تعجب از جایی آغاز می شود که تا چشم بر هم می زنیم نصفی از زندگی بر ما می گذرد و حیران می مانیم از چگونگی گذشت زمان بر وجود ما و از دست رفتن خود و دیگران و زمان.
حیرت برای گذشت زمان و از دست رفتن بر ما مقبول نیست چرا که گذر زمان بدون تفکر بر ما حیرت آور است.
به ندرت پیش می آید که هیچ کدام ما از آدمیان در طول این روزهای زودگذر ،به حقیقت و خود و جهان و مرگ و زمان از دست رفته و مانده و مسائل اساسی زندگی،اندکی تفکر کنیم و نیم نگاهی به آسمان و کوهها و وجود و زاویه دید خدا نسبت به آدمی در آن بالا و دیگر آدمیان بیندازیم تا ما را به این تفکر وا دارد که آیا چه چیزی پیش آمده که ما دیگر آن موجود قدیم نیستیم که حتی دیگر میلی به خود نداریم که انسان باشیم و بمانیم.
زندگی ماشینی و برده گی آدمی به امکانات دنیای مدرن،یگانه عامل انسان بودن را که همانا تفکر است از خود دور کرده است.تفکری که انسان را وادار به بیقراری کند تفکر است.
آدم امروزی دوست دارد زود زندگی کند و زود به پایان برسد و زود بمیرد غافل از اینکه تمام شدن بدون تفکر، حاصلی در زمان برای انسان ندارد و پوچی را برای آدمی و هدر رفتن زمان دارد.
زمان زود نمی گذرد این آدمیست که بدون تفکر در زمان از دست می رودو تفکر و اندیشیدن را به برده گی به بهای ماشینی شدن و کوک شدن و زود گذر شدن در این جهان و زمان انتخاب کرده است.
آدمی تعریف نشده است که کوک شده ی امکانات و ماشین ها و جبر شود آدمی تعریف شده است که تفکر کند و خود را رها کند از این جهان و از این حقیقت که حقیقت گذر زمان بر وجود او بدون تفکر ناقص است .
آگاه باشید که اکنون زمان بدون تفکر می گذرد مبادا وجودتان را در بی تفکری از دست دهد.