تاريخ: ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۸ تير ساعت ۱۱:۵ | بازدید: 1426 نظرات: 1 کد مطلب: 11342 |
جلال رحمانی
۱) در ایران و به طبع آن در جامعه کردستان هر يك از روشنفكران با پيشينه اى كه دارند و فرآيندى كه طى كرده اند و جايى كه ايستاده اند، تصويرى از خويشتن در ذهنيت مخاطبان فراهم آورده اند و بسته به اين ذهنيت ها و تلقى ها، دايره انتظارات از آنها نيز شكل گرفته است. اما گاهى برخى از روشنفكران ما يكباره سخنى غيرمنتظره بر زبان مى رانند يا موضعى دور از انتظار اتخاذ مى كنند، طورى كه ديگر در آن تصوير پيشين نمى گنجند، گويى ادامه طبيعى و منطقى خود نيستند. چرا اين طور مى شود؟ تحولات فكرى انديشمندان از دو جا آب مى خورد. گاهى تحولات فكرى يك انديشمند، نتيجه منطقى فرآيند فكرى او است. آن راه على الاصول بدين منزل مى رسد. يعنى مقدمات انديشگى، انديشمند را به ضرورت منطقى، ناگزير بدان موضع فكرى راه مى برد و گاهى، شرايط فرهنگى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى و حتى گاه تحولات درونى، فرد را چنان درگير خود مى كند كه هضم آن وضعيت آفاقى يا انفسى، گويى جز از رهگذر تحول در ساخت ممكن نيست. در چنين حالتى، فرد با جهش روانشناختى _ و نه عبورى منطقى _ از موضع فكرى پيشين خود به موضعى بس بعيد پرتاب مى شود، طورى كه از منظرى بيرونى و بيگانه، آدمى احساس مى كند كه او ره صد ساله را يك شبه پيموده است. رخدادهايى فراگير و سنگين چون انقلاب، جنگ شكست ها و ناكامى ها، زندان، حوادث ناگوار، حاشيه راندگى، بى مهرى همفكران و هم كيشان و... به طور كلى شوك هاى سهمگين و بن بست هاى ستبر را مى توان در شمار امورى دانست كه فرآيند تحولات فكرى را از سير منطقى و آرام خود دور مى كنند و موجب چرخش، تحول يا شتاب يكباره انديشه ها مى شوند. به عنوان يك نمونه ملموس مى توان به زندان اشاره كرد. زندان يكى از موقعيت هاى ويژه است. به ندرت كسى را مى توان يافت كه پيش از زندان و پس از زندان، انديشه اش دچار تكان و تحولى ژرف نشده باشد. تغيير محيط زندگى و زيست آدميان هم همين طور. مثلاً، كمتر فرنگ رفته اى را مى توان يافت كه با روزگار قبل از عزيمتش فاصله اى فاحش نيافته باشد. مجال بسط نمونه ها و موارد نيست، گو اينكه خواننده نيز چندان نيازى نمى بيند.
۲) جايى كه برخى از روشنفكران ما اكنون ايستاده اند و راهى كه تاكنون پيموده اند، بيش از آنكه محصول حركت و تحولى آرام، طولانى، عميق و درونى باشد، معلول تندباد حوادثى است كه آنها را يكباره از جاى ديروزشان، كنده و در جاى اكنونشان افكنده است. از اين رو، مى توان گفت بسيارى از مواضع اين دسته از روشنفكران بيش و پيش از آنكه متكى بر «دليل» باشد، مبتنى بر «علت» بوده است و استناد آنها به دليل، مسبوق به رسيدن آنها بدان نتايج بوده است. آنها پس از آنكه به اين موضع پرتاب مى شوند، در تدارك دليل برمى آيند و با مخاطبانشان نيز، همين دلايل را در ميان مى نهند، بى آنكه به علت ها هم اشاره اى كنند. از كجا مى توان به اين جهش هاى روانشناختى پى برد و آنها را از عبورهاى منطقى تمايز بخشيد؟ آثار و دستاوردهاى فكرى هر انديشمندى، نشانه ها و ردپاى روشنى است از راهى كه وى رفته است. وقتى فاصله يك ردپا با ردپاى ديگر، به فاصله يك مكتب با مكتبى ديگر يا از اين گفتمان تا آن گفتمان است، جز به يك جهش و پرتاب نمى توان انديشيد. آيا انديشه ها و مواضع برآمده از جهش روانشناختى، پذيرفتنى نيستند؟ سنجش حقانيت و بطلان هر انديشه اى مربوط به مقام داورى است، نه مقام گردآورى. انديشه ها برآمده از هر شرايطى كه باشند، چه فرزندان دليل باشند يا نوادگان علت، در مقام عرضه و قبول نيازمند حجت و دليل اند و از ارائه دليل، گريزى نيست و ما به عنوان يك ناظر بيرونى از صاحب انديشه و راى جديد، مطالبه دليل مى كنيم. پس مشكل چيست؟ و چه حاجت به آن تفكيك و تمايز و تحليل خاستگاه رويش انديشه ها بود؟
مسئله اين است كه اين دسته از روشنفكران در فاصله ميان جهش و فقدان دليل تا تدارك دليل، رفتارها و واكنش هايى صورت مى دهند كه حاكى از عدم تعادل است. آنها ناخودآگاه مى خواهند فقدان دليل را با طعن و تشر و توهين بپوشانند. در چنين بسترى، توهين به همفكران پيشين خود و لگد به انديشه هاى ديروز خود را پيشه مى كنند، آنها ناخودآگاه مى خواهند گذشته خود را تلافى كنند و با آن تسويه حساب كنند، يا از گذشته خود انتقام بگيرند. نكته ديگرى هم شايسته توجه است جهش هاى فكرى هم در جنبه سلبى خود و هم در بعد ايجابى خود عمقى نمى يابند. حوادث، مجال عمق يافتن نمى دهد. زايمان هاى زودرس، نوزادان ناقص الخلقه اى به بار مى آورد كه مرگشان هم زودرس است. در جهش هاى فكرى، نه نفى آن چيزى كه با آن وداع كرديم بنيانى مى يابد و نه جايى كه اكنون ايستاده ايم پايه هاى استوارى پيدا مى كند. و اين، آفت ناگزير روشنفكرى در روزگار ماست.
روشنفكران به تعبير مولوى «در سيل تند افتاده اند»، و از اين منظر است كه ديروز روشنفكر ما مالامال از شيفتگى و ستايش در برابر هنرمندی همچون «مظهر خالقی» است و امروزش سرشار از نفرت از او. روشنفکر لرزان ما از منظر سیاسی هم ديروزش در منتهى اليه چپ ايستاده بود و امروزه در اقصى نقطه راست. شبانگاه بر بالين سنت مى نهد و سحرگاه سرود پست مدرن سر مى دهد. از این روست که باید گفت روشنفكر ما دنباله منطقى خود نيست.