تاريخ: ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۲۰:۴۶ بازدید: 361      نظرات: 0      کد مطلب: 24544

برای آن‌هایی که نمی‌گذارند ادبیات، فقط ادبیات باشد

پروین دانش‌پژوە


در سرزمین ما، کلمات همیشه با زنجیر معنا گره خورده‌اند. کلمه‌ای ساده، جمله‌ای بی‌ادعا، یا حتی شعری که از دل شب بیرون می‌آید، در چشم بعضی‌ها ناگهان می‌شود «نشانه‌ای از تبانی»، «سندی بر وابستگی»، یا «پروژه‌ای برای استحاله». نه کلمات آزادند، نه نویسنده‌ها، نه شعر، نه داستان. و گاهی حتی نفس کشیدن فرهنگی هم باید از فیلتر بدبینی عبور کند تا شاید حقی برای موجودیت پیدا کند. من در جایزه‌ی قلم هژار دستی نداشتم. نه برگزارکننده‌اش بودم، نه داورش، نه برنده‌اش. فقط یکی از آن‌هایی بودم که امیدوار شده بود: به اینکه شاید هنوز هم می‌شود به زبان مادری نوشت، منتشر کرد، بحث کرد، تقدیر کرد. بی آنکه پای منافع، سیاست‌ها، یا بازی‌های همیشگی در میان باشد. اما بعد از جشنواره، بعد از معرفی برگزیدگان، دیدم آن موج آشنا برگشته.

موجی که ما خوب می‌شناسیم: موج تهمت، تحقیر، تئوری توطئه! دیدم بعضی‌ها گفتند: این جایزه پروژه‌ایست برای عادی‌سازی، برای تسلیم، برای تضعیف مقاومت فرهنگی. بعضی‌ها ناراحت از داوری‌ها بودند، ناراحت از برنده نشدن که طبیعی است. ولی به ‌جای گفتگو، راه تخریب را انتخاب کردند. در میان آن همه صدا، فقط یک سوال ذهنم را درگیر کرد: آیا هیچ روزنه‌ای در این جغرافیا هست که بتواند فقط «ادبیات» باشد؟ آیا هر تلاش، هر گردهمایی، هر تقدیری، حتماً باید به چیزی بیرون از خودش متهم شود؟ آیا ما دیگر باور نداریم که آدم‌هایی بدون وابستگی، بدون هدف پنهان، می‌توانند گرد هم آیند و برای ادبیات کوردی، خالصانه کاری بکنند؟ من نمی‌گویم هیچ انتقادی نباید باشد. برعکس. خود ادبیات با نقد زنده است، و هیچ داوری یا جایزه‌ای هم بی‌نقص نیست. اما آن‌چه آسیب‌زننده است، نه نقد، بلکه سلب کلیتِ اعتبار و نیت‌هاست. این‌که از همان ابتدا، فرض کنیم هر چیزی که شکل می‌گیرد، یک نقشه‌ی سیاسی است، ما را به کجا می‌برد؟ به جز بی‌اعتمادی عمومی، انزوا و خاموشی تدریجی صداهای مستقل، چه چیزی برایمان باقی می‌ماند؟

 یادم می‌آید وقتی نوجوان بودم، روی جلد یکی از مجلات قدیمی کردی نوشته بود: «بگذارید زبان مادری‌مان را دوست داشته باشیم، حتی اگر همه دنیا مشکوک شوندحالا می‌خواهم بگویم: بگذارید کسانی که برای ادبیات کوردی زحمت می‌کشند، با همه‌ی کاستی‌هایشان، دست‌کم این فرصت را داشته باشند که دیده شوند، نقد شوند و نه اینکه دفن شوند زیر اتهاماتی که نه ریشه دارند، نه سند، نه انصاف. ما نویسنده‌های کورد، چه در شهر، چه در تبعید، چه در سکوت، چه در اعتراض، هرکدام‌مان روایت خود را داریم. اما کاش در این میانه، کمی هم برای هم جا باز کنیم. کمی هم اعتماد کنیم. کمی هم به فرهنگ، به زبان، به ادبیات، به خودِ نوشتن، فرصت بدهیم. این یادداشت دفاع از جایزه‌ای نیست. دفاع از «امکان ادبیات» است. از این آرزوی ساده و گمشده که شاید روزی بتوان میان سیاست و فرهنگ، مرزی واقعی کشید، نه روی کاغذ، که در میدان عمل. و تا آن روز، تا وقتی هنوز کسانی هستند که می‌نویسند، می‌خوانند، داوری می‌کنند، برگزار می‌کنند، و به ادبیات کردی باور دارند من ترجیح می‌دهم کنارشان بایستم. نه چون بی‌نقص‌اند. بلکه چون هنوز زنده‌اند.



برچسب ها:

ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
چاپ
نسخه چاپی


نظر کاربران


نظر خود را براي ما ارسال كنيد