از دیدگاه تنوع در استاندارد سازی مشاغل، نزدیک به ۵۵۰۰ استاندارد مهارتی در کشور وجود دارد که با احتساب دو هزار استاندارد شغلی که قرار است تا پایان سال ۹۹ به این مجموعه افزوده شود، نشان از تنوع مهارتی در کشور و جغرافیای عریض و طویل آن میدهد، اما باید این میزان مشاغل تجزیه و تحلیل شدهی کشور را در مقایسه با ۱۶ هزار استاندارد جهانی در نیمهی راه شناسایی و تعریف مشاغل موجود در بازار کار بینالمللی دانست.
البته در برابر ۷۵۰۰ تنوع مهارتی که تا پایان سال ۹۹ قول تحقق آن در کشور داده شده است و تمام ۱۶ هزار استاندارد جهانی ذکر شده، بیشتر از دو نوع بیمهارتی در دنیا وجود ندارد! لذا به همین دلیل باید پرداختن به بیمهارتی را در قیاس با انواع مهارتهای موجود در بازار کار و طبقه بندی این استانداردها در خوشههای مرتبط، کاری بسیار ساده تر ارزیابی کرد.
بیمهارتی یا فقدان مهارت و یا ناتوانمندی نیروی کار از لحاظ فنی به دو قسمت بیشتر تقسیم نمیشود، اولین نوع بیمهارتی «بیمهارتی سیاه» یا مطلق نامیده میشود و دومین قسم این موضوع «بیمهارتی سفید» یا نسبی است.
در بی مهارتی مطلق، کار جو از شرایط عمومی و تخصصی احراز شغل برخوردار نیست ، قدرت تجزیه و تحلیل کار و توانایی انجام سرفصلهای تعیین شده برای حسن انجام کار را ندارد و در حقیقت از آن به عنوان نیروی انسانی خام یا نیروی کار بالقوه یاد میشود.
اما در بحث بیمهارتی سفید قضیه کمی متفاوت و البته پیچیدهتر است، بی مهارتی سفید، فقدان مهارت در حسن انجام تخصصهای شغلی نیست، بلکه این بیمهارتی در برگیرندهی مهارتهای مکمل و یا عمومی یک شغل است که علیرغم شناخته شدن کارجو به عنوان نیروی کار بالفعل، به این نیرو اجازهی تبلور بهرهوری لازم به منظور ارائهی تولید و یا خدمات استاندارد را نمیدهد.
مهارتهای پرورش خلاقیت، خود انتقادی، رعایت اخلاق حرفهای، کارآفرینی، استفاده موثر از هوش هیجانی، تسلط بر فنون مذاکره ، راهکارهای تصمیمگیری، حفاظت و ایمنی و بهداشت عمومی، تواناییهایی هستند که پرداختن به رشد و توسعهی آنها در کنار گسترش توانمندیهای تخصصی از الزامات مشاغل مدرن به شمار میآید.
امروزه نگاه یکجانبه و تک بعدی به مهارت و محصور کردن آن به فراگیری ابعاد تخصصی یک شغل نمیتواند راهگشای موفقیت فراگیران آن شغل تلقی شود، بدونشک آموزشهای استاندارد فنی و حرفهای مورد نیاز یک شغل اگرچه برای موفقیت در بازار کار لازم است، اما هرگز کافی نیست، بر همین اساس ضرورت دارد در کنار آموزش مهارتهای مورد نیاز و استاندار مشاغل، مهارتها و توانمندیهایی که شاغل را در ارتباط با محیط و مشتریان سازمانی پشتیبانی و هدایت میکند و فراتر از استاندارد تخصصی شغل محسوب میگردد، جدیتر گرفته شود.
هرچند هنوز هم تخصص رکن اساسی یک شغل محسوب میشود اما بدون پرداختن به فراگیری آموزشهای عمومی، آیندهی مشاغل مهارتی و موفقیت کارجویان حرفهای را باید هنوز هم نا ممکن و یا حداقل کمرنگ دانست، مطلبی که امروزه از آن به عنوان بیمهارتی سفید یاد میشود و علیرغم توانمندیهای فنی بیشتر مشاغل را در ابتدای شکل گیری، زمینگیر و ورشکسته و درنطفه خفه میکند.
غفلت از ابعاد محیطی و عمومی مشاغل یکی از انتقادهای وارده به نظام و سازمانهای متولی مهارت آموزی است که تا کنون نتوانستهاند به نیروی انسانی ماهر اجازهی بهرهوری و رونق لازم را در تولید و خدمات بدهند.
لذا شایسته است متولیان دوشادوش استانداردهای که به زدودن بیمهارتی سیاه از چهرهی جویندگار کار منجر میشوند با در دستور کار قرار دادن مسئلهی ارتقاء مهارت و آموزشهای مکمل نیروهای انسانی، به ریشهکردن بیمهارتی سفید و استاندارد سازی واقعی مشاغل موجود در کشور به منظور تحقق بهرهوری در حوزههای صنعت، خدمات، کشاورزی و فرهنگ و هنر بپردازند.