تاريخ: ۱۴۰۳ جمعه ۵ بهمن ساعت ۲۱:۹ بازدید: 683      نظرات: 0      کد مطلب: 23948

تحلیلی بر رابطه علم و دین (دو مکمل شگفت انگیز)


رابطه دین و علم یک تعامل پیچیده و چند وجهی است که در طول قرن ها به طور قابل توجهی تکامل یافته است و طیفی از دیدگاه ها از تضاد گرفته تا گفتگو و یکپارچگی را در بر می گیرد. از لحاظ تاریخی، تعامل بین این حوزه‌ها، تحولات فرهنگی و فکری را با دوره‌ هایی از همکاری و رقابت شکل داده است. به طور قابل‌توجهی، شخصیت‌ هایی مانند توماس آکویناس ایمان و عقل را با هم آشتی دادند، در حالی که تز تعارض که در قرن نوزدهم توسط جان ویلیام دریپر و اندرو دیکسون وایت رایج شد، یک اختلاف ذاتی را مطرح کرد که همچنان بر گفتمان معاصر در مورد این موضوع تأثیر می‌گذارد. روایت در حال تحول شامل کمک‌ های غنی از سنت‌ های مذهبی گوناگون، مانند اسلام، مسیحیت و بودیسم است که در طول تاریخ تحقیقات علمی را حمایت کرده و به چالش کشیده ‌اند. به عنوان مثال، عصر طلایی اسلامی نمونه‌ای از زمانی بود که انگیزه‌های مذهبی پیشرفت‌های علمی قابل توجهی را به همراه داشت، در حالی که چالش های مطرح شده توسط نظریه‌هایی مانند تکامل، جرقه بحث های مداوم را، به ویژه در زمینه های مسیحی، برانگیخت. دیدگاه‌ های معاصر بر پتانسیل گفت‌ وگو و غنی ‌سازی متقابل بین علم و دین تأکید می‌کنند و برخی از الهی‌دانان و دانشمندان همکاری ‌های میان رشته‌‌ای را پیشنهاد می‌‌کنند که به موضوعات مهم جهانی مانند تغییرات آب و هوا و سلامت عمومی می‌پردازد. این مشارکت‌ها، مشارکت سازمان‌ های مبتنی بر ایمان را در تلاش‌ های علمی و بحث ‌های اخلاقی پیرامون پیشرفت ‌های فناوری برجسته می ‌کنند. 
رابطه تاریخی بین دین و علم در طول قرن ها به شکل قابل توجهی توسط جنبش های فرهنگی و فکری مختلف شکل گرفته است. یکی از دوره های قابل توجه، دوران قرون وسطی است که در آن کلیسا نقش اساسی در حفظ و پیشرفت دانش ایفا کرد. مورخانی مانند هیلبورن و ادوارد گرانت استدلال می‌ کنند که کلیسای قرون وسطی در پرورش دانش باستانی در طول تهاجمات بربرها مؤثر بوده است و به طور فعال از تأسیس دانشگاه ‌ها در اروپا در قرن یازدهم و دوازدهم حمایت می‌کند و باعث رشد نوزایی در یادگیری می ‌شود. عصر طلایی اسلامی نیز به طور قابل توجهی بر توسعه علم تأثیر گذاشت. در طول قرن سیزدهم، افول دستگاه خلافت، مصادف شد با شکوفایی اکتشافات علمی در امپراتوری اسلامی که توسط شیوه‌ های الهیاتی پیش می‌رفت که پیشرفت‌ هایی را در زمینه‌ های مختلف، مانند نجوم برای هدایت بشر، ضروری می‌کرد. این دوره بر پیوند ایمان و تحقیق علمی در فرهنگ ‌های مختلف تأکید می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه انگیزه‌ های مذهبی می‌توانند کاوش علمی را تقویت کنند. 
تز تعارض فرض می کند که یک اختلاف فکری ذاتی بین دین و علم وجود دارد که از نظر تاریخی منجر به خصومت بین این دو شده است. این نظریه در قرن نوزدهم توسط شخصیت‌هایی مانند جان ویلیام دریپر و اندرو دیکسون وایت رایج شد که پیشنهاد کردند، تاریخ علم با نبردی مداوم علیه تعصبات مذهبی مشخص شده است. با این حال، مورخان معاصر علم تا حد زیادی این  دیدگاه ساده انگارانه را رد می کنند و اذعان دارند که این رابطه بسیار پیچیده تر از یک تضاد صرف است. تحقیقات نشان می دهد که دیدگاه تعارض امروزه در بین دانشمندان یا عموم مردم، رایج نیست. بسیاری از اندیشمندان و مرشدان علم معتقدند که نه تنها علم و دین با یکدیگر تعارض ندارند بلکه مکمل یکدیگر هستند. در این دیدگاه علم به کشف قوانین طبیعی و شناخت جهان مادی می پردازد در حالی که دین به مسایل معنوی، اخلاقی و هدف از زندگی توجه دارد. بسیاری از دانشمندان برجسته مانند ایزاک نیوتون و ابن سینا، معتقد بودند که مطالعه علم، درک عمیق تری از خالق را فراهم می کند. در ادیان ابراهیمی نیز تاکید شده است که شناخت طبیعت (علم) می تواند راهی برای شناخت خداوند باشد. 
تز گفت و گو، گفتگوی بین علم و دین را تشویق می کند و نشان می دهد که هر دو می توانند همزیستی داشته باشند و به درک عمیق تر وجود، کمک کنند. این دیدگاه بر ارزش همکاری میان رشته‌ ای تأکید می‌کند، جایی که بینش‌ های علمی ممکن است باورهای دینی را تقویت کند و بالعکس. طرفداران این رویکرد اغلب به نیاز به احترام و درک متقابل اشاره می کنند و تاکید می کنند که گفت و گو می تواند به دیدگاهی جامع تر از جهان منجر شود. در این دیدگاه، دین می تواند به علم جهت بدهد و علم و می تواند دین را در فهم بهتر طبیعت یاری دهد. مباحث جدید در مورد علم و اخلاق مانند بررسی زیستی (مانند شبیه سازی یا هوش مصنوعی) که هم به داده های علمی و هم به اصول اخلاقی و دینی نیاز دارند. 
تز یکپارچه سازی پیشنهاد می کند که علم و دین را می توان در یک جهان بینی منسجم ادغام کرد که در آن یافته های علمی      می توانند باورها و اعمال مذهبی را آگاه کنند. حامیان این نظریه استدلال می کنند که درک یکپارچه از واقعیت می تواند از ترکیب دانش علمی با دیدگاه های دینی پدید آید. این نظریه‌ها طیفی از دیدگاه‌ها را در مورد رابطه بین دین و علم نشان می‌دهند که هر کدام بینش‌های منحصر به‌ فردی و مسیرهای بالقوه برای درک تعاملات آنها در طول تاریخ و در گفتمان معاصر ارائه می‌دهند. برای مثال، نظریه ((انفجار بزرگ)) را برخی همسو با ایده خلقت اولیه در دین می دانند. این نگاه می گوید که علم و دین هر دو  راه هایی برای شناخت حقیقت است و در نهایت به یک حقیقت واحد خواهند رسید. 
پیامدهای اخلاقی پیشرفت های علمی نیز نقش مهمی در گفتگوی بین علم و الهیات ایفا می کند. مسائل ناشی از بیوتکنولوژی هوش مصنوعی و دیگر کاربردهای فناورانه به طور فزآینده ای به عنوان سوالات پیچیده ای شناخته می شوند که نیازمند چارچوب بندی دقیق در زمینه دانش علمی و دیدگاه های الهیاتی هستند. درگیر شدن در گفتگویی که تکامل تاریخی زندگی بشر و اصول بنیادین طبیعت انسانی را در نظر می گیرد، ممکن است به حل چالش های ناشی از معضلات اخلاقی در حال ظهور کمک کند، بنابراین رویکرد یکپارچه تر برای درک تلاقی علم و دین را تقویت می کند. 
در پایان به عنوان یک جمع بندی لازم می دانم که گذری کوتاه بر کتاب ((گفتگوهایی درباره رابطه علم و دین))، نوشته          ورنر هایزنبرگ داشته باشم که این کتاب محصول گفتگوهایی است که بزرگترین دانشمندان فیزیک داشته اند. شرکت کنندگان در این گفتگوها عبارتند از: ورنر هایزنبرگ برنده نوبل فیزیک 1931، نیلز بور برنده نوبل فیزیک 1922، ولفگانگ پاولی برنده نوبل فیزیک 1945، پاول دیراک برنده نوبل فیزیک 1933 و اروین شرودینگر برنده نوبل فیزیک 1933. می دانیم که دانش قرن بیستم مدیون سه نابغه کبیر ماکس پلانک، آلبرت اینشتین و نیلز بور است. دیگر دانشمندان فی الواقع رهروان طریقت علمی اینان بوده اند. جالب اینجاست که این سه مرشد بزرگ علم جدید، همه خداجو و با ایمان بوده اند و این امر خلاف آن ادعا است که می گویند، علم ضد دین است و دانشمندان نمی توانند دین داشته باشند. این دانشمندان پس از عمری پژوهش به این نتیجه رسیده اند که بین علم و دین هیچ تضادی نیست و از موضع دانش به مقام والای بینش، ایمان و خداشناسی رسیده اند. 
 


برچسب ها:

ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
چاپ
نسخه چاپی


نظر کاربران


نظر خود را براي ما ارسال كنيد