به گزارش هاژه به نقل از ایرنا، یک پژوهشگر رسانههای اجتماعی میگوید: وقتی شرایط به گونهای است که یکسری فضاها از انسان گرفته میشود، انسانها ناچارند رفتارهای خود را با توجه به شرایط جدید تغییر دهند. وقتی که فضاهای عمومی هم از دست میروند و در دسترس نیستند، استفاده از رسانههای اجتماعی تشدید میشود.
با شیوع ویروس کرونا در ایران و اجرای طرح فاصلهگذاری اجتماعی که با خانه نشینی مردم همراه بوده است، میل افراد به گفتگو و به اشتراک گذاشتن تجربیات خود، یا از روزمره گفتن در فضای مجازی و رسانههای اجتماعی به شکل قابل توجهی افزایش پیدا کرده است. بسیاری از کاربران در لایو اینستاگرام خود از هر چیزی صحبت کرده و حتی گاها بهعنوان یک تفریح و سرگرمی از آن استفاده میکنند. این مساله را با گشتی کوتاه در اینستاگرام به راحتی میتوان دید. چرا میل مردم در این روزها برای بروز خود و اشتراکگذاری تجربیاتشان یا برقراری ارتباط با یکدیگر در رسانههای اجتماعی تا به این اندازه بالا رفته است؟
برای پاسخ به این سوالات و پرسشهای دیگری از این دست با حسین کرمانی، پژوهشگر رسانههای اجتماعی و علوم اجتماعی محاسباتی به گفتگو نشستیم که به شرح زیر است.
چرا در دورهی قرنطینه خانگی تا به این اندازه میل مردم برای استفاده از رسانههای اجتماعی بالا رفته است؟
وقتی شرایط به گونهای است که یکسری فضاها از انسان گرفته میشود، انسانها ناچارند رفتارهای خود را با توجه به شرایط جدید تغییر دهند. با پیدایش اینترنت و وب ۲ و متعاقب آن رشد روزافزون رسانههای اجتماعی؛ سرعت بالای این فضاها، دسترسی آسان، همهگیر شدن موبایلهای هوشمند، اینترنت پرسرعت و عواملی از این دست باعث شد که استفاده از این رسانههای اجتماعی به یکی از کردارهای روزمره شهروندان در جوامع مختلف حتی در شرایط عادی تبدیل شود. در شرایط عادی فضاهای عمومی جامعه در اختیار مردم بود، اما با این وجود استفاده از این رسانههای اجتماعی باز هم به شدت بالا بود. حالا وقتی که این فضاهای عمومی هم از دست میروند و در دسترس نیستند، استفاده از رسانههای اجتماعی تشدید میشود.
بنظر شما چرا اقبال به گفتوگوی لایو در اینستاگرام فارسی تا به این اندازه بالا رفته است؟
نه تنها لایو اینستاگرام بلکه استفاده از تلگرام و رسانههای اجتماعی دیگر هم در این شرایط زیاد میشود و علاوه بر این، گفتوگوهای تصویری در اسکایپ یا واتساپ هم بیشتر میشود که در این شرایط کاملا طبیعی است.
اما لایوهای اینستاگرام یک بعد متفاوت هم دارد. زمانی که تماس تصویری یا استفاده از رسانههای اجتماعی در بین مردم زیاد میشود، در واقع این کردارهای ارتباطی افراد است که تغییر میکند، اما لایو اینستاگرام تفاوت دارد. مردم نیاز دارند که مواد خامی برای بحث و گپ زدن داشته باشند، یک زمانی تلویزیون به شکل شدیدا پررنگی این نقش را ایفا میکرد و حالا هم در ایران مثلا سریالی مانند پایتخت این نقش متمم مکالمه و گفتوگو اجتماعی را برای عدهای از مردم ایفا میکند. علاوه بر اینها، رویدادهای جمعی مثل کنسرت ها یا فعالیت های گروهی مانند دیدن دوستان، رفتن به خرید و ... مواردی هستند که خود به مواد خامی برای گفتگوهای اجتماعی افراد تبدیل می شوند. حالا که این امکان و این فضاها از دست رفته است، افراد به نوعی با استفاده از قابلیت های رسانه های اجتماعی مانند لایو اینستاگرام می خواهند خلا موجود را جبران کرده و مواد لازم برای گفتگوهای خود را خلق کنند.
شما در صحبتهایتان از تفاوت لایوهای اینستاگرام با دیگر کردارهای مردم در رسانههای اجتماعی گفتید؛ این تفاوت در چه چیزی است؟
این مسئله دو سو دارد. در مورد سویه کاربران و مصرف کنندگان صحبت کردم اما سویه دیگر، سویه افرادی است که این لایوها را آغاز می کنند. میتوان گفت بیشتر افرادی که لایوها را اجرا میکنند، سلبریتی یا میکروسلبریتی هستند. آنها به این جمعیت مخاطب نیاز دارند تا مهم بودن و برند بودن خود را حفظ کنند. آنها اگر این کار را انجام ندهند بعد از مدتی با چالش مواجه شده، فراموش میشوند یا فضاهای خود را از دست میدهند. در واقع، این افراد پیش از این از طریق برگزاری کنسرت یا دیگر رویدادهای عمومی خود را در مرکز توجه قرار می دادند، حال که این امکان وجود ندارد با استفاده از این قابلیت ها می خواهند موقعیت خود را در بین طرفداران و مردم حفظ کنند.
آیا چنین شرایطی بر رفتارهای ارتباطی مردم در این فضا تاثیر بلند مدت میگذارد؟
در کنار نکاتی که اشاره کردم بسیاری از کردارهای ارتباطی مردم در این شرایط تغییر میکند. بسیاری از افراد هستند که تا حالا تماس تصویری نداشتهاند اما اکنون با اعضای خانواده خود تماسهای تصویری گروهی دارند و این مساله تجربه جدیدی برای آنها محسوب میشود و ممکن است بعد از تمام شدن این شرایط خاص، افراد کردارهای ارتباطی جدید خود را ادامه دهند.
اشتراک تجربهها و ارتباط مردم در این شرایط در رسانههای اجتماعی چه نقشی در مقابله با بحرانها دارد؟
از چند زاویه میشود به تجربههای مشترک مردم در زمان بحران نگاه کرد. ابتدا اینکه از گذشته در حوزه ارتباطات، همبستگی اجتماعی عاملی بوده که جامعه را در مقابله با بحرانها قویتر میکند. زمانی که یک بحران به وجود میآید این همبستگی میتواند مقاومت را بالاتر ببرد. تجربه مشترک مردم در رسانه های اجتماعی زمینه ای برای افزایش این همبستگی است.
در شرایط بحرانی احساس ترس و تنهایی می کند. در بحرانهایی که فاصله گذاری لازمه کنترل آن نبود هم مردم احساس ترس و تنهایی می کردند اما حالا جامعه با وضعیتی مواجه هست که دیگر افراد نمی توانند دور هم حتی جمع شوند. این دور هم جمع شدنها خود به غلبه بر احساس تنهایی و ترس کمک می کرد اما حالا این امکان را ندارند. بنابراین راه های جایگزین را پیدا می کنند. مثلا مردم در رسانه های اجتماعی می بینند که افراد در ایتالیا پشت پنجره یا روی تراس می آیند و با هم اواز می خوانند و ما میبینیم این تجربه در ایران هم تکرار می شود. اتفاقی که می افتد این است که افراد اینچنین احساس با هم بودند می کنند و این تجربه اوازخوانی مشترک خود باعث شکل گیری چیزی می شود که به ان انبوه خلق می گوییم. بودن در انبوه خلق به فرد احساس قدرت می دهد.
بعد دیگر ماجرا افزایش سرمایه اجتماعی است. برای مثال فیلمها و ویدیوهایی که در حمایت از کادر پزشکی منتشر میشود در همبستگی اجتماعی و افزایش سرمایه اجتماعی تاثیر بالایی دارد. پیش از این وقایع، سرمایه اجتماعی پزشکان به علت مسائلی مانند مالیات ندادن یاعدم نصب دستگاههای کارتخوان به شدت پایین آمده بود و اگر این سرمایه اجتماعی در همان سطح باقی میماند جامعه دچار مشکل میشد. این ویدیوهای خودجوش یا از پیش طراحیشده باعث شد که سرمایه اجتماعی کادر درمان تقویت شده ، همبستگی اجتماعی را به وجود آورده و تجربه مشترک مقاومت در جامعه را بالا ببرد. فراتر از بحث همبستگی و سرمایه اجتماعی، این تجربه ها چه پیامدهایی می توانند داشته باشند؟
بحرانی که در آن هستیم و کنش های افراد در رسانه های اجتماعی یا دنیای واقعی، موجب تغییر در لایه های معرفت شناسی یا هستی شناسی ما نیز می شود. یکی از نمودهای آن، مسئلهای است که در بالا اشاره کردم. هستی انسان از ابتدا بر پایه « وصل» بودن شکل گرفته است. انسان نیاز داشته با دیگران وصل و مرتبط باشد اما حالا این شرایط تغییر کرده و انسان ها باید از هم جدا باشند یعنی هستی شان بر پایه «فصل» داشتن باید شکل بگیرد. بجای متصل بودن، باید منفصل شوند. این تغییر هستی شناسانه در زیریترین لایههای شناختی فرد رخ میدهد و آثار بزرگی خواهد داشت.
علاوه بر این، در این فضاها گفتمانهایی در حال شکلگیری است و گفتمانهایی دیگر به چالش کشیده میشوند، به این معنا که شاهد منازعه گفتمانی هستیم. این مباحث در بین مردم در حال شکلگیری است و قائلان به هر یک از این گفتمان ها تلاش می کنند گفتمان خود را مسلط سازند. بنابراین، منازعه گفتمانی حول کرونا نیز می تواند در آینده باعث شکل گیری گفتمان های تازه ای شود که دنیای ما را بگونه ای دیگر توصیف می کنند.
آیا میتوان گفت که مردم بصورت مستقل از فضای رسمی و رسانههای رسمی در حال مدیریت وضعیت خود هستند؟
این مسئله را در دو سطح میتوان پاسخ داد. یکی اینکه بنیاد وب ۲ یا همان وب تعاملی، رسانههای اجتماعی هستند که اساسا کاربر محورند. بدین معنا که مهم است کاربر تصمیم گیرنده و دارای آزادی عمل باشد. برای مثال در توییتر یک کاربر معمولی توییتی مینویسد و رئیس جمهور یا وزیر یک کشور به آن پاسخ میدهد، اتفاقی که در حالت طبیعی در مخیله کسی هم نمیگنجد. یعنی وب تعاملی چنین خصلتی دارد که یک فضای ارتباطی مستقل و آلترناتیو است و این مساله حتی در سایر نقاط جهان هم این چنین است. بنابراین افراد –تقریبا- در همه جوامع از این رسانه ها بعنوان یک فضای جایگزین بهره می برند و کنش های مختص خود را در آن شکل می دهند. ایران نه تنها از این قاعده مستثنا نیست بلکه این رسانه ها بدلیل محدودیت های موجود، جایگاه مهمتری هم در کشور ما پیدا کرده اند. در واقع، این رسانه ها بطور بالقوه امکانی را برای شهروندان مهیا کرده اند که حرف هایی که از رسانه های رسمی نمی شنوند یا در فضاهای رسمی نمی توانند بزنند را بیان کنند. بنابراین طبیعی است که در چنین شرایط بحرانی، افراد خود با استفاده از این رسانه های اجتماعی رهکارهایی برای دوام آوردن و گذر از بحران ابداع و ایجاد کنند.
آیا دلیل دیگر این مساله محدودیتهای رسانههای رسمی نیست؟
محدودیت و عملکرد رسانه های رسمی، تنها عامل نیست اما عامل تاثیرگذاری است. زمانی که اعتماد کاربران به رسانههای رسمی به دلایل متفاوت کم میشود، شدت وابستگی کاربران به فضای رسانههای اجتماعی افزایش پیدا میکند. بسیاری از این تجربههای رسانههای اجتماعی را نمیتوان در فضای رسمی داشت. مثلا در تلویزیون کسی به شما نمیگوید که امشب همه ساعت۹ بیایید پشت پنجرههایتان و فلان ترانه را بخوانید، مشخص است که در چنین شرایطی افراد برای این کارها از رسانه های اجتماعی استفاده می کنند. البته باز هم تاکید می کنم که در کشورهای دموکراتیک نیز چنین رویه های وجود دارد ولی وقتی شما با رسانه مستقل و اثر گذار در جامعه مواجه نیستید، وابستگیتان به رسانه های اجتماعی بیشتر می شود.
به نظر شما صدا و سیما در این شرایط بحرانی تا چه حد درست عمل کرده است. آیا اساسا چنین فضای گفتگویی را فراهم کرده است؟
صدا و سیما در ایران یک نهاد رسانهای به معنای عام آن نیست، بیشتر یک نهاد روابط عمومی حاکمیتی است. عملکرد آن حتی بعنوان چنین نهادی هم در این مورد ضعیف بوده است. مثلا در ایجاد همبستگی اجتماعی یا شناخت و تحلیل منازعه گفتمانی موجود یا این تغییرهای هستی شناسانه اصولا نتوانسته وارد شود. یک دلیلش هم این است که شما باید بحران را اول قبول کنید بعد دست به اینکارها بزنید و به نوعی به مردم کمک کنید تا از بحران رد شوند ولی صدا سیما اصولا به وجود چنین بحرانی اعتقاد ندارد. علاوه بر این مردم هم دیگر از صدا و سیما بی نیاز شده اند. آنها میتوانند تجربه کشورهای دیگر را خودشان رصد کنند، بنابراین منتظر نمیمانند که ببینند صدا و سیما درباره اینکه در چین و ایتالیا چه اتفاقی افتاده است یا در آمریکا چه خبر است چه میگوید. مردم خیلی سریعتر از اتفاقات و اخبار جهان مطلع میشوند، رفتارهای آنان را میبینند و الگو میگیرند. از سوی دیگر میتوانند مقایسه کنند که ما کجا بهتر بودهایم یا کجا ضعیف تر عمل کردهایم.
چرا نگاه مردم نسبت به صدا و سیما به این شکل است و اثرگذاری آن در جامعه تا چه اندازه واقعی است؟
عملکرد صدا و سیما بر اساس سیاستهایی است که برایش تعیینشده و نمیتواند چیزی خارج از آن عمل کند و کاملا از فضای مردم فاصله گرفته است و ناتوان از جهت دادن و کنترل افکار عمومی است. مسئولین صدا و سیما اغلب در صحبت های خود اشاره می کنند در نظرسنجی که انجام شده است ۹۲ درصد مردم برنامههای صدا و سیما را میبینند. در ابتدا باید ببینم در این تحقیق تعریف عملیاتی دیدن برنامههای تلویزیون چه چیزی است و دیگر اینکه فکر میکنم اساسا چنین آماری به دور از واقعیت و خنده دار است.
به فرض صحت این ادعای مسئولین صدا و سیما، آیا دیدن برنامههای تلویزیون به معنای تاثیرگذاری این برنامهها بر مردم است؟
دیدن یک برنامه تلویزیونی، مساوی با اثر گذار بودن آن نیست. علاوه بر این، معتقدم اثرگذاری صدا و سیما بسیار کم شده و کاهش یافته است. مردم خود در حال ساختن یک کنش مشترک هستند تا بتوانند به رفتارهایی که به عبور آنها از این بحران کمک میکند شکل دهند. این مساله شکلی از کنش وصلی است. بنت و سگربرگ این مفهوم ار عنوان کرده اند. منظور از کنش وصلی این است که دیگر در سطح وسیع، ساختارهای عمودی و سازمانهای بزرگ جایگاه خود را در همه جای جهان از دست دادهاند و کنشگری افراد به واسطه هویت جمعی آنها نیست. این کنش وصلی یعنی مردم در یک فعالیت اشتراکی خودانگیخته و افقی، کردارهای خود را در یک فضای آنلاین شکل میدهند که در نهایت اثرات ان را در دنیای آفلاین هم میبینیم. کستلز توضیح می دهد که شبکه های افقی بوجود امده در رسانه های اجتماعی خود به شکل گیری شبکه های مقاومت در جوامع می انجامد. اینجا این شبکه های مقاومت برای عبور از بحران، مستقل از آنچه که رسانه های رسمی انجام می دهند، در بین مردم شکل گرفته است.