواح نیاكان و شخصیت های مذهبی و رسیدن به نقطۀ برگشت ناپذیر كه در صورت عبور از آن، دیگر امكان بازگشت نخواهد بود.
آمارها و پیمایشها
رواج موارد تجربهٔ نزدیک مرگ در تحقیقاتی که انجام گرفته متغیر است.
مطابق پیمایش گلوپ، نیومکزیکو و پراکتر، اکلاهما در سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۱ از یک واحد نمونه از جمعیت آمریکا، ۱۵ درصد از جامعهٔ آماری گفتند که تجربهٔ نزدیک مرگ داشتهاند. ولی در آلمان کنوبلاخت در سال ۱۹۹۱ یک پیمایش گزینشی انجام داد و دریافت که ۴ درصد جامعه آماری این تجربه را داشتهاند.
اما «پررا» و همکارانش در سال ۲۰۰۵ یک پیمایش تلفنی از مردم استرالیا انجام داد. نتیجه این تحقیق نشان داد که ۸٫۹ درصد از آنان چنین تجربهای داشته اند. یک متخصص قلب هلندی به نام «ون لومل» و همکارانش در یک محیط بیمارستانی گروهی از بیمارانی که دچار ایست قلبی شده و با موفقیت بهوش آمدند را مورد مطالعه قرار داده و دریافتند که ۱۸ درصد آنها مدعیاند تجربهٔ نزدیک مرگ داشتهاند.
آزمایشهای بیولوژی اعصاب و روانشناسی
کریس فرنچ، روانشناس بریتانیایی، نظریههای روانشناسی و فیزیولوژیکی را ارائه دادهاست که نشان دهندهٔ مادی بودن تجربهٔ نزدیک مرگ است. در یک نظریهٔ روانشناسی، چنین توضیح داده شدهاست که تجربه نزدیک به مرگ در واقع یک مکانیزم دفاعی است که در زمانهای خطرِ شدید رخ میدهد. نظریههای فیزیولوژیکی بسیاری، برای تجربهٔ نزدیک مرگ مطرح شدهاند که از آن جمله میتوان به نظریههایی اشاره کرد که بر پایهٔ هیپوکسی مغزی، کمبود اکسیژن، هیپرکاپنه، اندورفین و سایر انتقال دهندههای عصبی و فعالیتهای غیرعادی در لوب گیجگاهی هستند..
در دههٔ ۱۹۷۰، استاد روانشناسی، راسلنویس و روانشناس بالینی، روی کلتی اظهار کردند که تجربهٔ نزدیک به مرگ در واقع شکلی از خود دگربینی است که در شرایطی احساسی همچون خطر تهدید جانی رخ میدهد.
در اوایل دههٔ ۱۹۸۰ دانشمند نوروسایکولوژی، «دانیل کار» این گونه مطرح کرد که تجربه نزدیک مرگ دارای ویژگیهای سندرم لوب لیمبیک بوده و این تجربه میتواند در اثر ترشح اندورفین و انکفالین در مغز ایجاد شود. «جادسون» و «ویلتشو» در سال ۱۹۸۳، توضیح دادند که چگونه ترشح اندورفین ممکن است منجر به تجربه نزدیک مرگ خوشایند شده و نالوکسان نیز باعث ایجاد تجربهٔ نزدیک مرگ «جهنمی» شود. نخستین مدل رسمیِ بیولوژیِ اعصاب برای تجربهٔ نزدیک به مرگ در سال ۱۹۸۷ توسط دو دانشمند اهل شیلی ارائه شد. مدل آنها شامل اندورفین، انتقال دهندههای عصبیِ دستگاه کنارهای، لوب گیجگاهی و سایر قسمتهای مغز میشد. در سال ۱۹۸۹ «مورس» و همکارانش مدل فیزیولوژی عصبیِ خود را ارائه کردند که در آن سروتونین نقش مهمی در ایجاد تجربه نزدیک مرگ دارد.
در سال ۱۹۹۷ «وینری» نشان داد که تجربهٔ نزدیک به مرگ با تجربهٔ کاهش هوشیاری ناشی از افزایش گرانش شباهتهایی دارند. وینری به این موضوع اشاره کرد که بر اساس مشاهدات، تجربهٔ کاهش هوشیاری ناشی از افزایش گرانش نیز همانند تجربه نزدیک مرگ، معمولاً شامل «دیدن تونل و نورهای درخشان، احساس شناور بودن، حرکت خودبخود، رؤیت همزاد، تجربه خروج از بدن، عدم تمایل به پریشانی، فلج شدن، رؤیای واضح در مکانی زیبا، احساس لذت، دگرگونی روانی، ملاقات با افراد خانواده و دوستان، مواجهه با خاطرات و افکار پیشین، احساسی بسیار به یاد ماندنی، درد دل و اصرار شدید به فهماندن تجربه» میشود.
در دههٔ ۱۹۹۰ «ریک استراسمن»، طیِ پژوهشی که بر روی داروی روانگردانِ دیمتیلتریپتامین در دانشگاه نیومکزیکو انجام داد، به این نتیجه رسید که ترشح مقدار زیادی از دیمتیلتریپتامین از غده صنوبری کمی قبل از مرگ یا نزدیک مرگ، عامل پدیدهٔ تجربهٔ نزدیک به مرگ است. از میان افرادی که در آزمایش او بودند، تنها ۲ نفر گزارش کردند که تجربهٔ نزدیک به مرگِ آنها توهم گونه بودهاست؛ با این حال بسیاری از آنها گزارش کردند که احساسِ ورود به حالتی شبیه به تجربهٔ نزدیک مرگ را داشتهاند. تمام افرادی که در این آزمایش بودند، قبلاً بارها تجربهٔ مصرف دیمتیلتریپتامین یا سایر داروهای روانگردان را داشته بودند.
در سال ۲۰۰۱ کریس فرنچ اظهار کرد که حداقل بخشی از گزارشهای تجربیات نزدیک به مرگ، احتمالاً بر اساس خاطرات نادرست گزارش شدهاند.
همچنین این فرضیه مطرح شده که شاید اشخاصی که در حالت نباتی پایدار هستند بتوانند از طریق افکارشان با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
عدم قطعیت نتیجه
سام پرنیا مدیر تحقیقات مراقبتهای ویژه و احیا در دانشکده پزشکی لانگون دانشگاه نیویورک، گفتهاست: «در حال تلاش برای درک دقیق ویژگیهایی هستیم که مردم هنگام مرگ تجربه میکنند، زیرا ما میدانیم که این پژوهش میتواند منعکس کننده تجربیات جهانی از مرگ باشد که همه ما روزی تجربه خواهیم کرد.»
در پاییز ۲۰۰۸ پرنیا و همکارانش یک تحقیق گسترده موسوم به «مطالعه آگاهی» (AWARE Study) را آغاز کردند. این تحقیق به عنوان بزرگترین تحقیق تکمیل شده پیرامون بررسی پدیده تجربه نزدیک به مرگ بوده که چندین محقق در بیمارستانهای چندین کشور نیز در آن نقش داشتند. این تحقیق بر روی ۱۵۰۰ نفر از نجاتیافتگان ایست قلبی انجام شده و نتایج تحقیق پس از نهایی شدن در اکتبر ۲۰۱۴ در مجله احیا (Resuscitation) منتشر شد. اما علیرغم گستردگی تحقیق، نتیجه آن قاطعانه نبود.
***
با بررسی دیدگاه های مختلف دربارة شاخصه ها و ویژگیهای تجربه های نزدیك به مرگ این نتیجه حاصل میشود كه میزانی از مشابهت میان این دیدگاه ها وجود دارد، به گونه ای كه هیچ یك از پژوهشگرانی كه در این زمینه تحقیق كرده اند، در وجود تشابه میان تجربه های نزدیك به مرگ و وجود هستۀ مشتركی میان آنها تردید روا نداشته اند و ماهیت داستان هایی كه گزارش شده، به گونه ای است كه میتوان ادعا كرد همۀ افراد تجربه های مشابهی را گزارش كرده اند. پژوهشگرانی مانند مودی، رینگ، موریس و كوبر وجود مشابهت میان گزارش های تجربه های نزدیك به مرگ را تأیید میكنند. از این امر میتوان نتیجه گرفت كه این تجربه ها از توهم و اختلال های روانی نشأت نگرفته اند. برخی محققان برای اثبات این ادعا از روش های آماری نظیر «خی _ دو» كه آزمونی آماری غیرپارامتری برای بررسی تطابق یك توزیع برآوردشده با یك توزیع واقعی است، بهره برده اند. با استفاده از این روش میتوان دریافت كه آیا رویدادهای گزارش شده در تجربه های نزدیك به مرگ، به صورت تصادفی اتفاق افتاده اند یا اینكه قابل پیش بینی هستند؟
نتایج به دست آمده از این پژوهش ها و معناداری آماری آن، این حقیقت را آشكار میكند كه شباهت موجود در گزارش های تجربه گران ناشی از تصادف نیست، بلكه این شباهت ها پدیدارهای ثابت همان صاحبان این تجربه ها هستند. با بررسی الگوهای ارائه شده می توان به این نتیجه دست یافت كه توالی رخدادهای پیش آمده برای افراد مختلف در زمان تجربه، وضعیت مشابهی ندارند و برای هر كس رخدادهای تجربه اش به ترتیب خاصی اتفاق می افتد؛ از این رو هیچ دو تجربه ای كاملا شبیه دیگری نیست و هیچ ویژگی مشخصی به صورت كامل در همۀ تجربه ها به چشم نمی خورد، هر چند نمیتوان منكر هسته های مشترك برای این تجربه ها شد.
هستۀ مشترك این تجربه ها را می توان در چهار مورد خلاصه كرد: تجربۀ خروج از كالبد، دیدار با دوستان و آشنایان در گذشته، تجربۀ نور كه همراه با آرامش و شادمانی است و مواجهه با حائل و مرز زندگی و مرگ .
بررسی چند نمونه
به عقیده باورمندان زندگی پس از مرگ تئوریهای روانشناسی یا فیزیولوژیکی که تا به امروز ارائه شدهاند؛ نمیتوانند بهطور کامل تجربه نزدیک مرگ را تبیین نمایند. به عنوان نمونه ادعا میشود یکبار زنی که مورد جراحی قرار گرفته بود، بعد از به هوش آمدن، بهدقت ابزار جراحیای که قبلاً ندیده بود را توصیف کرده، همچنین گفتگویی که بین پرستاران و دکتر در هنگام بیهوشی کامل او صورت گرفت را بیان کردهاست.
در مورد دیگری، گفته میشود پرستاری دندان مصنوعی بیمار بیهوشی که دچار حمله قلبی شده بود را از دهانش بیرون آورد و بعد از بهوش آمدن آن بیمار از همان پرستار خواست که دندانش را به او برگرداند. در شرایط عادی ممکن است توجیه این مسئله مشکل باشد که چگونه یک مریض بیهوش توانسته بعد از بهوش آمدن همان پرستار را شناسایی کند.
تجربیات شخصی
George G. Ritchie در کتاب خود به نام "بازگشت از فردا Return from Tomorrow - ۱۹۷۸
او در سن بیست سالگی در ویرجینیا زندگی میکرد. جورج در بیمارستان ارتش مرد و ۹ دقیقه بعد به زندگی برگشت. آنچه برای او در مدت این دقایق روی داد، زندگیاش را تغییر داد. در این کتاب جورج از رویارویی خود با تجربه خروج از بدن میگوید؛ و دکتر Raymond Moody در دانشگاه ویرجینیا تجربهٔ او را مورد مطالعه قرار داد و تجربهٔ او باعث شد تا دکتر ۱۵۰ نمونه دیگر را در کتابهای خود بررسی نماید.
بتی جین ایدی Betty Eadie، در کتاب در آغوش نور Embraced by the Light
کتابها
دربارهٔ تجربه نزدیک به مرگ کتابهای زیادی نوشته شدهاست. معروفترین کتاب در این مورد، درآغوش نور (غرق در نور) نوشته ""بتی جی ایدی"" میباشد؛ که در این کتاب، نویسنده طی یک عمل جراحی تقریباً میمیرد و سپس زنده میشود و تمام آن تجربیات را در کتاب خود بیان کردهاست. یکی دیگراز این کتابها که به فارسی هم ترجمه شده کتابی است به نام نور نجات بخش نوشته دانیون برینکلی، این کتاب داستان واقعی مردی است که بر اثر رعد و برق میمیرد و پس از زنده شدن مشاهدات خود را مینویسد.
ریچارد استپ یک نویسنده شناخته شده و محقق با تجربه در امور ماوراء الطبیعه بوده که سالها در مراکز خدمات درمانی با پزشکان و پرستاران در مورد دیدن ارواح و لحظه خروج روح از بدن گفتگو کرده، نتیجه سالها گفتگو و تحقیق این نویسنده در کتابی به نام خدمات درمانی در تسخیر ارواح ترجمه یاسین قاسمی منتشر شدهاست.
معرفی کتاب تجربه نزدیک به مرگ و تسلی داغدیدگان
این کتاب حاصل مطالعات، پژوهشها، و مصاحبههایی با تجربه کنندگان نزدیک به مرگ و افراد سوگوار است و مخاطبان اصلی این کتاب افرادی هستند که به دلیل از دستدادن عزیزشان در سوگ نشستهاند.
تجربۀ نزدیک به مرگ، پدیدهای معنوی، متعالی و شگفتانگیز است که برای افرادی رخ میدهد که در آستانۀ مرگ قرار میگیرند. به افرادی که چنین تجربهای را پشت سر میگذرانند «تجربه کنندگان نزدیک به مرگ» گفته میشود. این افراد بعد از بازگشت به زندگی از مشاهدات و تجاربی سخن میگویند که در حالت عادی امکان وقوعشان بسیار پایین یا ناممکن است. تجربۀ خروج از بدن، مشاهدۀ رویدادهای در حال وقوع اطراف بدن از نقطهای بالا، مرور خاطرات زندگی، ملاقات با اقوام فوت شده و دیدار با شخصیتهای معنوی از جمله مواردی است که در اظهار نظرهای تجربه کنندگان نزدیک به مرگ یافت میشود. تجربه کنندگان نزدیک به مرگ از برخی حقایق پراسرار عالم ملکوت اطلاع یافتهاند؛ لذا سخنان آنان به دلهای غم زده و داغدار آرامش میبخشد.
از سویی، احادیث متعددی وجود دارد که باور به آنها به قلبهای داغدار آرامش را هدیه میکند که کاملاً با اظهارات تجربه کنندگان همسوست و کنار هم نهادن این دو تأثیر احادیث و اظهارات تجربه کنندگان را دوچندان میکند. معمولاً مهمترین پرسشهایی که ذهن افراد سوگوار را به خود مشغول میکند عبارت است از: عزیز من الآن کجاست؟ آیا من دوباره او را خواهم دید؟ آیا او در هنگام حملۀ قلبی یا بیماری یا تصادفی که منجر به مرگش شده درد کشیده است؟ چطور میتوانم فقدان او را تحمل کنم؟ در این حال که به سوگ عزیزم نشستهام شناخت تجربههای نزدیک به مرگ چه کمکی به من میکند؟
بازخوردهای مثبت افراد داغ دیده انگیزۀ نویسندگان را برای نگارش کتابی که بتواند تسکینی بر آلام این عزیزان باشد بیشتر کرد. مخاطبان اصلی کتاب تجربه نزدیک به مرگ و تسلی داغدیدگان، کسانی هستند که به دلیل از دست دادن نزدیکانشان به سوگ نشستهاند و به دنبال یافتن پاسخ سؤالاتشان در این مورد هستند؛ بنابراین این کتاب را میتوان اثری در حوزهی معنویت درمانی دانست که به سوگمندان کمک میکند تا با سوگ یا سایر اختلالات اضطرابی رو به رو شوند.
نظر دکتر جفری لانگ (رئیس بنیاد تحقیقات تجربه نزدیک به مرگ در آمریکا) درباره این کتاب:
این کتاب اثر مهمی در زمینه تجارب نزدیک به مرگ است و تمرکز خاصی بر اندوه و سوگ دارد. اهمیت این تمرکز به این دلیل است که در مقالات آکادمیک، دربارهی ارتباط سوگواری و تجارب نزدیک به مرگ صحبت چندانی به میان نمیآید. این کتاب برای خوانندگان و خصوصاً کسانی که عزیزی را از دست دادهاند به مثابه گنجینهای ارزشمند و منبعی الهامبخش است.
در بخشی از کتاب تجربه نزدیک به مرگ و تسلی داغدیدگان میخوانیم:
من سه بار تجربۀ نزدیک به مرگ داشتم. اولین تجربۀ من در جوانی و در یک تصادف رانندگی اتفاق افتاد. در آن تجربه من بدن خودم را از بالا مشاهده کردم، سپس از تونلی عبور کردم و پس از آن وارد نور شدم؛ هشیاری کیهانی را تجربه کردم و به تمامی سؤالات من پاسخ داده شد. مسیح که یکی از افراد حاضر در آنجا بود مرا نزد خودش خواند و در آغوش گرفت و گفت که ما به خاطر تو اینجا جمع شدهایم.
من زندگی خودم را مشاهده کردم و همۀ احساسات و شادیها و شرمندگیها را دوباره و با جزئیات تجربه کردم و نتایج رفتارها و افکار و سخنان خودم را دیدم؛ همۀ آنها به من نشان داده شد. مثلاً یک بار که دختری را به این دلیل که خندهدار حرف میزد مسخره کرده بودم را دیدم و احساس ناراحتی و شرمندگی او را تجربه کردم. من دردها و رنجهایی را تجربه کردم که خودم در دیگران ایجاد کرده بودم. من حتی نتیجۀ رفتار خودم را بر یک دختربچه و سگ او احساس کردم. رفتار بد من باعث شده بود او با سگش برخورد بدی داشته باشد و من عواقب رفتار خودم را، هم روی دختربچه و هم روی سگش، مشاهده کردم. من زندگی خودم را دیدم و به خداوند گفتم که میخواهم به آن برگردم. من سرم را تکان دادم و گفتم: «حداقل اجازه دهید که به مادرم بگویم که حال من خوب است.» ناگهان روی تخت بیمارستان بودم و مادرم کنار تخت بود و دو هفته از تصادف گذشته بود.
بهدلیل جراحات زیاد، زمان بهبودی من طولانی شد. در واقع، بدن بیجان من به اورژانس بیمارستان تحویل داده شد. من را به دانشجویان و پزشکان تحویل دادند. آنها روی بدن من کار کردند و توانستند برخی علائم حیاتی را باز گردانند. این اولین تجربۀ نزدیک به مرگ من بود.
فیلم و تلویزیون
فیلم Flatliners - 1990 دربارهٔ گروهی از دانشجویان رشته پزشکی است که میخواهند دربارهٔ تجربه نزدیک به مرگ مطالعه کنند. آنها برای مرگ بالینی و احیاء دوباره بوسیله هم دورههای خود داوطلب شدند.
در فیلم Final Destination 2 فردی به نام Kimberly Corman قبل از مرگ تمام زندگی خود را در یک لحظه مرور میکند.
Stay - 2005 فیلمی است که در آن شخصی به اسم Henry یک تجربه NDE دارد که تا پایان فیلم ادامه دارد. او در تصادفی که بقیه خانواده او هم مردند فوت میکند و بین مرگ و زندگی سرگردان است.
در فیلم White Noise: The Light - 2007 نقش اول فیلم Abe Dale بعد از تلاش برای خودکشی یک تجربه NDE دارد. روحش از بدنش جدا میشود و در انتهای تونل زن و فرزندش که قبلاً مرده بودند منتظر او بودند.او بعد از یک احیاء موفق دوباره به بدنش بازمیگردد.
Escape from Hell: در این فیلم مردی تلاش میکند که با قرار دادن خود در معرض ایست قلبی، وجود عالم روحانی را ثابت کند. او پس از دیدن این عالم روحانی (یک شهر روشن و درخشان) خود را در مکانی کاملاً متفاوت مییابد.
*برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی: برنامه مصاحبه و گفتگو محور در زمینه تجربیات نزدیک مرگ از شبکه چهار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران- با اجرای دکتر عباس موزون.
کلام آخر
بهخاطر ماهیت تجربههای نزدیک به مرگ نمیتوان آنها را در آزمایشگاه های تجربی بهراحتی تحت کنترل آزمایش در آورد، گرچه ممکن است این وضعیت تغییر کند.
در حال حاضر هیچ توضیحی قطعی برای اینکه چرا تجربههای نزدیک مرگ رخ میدهد وجود ندارد. اما تحقیقات در حال انجام هنوز هم درک این پدیده مبهم را دنبال میکند. تجربیات نزدیک به مرگ بسیار مهم است، زیرا آنها اهمیت، امید و هدف را برای بسیاری از مردم فراهم میکنند، در حالیکه تمایل انسان برای زنده ماندن بیش از مرگ است.
منبع: میگنا