مهاباد از بدو حیاتش تا به حال تاریخ بسیار پر فراز و نشیبی داشته است، از بحرانها و کشتارهای دسته جمعی روسها گرفته تا سیلهای ویرانگر، قحطی و... ولی ققنوسوار از خاکستر همه این ویرانیها دوباره برخاسته و قد برافراشته اما این بار و در دورهای که بسر میبریم با بحرانی روبروست که شاید کمرش زیر این بحران تاب نیاورد. شهر مهاباد امروز گرفتار بحران سوءمدیریت فراگیر و عظیمی شده که انگار توقف و پایانی بر آن نیست، صد البته اگر بتوان اسم حتی سوءمدیریت بر آن گذاشت چرا که "اصلا" مدیریتی در کار نیست و شهر و اهالی آن رها شدهاند و بحران بسیار بیشتر از این نوشتهها و عرض حالاهاست ولی چند جنبه بسیار پر رنگ را میتوان در آن دید:
1.شهری:
از لحاظ شهری، مهاباد در بدترین شرایط سالهای اخیر قرار دارد، به گونهای که کمترین سرانه فضای سبز بدون هیچ گونه مراقبت و نگهداری از اندک فضای سبز و قابل استفاده موجود. پارکهایی با شرایط نگهداری و بهداشتی اسفناک که هر آدمی را از مراجعه و چند ساعتی آسودن در دامن فضای سبز پشیمان میکند، به هر پارکی که در شهر میروی تنها چیزی که میبینی فضای سبز در حال تبدیل شدن به تلی از خاک است. وضعیت اسفبار پارک ملت که بزرگترین مراجعه شهروندان و مهمانان و گردشگران به آنجاست به عنوان مشتی نمونه خروار که دیگر نیازی به گفتن ندارد. در همه جای پارک فضای سبزی میبینی که مملو از آشغالهای ریخته شده و وصله پینههای تبدیل به خاک شده متعددی است که چهرهای بسیار زشت و غیرقابل تحمل به پارک دادهاند، وضعیت سرویس بهداشتی پارکها که چیزی نگوییم بسیار بهتر و سنگینتر است. وسایل بازی کودکان که همگی فرسوده و قدیمی و اغلب فاقد کوچکترین استاندارهای ممکن که هر آن به جای شاد کردن کودکان انتظار فاجعهای از آنها میرود. از طرفی دیگر با نوعی از مبلمان شهری روبرو هستیم که کوچکترین اهمیت و ارزشی برای سالمندان و بازنشستگان و معلولین که قشر بسیار بزرگ و قابل احترام جامعه هستند قایل نشده است کمتر جایی را می توان یافت که برای استفاده معلولین بهینه سازی شده باشد و از آن کمتر مکانهایی که سالمندان دور از هیاهوی شهر در آنها بیاسایند.
2. رسانهای:
بدون شک رسالت اولیه هر رسانهای علیالخصوص وقتی به جغرافیا و مکان خاصی مرتبط میگردد روشنگری، شفاف سازی و پرداختن به کمبودها و کاستیها و تلاش برای انعکاس آن به مردم و مسوولین است. بیشک رسالت رسانهای باری بسیار بزرگ و سنگین و مسوولیتی سنگینتر برای شهر و مکان رسانه مرتبط با آن است، نقشی که بسیاری از رسانههای مهاباد آنرا به فراموشی سپرده و به جای آنکه باری از دوش مهاباد بردارند خود معضل و باری بر روی دوش خسته و ناتوان شهر شدهاند. رسانههایی که ارزش و اعتبار کار رسانهای را تا حد تریبونی برای جنگ و مخالفت با آن جناح و این جناح و این فرد و آن فرد پایین آوردهاند. رسانههایی که جوری رفتار میکنند که انگار تنها مشکل شهر بودن فلان شخص و حضور او در فلان مکان است و با نبودن او تمامی مشکلات شهر به یکباره جای خود را به رفاه و آسایش شهروندان خواهد داد. در این باره جای هیچ شک و تردیدی نیست که از وظایف رسانه مطالبهگری و پاسخ جوییست از هر کسی و در هر مقامی که میخواهد باشد، هرکسی قابل انتقاد است باید کاستیها را گفت و اگر خدماتی داشت، آنرا برشمرد.
3. اجتماعی:
بر کسی پوشیده نیست که در دوران بسیار سخت و حساسی به سر میبریم حالا به تمام سختیها در تامین معیشت و گرانیهای لحظهای و ثانیه به ثانیه و هزاران مشکل ریز و درشت مردم دهنکجی و نبود مدیریت مسوولان را هم اضافه کنید که چه آش شله قلمکاری خواهد شد و تاثیر ویرانگرش بر روح و روان مردم....
4. فرهنگی:
نبودن هیچگونه مرکز فرهنگی برای قشر عظیم جوانان شهر برای گذراندن اوقات فراغت مفید و مثمر ثمر که باعث روی آوردن این نور چشمان و آینده سازان مهاباد به قلیان سراها و سفره خانه و صدها مرکز ضد فرهنگی دیگر شده است (اگر مسوولان عزیز قلماغماض بکشند بر کتابخانه عمومی مهاباد تنها نهاد فرهنگی فعال که حاصل زحمت و تلاش و مدیریت هیچکدامشان نیست و پیشینهای دور و دراز دارد).
5.هنری:
تنها سینمای شهر که میتواند گزینهای بسیار تاثیرگذار و سالم برای گذران اوقات فراغتی سالم برای خانوادهها باشد سالهاست که تعطیل شده و در بلاتکلیفی به سر میبرد. البته از حق نباید گذشت که وعدههای بیعمل بسیاری برای بازگشایی مجدد آن داده شده که هیچکدام به ثمر ننشسته چون وعده دهندهها جز وعدهای تبلیغاتی به چیز دیگری فکر نکردهاند.
به راستی به که باید گفت این حجم باورنکردنی و ویرانگری که از جفا بر مهاباد میرود، داد از که باید ستاند و پناه بر که باید برد؟