با بهرهگیری از نظریههای فلسفی و فرهنگی میشل فوکو (2002)، ژان بودریار (1994)، آنتونیو گرامشی (1971)، پییر بوردیو (1993)، ژاک دریدا (1976) و رولان بارت (1977)، مقاله نشان میدهد که هێمن و هەژار نه دو قطب متضاد، بلکه تجلی دو صورت متفاوت از یک روح واحد فرهنگیاند. هدف این پژوهش نقد سیاستهای بازنمایی، شبیهسازی و طرد و پیشنهاد رویکردی همافزا و فراگیر در فهم میراث فکری این دو شاعر است.
۱. مقدمه: ساختارهای قدرت و سیاست تمایزبخشی
سؤال بنیادین این است: چه کسی تعیین میکند که چه کسی «نماینده»ی یک فرهنگ باشد و دیگری به حاشیه رانده شود؟ این پرسش، نه صرفاً پرسشی ادبی، بلکه سیاسی و فلسفی است. رسانهها و گفتمان عمومی با تولید تیترهایی چون «هێمن یا هەژار؟» به نوعی مهندسی گفتمانی میپردازند که ریشه در سیاست قدرت دارد و واقعیتهای پیچیده و چندبعدی ادبیات کردی را به دوگانههایی سادهشده تقلیل میدهد (Foucault, 2002).
۲. «دو جُستە، یک روح»: نقد تقابلسازی
بر اساس نظریههای تفسیری، هێمن و هەژار نه دو قطب مجزا بلکه دو جلوه از یک کلیت فرهنگیاند. این دیدگاه با نقد نظریهی دوگانهسازی (Derrida, 1976) که ساختارهای معنا را بر اساس تقابلهای دوتایی شکل میدهد، همسو است. برخلاف خوانشهای رایج، این دو شاعر باید همچون «دو جُستە از یک روح واحد» در نظر گرفته شوند، چرا که جدایی آنها معنایی جز تضعیف کلیت فرهنگی ندارد (Barthes, 1977).
۳. فوکو و مهندسی گفتمانی قدرت
میشل فوکو قدرت را نه تنها بهصورت سرکوبگر بلکه بهعنوان شبکهای از گفتمانها میبیند که واقعیت را تولید و شکل میدهد (Foucault, 2002). گفتمان مسلط فرهنگی، هەژار را بهعنوان چهرهای پذیرفتهشده و قابل کنترل برجسته میکند، در حالی که هێمن به دلیل زبان پیچیده و شورشیاش به حاشیه رانده میشود. این فرآیند، نمونهای از مهندسی گفتمانی است که تفاوتهای درونی و پیچیدگیهای ادبی را مخفی میکند.
۴. بودریار: شبیهسازی و مرگ امر واقعی
ژان بودریار معتقد است که جامعه معاصر درگیر شبیهسازی است؛ یعنی ما بهجای واقعیت، با وانمودهای تولیدشده مواجهیم (Baudrillard, 1994). جشنوارهها و بزرگداشتهایی مانند «قەڵەمی هەژار» اگر به صورت تشریفاتی برگزار شوند، به شبیهسازی شاعرانه تبدیل میشوند؛ جایی که نام شاعر حضور دارد اما روح و درد شاعرانه غایب است. این امر منجر به مرگ معنا و غیاب ناخودآگاه جمعی میشود.
۵. گرامشی و هژمونی فرهنگی
گرامشی با مفهوم هژمونی فرهنگی نشان میدهد که قدرت چگونه از طریق جذب تدریجی مخالفان به نظم مسلط، آنان را خنثی میکند (Gramsci, 1971). هەژار، به عنوان چهرهای که با نظم موجود سازگارتر است، جذب این هژمونی شده؛ در حالی که هێمن که تهدیدی برای نظم است، طرد میشود. این امر بهویژه در سیاستهای فرهنگی و انتخاب چهرههای قابل پذیرش در عرصه عمومی نمود مییابد.
۶. بوردیو و سرمایههای فرهنگی
پییر بوردیو مفهوم «سرمایه» را در سه حوزه فرهنگی، اقتصادی و نمادین تعریف میکند که شکلگیری میدان ادبی و جایگاه افراد در آن را تعیین میکند (Bourdieu, 1993). هەژار به دلیل آثار چاپشده و قابل تدریس، سرمایه فرهنگی رسمی بیشتری دارد، اما هێمن با زبان پیچیده و نابهنجار خود، سرمایه فرهنگی پنهانتر و مقاومتپذیرتری دارد که از جانب نهادهای رسمی کمتر شناخته میشود.
۷. دریدا و بارت: فروپاشی تثبیت معنا
ژاک دریدا بر ناپایداری و لغزان بودن معنا تأکید میکند و رولان بارت نویسنده را «مرده» میداند تا متن بتواند به گشودگی بینهایت معنا دست یابد (Derrida, 1976; Barthes, 1977). از این منظر، تلاش برای تثبیت معنا در تقابل «هێمن/هەژار» ابزاری است برای کنترل و محدود کردن تفاسیر، در حالی که متن و فرهنگ خود بهصورت پویا معناها را چندپاره و متکثر میکنند.
۸. نتیجهگیری: همافزایی به جای تقابل
جدا کردن هێمن از هەژار، مانند تلاش برای جدا کردن شب از سکوت است؛ آنان دو سایهی یک خورشیداند. فهم همافزا و چندبعدی این دو شاعر، گامی در جهت رهایی از سیاستهای تمایزبخشی و تقابلسازی است و امکان درک عمیقتر و جامعتر میراث فرهنگی کُردی را فراهم میآورد.
منابع
Barthes, R. (1977). Image, Music, Text. Hill and Wang.
Baudrillard, J. (1994). Simulacra and Simulation. University of Michigan Press.
Bourdieu, P. (1993). The Field of Cultural Production. Columbia University Press.
Derrida, J. (1976). Of Grammatology. Johns Hopkins University Press.
Foucault, M. (2002). The Archaeology of Knowledge. Routledge.
Gramsci, A. (1971). Selections from the Prison Notebooks. International Publisher