تاريخ: ۱۳۹۸ پنج شنبه ۹ آبان ساعت ۱۰:۱۵ | بازدید: 1454 نظرات: 0 کد مطلب: 12850 |
عزیز ولیانی
از هماندم کە سقراط در محفل همکیشان خموش، سکوت آتن بشکست و در اصرار بر حقیقتی محرز جام شوکران سرکشید و گالیلە در محضر ناظران منجمد در گشایش رمز دور فلک سر بە پای گیوتین نهاد، از هماندم کە عیسی مسیح در رکاب حواریون مبهوت مصر در ترویج رسالت و آیین خویش مصلوب گشت و در استمرار آن هماندم کە در دم پنج هزار بار انسانیت در حلبچە بە مسلخ کشیدە شد و جهان دم فرو بست، آری هماندم باب مرگ روشنضمیران در کسوت “بیتفاوتی” سرگشتگان مفتوح گشت.
*
بدیهی است از این نظر کە مواضع فکری انسانها در بطن مناسبات اجتماعی، اقتصادی یک جامعە، شکل گرفتە و بە عمل میگراید، این سیکل جانکاە، حسب مقاطع تاریخی با جلوەهای ملون تا بە امروز، مستمر بودە و هست.
فرایند بیتفاوتی شهروندان، علاوە بر جنبەی روانشناختی از دید جامعەشناسی بە مثابە یکی از آسیبهای اجتماعی فرا راە توسعە، بلاخص در مرحلەی پرتنش گذار جوامع در حال توسعە قلمداد میشود. کاپلان و کنیتسن “بیتفاوتی را نوعی احساس انفصال، جدایی و عدم پیوند ذهنی و عینی میان فرد و جامعە” میخوانند. بر همین مبنا امر مزبور کنش متقابل فرد است در قبال عوامل ذهنی و عینی کل جامعە و یا بە عبارتی تحکم رابطە علت و معلول.
بیشک حاکمیت اندیشەی جباریت و انسداد فضای سیاسی جامعە در ایامی مدید، عاملیست موثر در تعمیم رخوت و بیتفاوتی و افسردگی اجتماعی. بدین معنی کە همسو با ناکامیهای مکرر جنبشهای اجتماعی در تمامی گونەهای خود و تلاش مستمر “قدرت” مبتنی بر تحمیق اقشار آسیبپذیرـــ بە لحاظ اقتصادی ــ در تحمیل مشروعیت خود بە ذهنیتهای خستە و جویای رفع نیاز، یاس و سرگشتگی بر فضای عمومی جامعە سایەگستر میشود. همچنین در رابطەی دولت ــ ملت، نوعی اعتماد مضحک و نمایشی، محوریت مییابد. فلذا امید واهی و یا عدم حل معضلات عدیدەی اقتصادی، اجتماعی در پایان موعد، سرخوردگی، احساس عدم امنیت اجتماعی و منفعل بودن پویندگان عرصەی کار و تلاش جمعی جوانان را بدنبال خواهد داشت.
مزید بر علل اساسی مذکور، بیکاری، گرانی و تورم و رکود، مجموعهای هستند موثر در سوق دادن جوانان بر گزینش چارەجوییهای غیرەبنیادی و گاها زیانبار و مخل نظم.
در جوامع نیمەباز تودهای، این فرایند بر بستر مناسبات اجتماعی و ویژگیهای فرهنگی خاص آن جامعە، عاملیست در تخلیەی انرژی پر عصیان جوانان با گرایش بە شغلهای کاذب و پرخطر و بعضا گرفتار در دام اعتیاد و یا رویکرد بە عرصەی “ مبارزەی منفی” از طریق خلق و بسط هجو و هزل و تمسخر منادیان قدرت در قالب فکاهی و اخیرا SMSهای طنزگونە و تعمیم آن بە کل جامعە.
شاید بە لحاظ روانشناختی، این موضع التزام فرد است در انتقام نابرابر از کل مبادی قدرت.
اما تمامی اجزای فرایند مزبور کە حامل نوعی عصبیت فروخوردە اقشار مختلف است، خود معلول عدم زمینەی مناسب جهت مشارکت فعال اقشار جامعە در عرصههای همەجانبەی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی است. بە عبارتی همین امر گامیست در راستای حیاتبخشی بیتفاوتی در قبال تحولات سیاسی، اجتماعی جامعە. در یک کلام بخشی از بازتاب عدم برنامەریزی دقیق و کلان اقتصادی و استمرار انسداد سیاسی، تبدیل “فرصت”ها بە “تهدید” است. بە کلامی دیگر یعنی نضج و گسترش جنبش اعتراضی و آفرینش و تعمیق بحرانها. از دیگر تبعات منبعث از فرایند بیتفاوتی، ایدئولوژیگریزی منفعلانە یا انفعال سیاسی جوانان و رویکرد آنان بە رویەهای فوق میباشد، کە خود آسیبی است جدی فرا راە روند تحولات سریع دوران گذار. این روند معمولا در دوران شکست یا پسرفت جنبشهای اصلاحی بیشتر محرز و مشهود میگردد.
بر اساس تجارب و مستندات ملموس از تاریخ پر فراز و نشیب مبارزات مردمی، بلاخص در مقاطعی از تاریخ کە ضربات مهلک استبداد فروپاشی یک جنبش را در پی داشتە، یاس و حرمان و پوچگرایی، چنان بر اذهان و قلوب عموم مستولی میگردد کە برخی از هواخواهان سینەچاک دیروز جنبش، فراتر از ثغور و حدود بیتفاوتی در سودای حفظ منافع بە ناگاە در منجلاب “خیانت” میغلتند و یا اینکە عاجزانە خواهان نیستی و مرگ کاریزما یا مرشد دیروز و مدیحەسرای زعیمان امروز میشوند.
پس از فروپاشی جمهوری نوپای کردستان کە در طی ازهم گسیختگی سازمان نابسامان مبارزین و سکوت رضای حامیان فرامرزی و تزویر و یورش تهران محقق گشت، جمعی از روحانیون و معتمدان شهر، همین کە جولانگاە از سلحشوران آزدیخواە خالی گشت، بهر احیا و حفظ منافع برتر با طوماری طویل خواهان اعدام رهبر فرزانە شدند.
با استمرار سنگینی فضای خباثت، شاعری سوتەدل نومید از هر پدیدە و تحولی و منزجر از سقوط اخلاقیات، رو بە روستای سنت، فرار را بر قرار در میعادگاە تمدن مملو از ریا و تزویر ترجیح میدهد.
چلۆن بژیم لە شارەکەت
کە پڕ بەدڵ دژی کزەم
لە شارەکەت کە ڕەمزی ئاسن و منارەیە
مەلی ئەوین غەوارەیە.
لە شارەکەت زەلیلە شێر ... باری ڕێوییە
و یا آن شبزندەدار خستە و عاصی و پر نفرت از واقعیت محرز جامعە و فراری از حقیقت درون، پشت بە کاشانە و رو بە کوهستان، اما محتاط و مردد چنین ندا میدهد:
شەڕەبایە لە چیاکان و هەوا تووشە دەنا
وەکوو شێتان دەمەویست ڕوو لە چیای ئەستەم کەم.
همچنین حوادث خونین پس از کودتای 28 مرداد 1332 مؤید این نظر است. یعنی آنگاە کە شبح شوم ترس و یاس عموم، انفعال و انزوای تحمیلی متعهدان روشنضمیر را عامل گشت فرصتی بود مغتنم جهت عرض اندام سالوسان و مزوران اقتدارطلب تا توجیهەگر استبداد شوند، تا جامەی وقاحت را برازندەی همگان کنند.
در بحبوحەی چنین فضایی غمانگیز، شاعر منزجر از این همە دغل و قلب و ریا، دلخستە و نومید قصد آن دارد کە در تسکین آلام خویش از واقعیات ملموس جامعە و حتی فریب خویش رو بە مدینەی فاضلە کوچ نماید:
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی کە میبینم بدآهنگ است
بیا رە توشە برداریم
قدم در راە بیبرگشت بگذاریم
البتە تبیین سیطرەی بیتفاوتی عموم در تمامی سطور این نوشتار بدین معنا و مفهوم نیست کە رکود و میرندگی جامعە امری پایدار و خللناپذیر بودە و جامعەی ایستا محکوم بە تحمل ابدی رنج و مشقتهای آن است.
چە این کە باستناد وقایع متون تاریخی، فضای بستە و شرایط اختناق، علیرغم خلق گسستگی در صفوف مبارزین، در همان حال بر بستر شرایط عینی و ذهنی جامعە، موجد و خالق هنر و ادب مقاومت نیز هست و این یکی از اصول بنیادی دینامیسم جامعە در گذرگاە توسعە است.
اما هدف بیان علل و شکلگیری فرایند مزبور است. همچنانکە اشارە رفت فرایند بیتفاوتی عموم خود معلولیست از تبعات بحران مدیریت در کشورهای در حال توسعە کە بە دلیل انسداد سیاسی و عدم توجە کافی بە رفاە اجتماعی و در کل تضاد با ویژگیهای عصر نوین تعمیق بیشتر بحران یاد شدە را موجب میشود. و این روندی است موقت اما پر تنش و آسیبزا، کە افول و رخوت در فرهنگ سیاسی ــ اجتماعی جامعە یکی از جلوەهای آنست.
اما تاسف و تحیر در آنجاست کە در این برهەی حساس و فضای ملتهب، برخی روشنفکران علیرغم انتظار عموم از جایگاە رفیع آنان در فضیلت و صلابت شعور اجتماعی، متاثر از جو حاکم نە تنها کنج عزلت و انزوا برگزیدە، بلکە غیرە از تلاشهای پر ارج گذشتەی خویش، تمامی آثار و نوشتارهای امروزیان را عبث خواندە و اتلاف وقت است و هر اقدامی آب در هاون کوبیدن بودە و بس. بدیهی است اتخاذ چنین مواضعی در ذهن نوباوگان و غالب عوام، بطور مضاعف مشوق پوچگرایی و بیتفاوتی است.
باری با احترام بە پرنسیپهای دمکراسی و آزادی تضارب آرا، چنین نگاە و رویکردی شاید قابل قبول و موجە جلوە نماید. تاثر عمیق از این روست کە برخی در توجیهە تصمیم و منش خود و در راستای اقناع پیرامون بە ادلەهای خویش، بەجای گزینش نقد شایستە و گفتمان مدلل، مزید بر تکبر جمعآزار با توسل بە افترا و بهتان و تمسک بە ابزار تحقیر شخصیت، فعالین امروزین عرصههای مختلف فرهنگ در اقصی نقاط را نیز بە چالش میطلبند.
خود نیک آگاهند کە جز تولید شبهە و گمان یا تعجب و خدشهای موقت در اذهان جمع و در آن سوی، پوزخند فرومایگان، ثمری در برندارد. اما آسیبی است جدی در راستای احتضار روشنگری و نومیدی شهروندان از رسالت روشنفکران در تنویر افکار جمع.
چون مردم نیز بە تاسی از تفسیر نظریەپردازان کە روشنفکران را تولید کنندەی فرهنگ و طللایەداران جامعەی مدنی میدانند، انتظار تعهد و کنشی مبنی بر خردورزی و عقلانیت جامع دارند و استدلال میکنند اگر اینان چنین باشند، چە حرجی است بر عوام!
غالب فرهیختەگان کلاسیک و مدرن اذعان مینمایند کە شاخص ترین رسالت روشنفکر امروز ارتقاء سطح فرهنگ و دانش اجتماعی جامعە است در راستای بهروزی و سعادت انسانها؛ زیرا “ فرهنگ غنی و با صلابت، شعور سیاسی را جایگزین شور سیاسی مینماید”.
دوران نوین با تمامی قابلیتهای جهانگستر خود پیش میتازد. برحذر بودن از مستی کامیابیهای دیروز و قرائت نوین از اسلوب و گزینەهای امروز ضرورتی حیاتیست.
بە گفتەی الوین تافلر: “ در شرایط حاضر هیچ چیز خطرناکتر از دل بستن بە کامیابیهای دیروز نیست” خلاقیت شرط بقاء و استمرار راە است. فرهنگ خلاق و دانش اجتماعی شاەکلید ورود بە جامعەی مدنی است. امید کە همگی خادمان شـایستهای در طی این طریق باشیم.
و اما در آن سوی مفاهیم و در گذرگاە توسعە، نقطەمقابل “بیتفاوتی” کە بختک شومی است بر فضای کشورهای در حال توسعە، “مشارکت” فعال تمامی اقشار جای دارد. فرایندی کە در تدوین مدیریت کلان توسعە، حائز رتبەی رفیع و وزینی است. اصولا توسعە بدون مشارکت همگان فاقد هرگونە معنا و مفهومی است.
بدیهی است در کشورهای کثیرالمللە با عنایت بە ویژگیهای دوران نوین، فرایند “مشارکت” هنگامی میتواند جامعە را بەسوی توسعە رهنمون نماید کە متضمن انسجام و تقویت امنیت اجتماعی باشد و مشارکت تمامی اقوام بر بستر شایستەسالاری در تمامی ارکانهای قدرت تامین گردد.
چە بە لحاظ تجارب ــ تا بە امروز ــ و چە از نگاە تئوری، بر تمامی اهل فن کاملا مبرهن است کە عدم چارەجویی و حل بنیادی مسئلەی ملی در چنین ممالکی، زایش بحران در واحدهای ملی و حتی فرامنطقەای را بدنبال دارد. در همین مقیاس خاص نیز علاوە بر ایستا بودن، موضوع تقابل آرای منجر بە تقسیم و تعدد احزاب و نیز حاکمیت فاکتورهای منفی اقتصادی، مجموعەی عواملی هستند در “بیتفاوتی” مضاعف و در مقاطعی با چاشنی عصبیت.
در مقیاس کشوری، یکی دیگر از علل مشارکتگریزی، همانا عدم امنیت اجتماعی خانوادەهاست. بیشک نبود اطمینان بە وعدەی منتخبان خود در عملی ساختن آمالهای جمع و تحکم گزینشها بر اساس روابط و فرمول “فامیلگرایی” و یا معیار “خودی” و “غیرە خودی” از دیگر فاکتورهای دخیل در قضییەی مورد بحث است.
ماحصل کلام اینکە بیتفاوتی اجتماعی، سیاسی بە مثابە عدم مشارکت در فعالیتها و دوری جستن از نهادهای مدنی، پدیدەای جدید نیست. این فرایند در تضاد اسلوبهای مدرن جوامع با مکانیزمهای سنتی حکومتهای مردمگریز، بطورکلی تضاد با تحولات شگرف اجتماعی، سیاسی در عصر جدید بیشتر افزایش یافتە. لذا بر همگان و بلاخص پویندگان عرصەی فرهنگ است کە با تحلیل و آسیبشناسی تمامی جوانب با ارائەی راهکاری همەجانبە، جامعە را از پرتو آگاهی خود بهرەمند سازند.
نوشتار حاضر تنها تلنگریست بە حریم منزە فرزانگان و اهل فن تا بطور فعال این موضوع و دیگر مباحث ضروری جامعە را مورد نقادی و ارزیابی نمایند تا ما نیز بە نقصان و کاستیهای خود واقف گشتە و بهرەی شایان ببریم.
برگرفتە از کتاب " تاسەی قەڵەم" بخش مقالات فارسی