تاريخ: ۱۳۹۸ جمعه ۲۵ بهمن ساعت ۱۴:۰ | بازدید: 1207 نظرات: 0 کد مطلب: 14210 |
عبدالقادر نیازی
بخش قابل توجهی از اثار نوشتە شدە در مورد مقولە نواندیشی دینی اگرچە بر پایە خوانشهای کلاسیک استوار بودە اما کم هم نیستند اثاری کە نواندیشی دینی را در غیاب موضع گیریهای کرونولوژیکال و مغرضانە، مورد مداقە قرار دادەاند.
فهم تفسیر مدرن از نواندیشی دینی، بدون شک مستلزم مراجعە بە تاریخ و شان نزول ایات و احادیث و همچنین فلسفەدین می باشد و بە موازات ان نیز نهادینە کردن نواندیشی دینی بدون شک متاثر از درک فرایند مدرنیتە و جامعەشناسی خواهد بود. تقابل نابجای این دو رویکرد مذکور از طرف برخی از کنشگران فرهنگی، همیشە در بنیانهای نواندیشی دینی تردید ایجاد کردە است. مضرات این گسست نابهنگام ان موقع اشکار می شود کە اغاز و امتداد مسیر ان صرفن سیاسی و در تقابل با سیستمهای حکومتی انگاشتە شود و توجیە دیگری را برای ان قائل نشد.
البتە باید بە این نکتە اذعان کرد در جوامعی کە نواندیشی دینی صرفن در دست دستگاههای حکومتی قرار می گیرد، وجهە پروبلماتیک نواندیشی دینی نیز بە راحتی در دل تضادی جدید قرار می گیرد کە نە تنها بر هیچ بنیان عقلانی تکیە نخواهد داشت کە بر امکانهای حقیقی پیشرفت و توسعە و دموکراسی و پلورالیسم نیز سایە شومش را خواهد افکند، اما خوانش مقولە نواندیشی دینی در چهارچوب سیاستهای بستە حکومتها را باید بە دیدە شک نگریست.زیرا انچنانکە تجربە ثابت کردە است قریب بە اتفاق حکومتها نە تنها نتوانستەاند بنیانهای ظریف نواندیش دینی را درک کنند کە از پیادە کردن اصول مبتنی بر راندمان و کارایی ان نیز عاجز و مستاصل ماندەاند.
نگاە دقیق بە تاریخ دین و بنیانهای تئوریک و پیچیدە ان و همچنین تحول بنیانهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جوامع، همیشە از الزامات اولیە نواندیشی محسوب می شوند اما قلمداد کردن این مقولە مهم(نواندیشی دینی) و تقلیل ان بە امر سیاسی صرف از سوی حکومتها، همیشە ابزارهایی را نیز برای سرکوب دگراندیشان خلق کردە است کە بنیانهای اجتماعی و فرهنگی جوامع را بە لرزە در اوردە است.
نفی بنیانهای تئوریک و ضعیف جلوەدادن مقولە دین در روزامد کردن اندیشەهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، ناشی از ضعف مفصل بندی مقولە نواندیشی دینی توسط دولتهاست.اینکە دولتها در سنت گفتمانی سیاسی خود، همیشە در پی الغای گفتمان های فلسفی و فکری دگراندیشان و نواندیشان بودەاند حقیقتی است کە ادعای پنهان کردن ان همانند ادعای لمس کردن خورشید با دست می باشد.
مواجهە دولتها کە خود نیز باعث بوجود امدن احزاب وابستە و پسگرا و گروههایی تحت عنوان نواندیش دینی گردید، همیشە نمودار رتوریک کاذبی بود کە بیش و پیش از انکە مبتنی بر نظم و نسق و دموکراسی و اقتدار باشد، محور انارشیسم و انتاگونیسمی بود کە تنفر از دیالکتیک و دیالوگ را با خود بە ارمغان اوردە بود.در نتیجە این نوع تفاسیر بی پایە و نوع برخورد با هر نوع نواندیشی بالاخص از نوع دینی ان، چربش اقدام سیاسی بر افق نظری و تئوریک و فکری ان مشهود و کونکریت بودە است.
بنابراین اولین چیزی کە در مورد پیادەسازی و جاانداختن مقولە نواندیشی دینی مهم می نماید، چگونگی گریز از بنیانهای سیاسی ست کە صرفن در چهارچوب منافع دولتها و سیستمهای حکومتی بە انحای مختلف تعریف و بە کرات بازتولید و بە بدنە جوامع تزریق شدەاند.
خریدن بنیانهای فکری و نواندیشانە در هر موضوعی اعم از دین و سیاست و فرهنگ بە قیمت جان، صرفن کار کسانی است کە از رویکرد ابزاری حکومتها بە دین گریختەاند.
از این منظر، بازیابی و مفصل بندی نواندیشی دینی، تنها از راە خارج ساختن هستە صرفن سیاسی دولتها از پوستە قدرت و سرکوب مقدور خواهد بود. خطر مغفول ماندن از هر نوع نواندیشی، امنیت جوامع را تنها تا جایی تامین می کند کە ان جامعە در ناحیەای بی طرف و راضی بە وضع موجود و در مرز میان اگاهی و نااگاهی(رخوت) قرار گیرد.
صرف نظر از اینکە خارج از بنیانهای سیستمی و حکومتی، باید بە فکر یک خانە تکانی جدی در بستر اجتماع نیز بود اما، انچە نواندیشی دینی را قادر
می سازد کە بە مثابە یک پروسە در بستر جامعە حضور داشتە باشد، درک ضرورت پروبلماتیک بودن ان است. ضمن انکە باید اذعان داشت کە گسست از وضع موجود، قبل از هر چیز، خود نیز ملزم بە داشتن ادبیات گستردەای است کە بتواند بنیانهای صرفن ایدئولوژیک و سیاسی را تحت الشعاع خود قرار دهد. زیرا ان چنانکە مشاهدە می شود، بە نظر می رسد کە جدی ترین چالش را در حوزە نواندیشی دینی در این مقولات خواهیم یافت. خلاف رفتار در این مورد بە همان " نفی ایستا" یی می انجامد کە بیشتر از هر چیزی بە حفظ وضع مستقر و موجود می انجامد و هیچ جنبە ایجابی و مثبتی بە خود نمی گیرد*.ان چنانکە تا بە امروز حداقل در خاورمیانە شاهد ان بودەایم.
البتە نباید از این نکتە نیز غافل شد کە گاهن دیدە شدە کە جنب و جوشهایی از این دست رادیکال در اطراف و اکناف مشاهدە شدە است.اما بە دلیل برخوردهای ایدئولوژیک و صرفن سیاسی و انتاگونیستی سیستمها عقیم ماندەاند.بە همین دلیل مخالفت با هستی شناسی(ontology) یک بستر صرفن سیاسی و ابزاری، زیر سوال بردن واقعیتی تحت عنوان واقعیت ایدئولوژیکی صرف و فندامنتال را هدف خود قرار دادە کە همزمان از الزامات نواندیشی دینی نیز بودە است، طرفە انکە همیشە این الزامات بە ورطە سرکوب و فراموشی سپردە شدەاند، هم از طرف دولتها هم از طرف بنیادگرایانی کە هرگز نتوانستند اندیشەهای دگماتیک خود را از شعاع دایرە افکارشان بیشتر مصادرە کنند.
باید بە این نکتە نیز اذعان داشت کە رادیکال بودن نواندیشی دینی، تنها در صورتی متضمن ویرانگری نسبتن مطلق وضع موجود و مذکور خواهد بود کە خوانش ها و پرسش های انتقادی از قرائتهای خشک و بی روح از دین را نیز بە ورطە فراموشی نسپارد.تنها در این صورت می توان بیشتر قائل بە قرائت نواندیشانە از دین و جامعە شد و بە طرحهای پروبلماتیک و اوانگاردی پرداخت کە بە خودی خود پیشرفت اندیشە را موجب می شوند.
کوتاە سخن انکە، نواندیشی دینی انگاە مسالەای عملی و اجتناب ناپذیر خواهد بود کە در ماهیت اندیشە مدرن و هستی شناسی و تبارشناسی و همچنین جنبە معرفت شناسی ان شک نداشت. توجیە پرداختن بە چنین مسالەای لزومن بە این معنا نخواهد بود کە مدرنیتە و اندیشە مدرن را صرفن دینی بدانیم بلکە بیشتر بدین معناست کە دیالکتیک نوگرایی و بارورساختن باورهای دینی را در سطح جامعە بە نقطە مطلوب رساند....
* ژیل دلوز:نواموزی در فلسفە/نوشتە :مایکل هارت/ترجمە : رضا نجف زادە/ تهران نشر نی/چاپ 93