صحنه مرگ همیشە پیش چشم مردم کورد آمادە خودنماییست حتا در تالار عروسی. میدان منازعەای کە ماهیتش بە هیچ وجە ایجاب نمیکند کە خونین شود آنهم بە قیمت جان دیگری ضعیف و البتە لگدمال شدە.
نبود تعریف مشخص و عدم الزام بە حقوق شهروندی و دیگری، باز هم حادثە آفرید آنهم درست در شرایطی کە چند سال پیش نیز در پیرانشهر این نوع از مرگ را آزمودە بودیم.
در اینکە وجود خون هر لحظە ورق را برمیگرداند شکی نیست، اما اینکە در تالار عروسی یکی از باستانی ترین شهرهای کوردستان، بە بهانە نجات جان خود، دیگری را لە کنیم نشان از این دارد کە ما حتا تمدن خودمان را کە نمود عینی آن در رقص و شادی تجلی مییابد بە سخرە گرفتەایم.
این از ملالتهای تمدنی است کە برداشت نادرست ما از ان بە قیمت جان و خون دیگری تمام میشود کە از قضا فرصت یادگیری محتوایش را نیز بە هم ندادەایم.
جسد خونین و نیمچە سوختە زنان و کودکان این تالار، همه شعارها و مفاهیم و وعدهها و آرمانها و البتە تمدنمان را زیر سوال برد. تا همین دیروز بخاطر گرفتن یک دستمال چهار رنگ از نفر اول رقص، با هم گلاویز میشدیم و خون بە پا میکردیم و حق بە دست گرفتن قدرت را برای آن دیگری کە اتفاقن از جنس و خون خودمان بود قائل نبودیم. دیشب حق زندە ماندن کە نە بلکە حق فرار را نیز از دیگری سلب کردیم. تا قبل از رخدار چنین فاجعەای همە ما در فضای مجازی جز فعالترین حامیان حقوق بشر دنیا بودیم!
دیشب بخاطر نجات جان خود از روی اندام ظریف و دوست داشتنی زنان و کودکانی رد شدیم کە معلوم نبود فردای تمدن را در کدام تالار بە سوگ مینشستند. این یعنی جامعە انومیک و معلقی کە برای حفظ موجودیت خود نە بە فرهنگ و تمدن رحم میکند نە بە جیب دیگری در بستر اقتصاد و نە بە جسد کودکانی کە محصول همین عروسیهایی هستند کە در گاوداریهای تغییر کاربری دادە شدە گرفتە میشوند. طبیعت این نوع تمدن و عقلانیت ایجاب میکند کە قبل از آنکه جسد خونین و لگد مال شدە دیگریهای مظلوم و بیرمق را بە خاک بسپاریم باید فاتحە این نوع از انسانیت را خواند کە برای نجات خود حاضر شد از جان و جنازە شریک شادیاش نیز مایە بگذارد.
فاجعە تمدن آنگاە رخ مینمایاند کە نوع و جنس مرگ را همیشە در نسخەای بەروز شدە نشان میدهد تا آن چنان کە باید و شاید حواس جمع خودپسند و جان دوست و خودشیفتە از صحنه تاریخ و تمدن کورد حذف نشود.
دیگریهای خونین تن و خودشیفتەهای رویین تنی کە دیشب در تالار سقز هر کدام مرگ خود را بە نوعی نشان دادند و تمدن را بە نوع دیگری واسازی و تعریف کردند در آرشیو مرگ بایگانی شدند اما اولی در قاب مظلومیت و بیرمقی و دومی در وجدانی نا آرام و عقلانیتی بیپایە. در بحبوحە این نزاع است کە مرگ آرام آرام به صحنه میآید و مدعوین خود را انتخاب میکند. حالا مهم نیست در تالار باشد یا در یک کلاس درس، زیر پای دیگران باشد یا در میان شعلەهای آتش بخاری نفت سوز. مهم این است کە مرگ در چنین شرایطی همیشە مقدماتش فراهم است. دیگری سوختە و کوفتە و خودشیفتەهای از صحنە بەدر رفتە و از چنگ مرگ در رفتە.
در هر حال، این فاجعە هم در تاریکی ضعف حافظە تاریخیامان گم میشود و سالها بعد در عرصه شعار و تعاریفمان از مظلومیت و در بستر فضای مجازی باز سر برمیآورد، آن وقت است کە اجتماعمان (نە جامعەامان) دیگر نە بە تنهایی کە با حکم سادە مرگ با فهرست بلندتری از تمدن روبرو میشود کە تنها بە تاریخ زخمیاش متکی است و بە حافظە مخدوش و عقلانیت خوپسندیاش.
این سنخ از تمدن را همە ما بارها تجربە کردەایم نگویید نە، کە بە من کە نگارندە این سطور هستم حتمن برمیخورد!
حالا دیگر باید باور کرد کە تنها نقطە مشترک بین همە قربانیها و زندەهای تالار، فریاد زدن برای زندە ماندن و نجات جان بود و این نقطە اشتراک با هیچ گفتمان مقدس و نامقدسی منافات ندارد، عدم تقدس ماجرا اینجاست کە عدەای، تقدیس زندە ماندنشان را در لە کردن آرمانهای مقدس عدەای دیگر یافتند و این نقطە اوج این داستان بود کە نقطە شروع زندگی آنان بر لحظە پایان زندگی عدەی دیگری چربید. البتە این ذات تراژدی است کە هیچگاە سعی در شناساندن طرف منازعە ندارد بلکە مرگ را در همە ابعاد ان برجستە می کند و زمان هم کە طبق معمول راە خودش را میرود.
باید بپذیریم کە اینیم، باید بپذیریم کە این کودکان ویران و زنان خونین، دنیایمان را حداقل تا فاجعە بعدی و فراموشی این فاجعە ویران کردند بدون آنکە سعی کنیم در غیابشان، بنیانهای دیگری را بسازیم.
قضاوت در مورد آیندە عقل و تمدنمان هنوز زود است اما اینکە هر روز دستە گلی بر آب میدهیم بە این خاطر است کە آشنا بە جریان آب نیز نیستیم.