تاریخ: ۱۴۰۴/۸/۲۲
پریشادُختِ شعر و فرزانە‌ْبانویِ نازپروردەی آربابا و گل‌ْدخترِ آبیدر
به بهانه‌ی دوازدهمین سالگرد درگذشتِ شاعرِ سترگ، پژوهشگرِ دانا و مترجمِ توانای کورد، دکتر مهیندخت معتمدی «مهین» (١ دی‌ماه ١٣٠٨‒ ١٦ آبان ١٣٩٢)

و فریادا، چه بیهوده‌ست این فریاد

نهان شد جاودان در ژرفنای خاک و خاموشی

پریشادختِ شعر آدمیزادگان

چه بی‌رحم‌اند صیادان

نهان شد، رفت

از این نفرین‌شده، مسکین خراب‌آباد!

دریغا آن زن مردانه‌تر از هرچه مردانند؛

آن آزاده، آن آزاد.

تسلی می‌دهم خود را

که اکنون آسمان‌ها را، زچشم اخترانِ دوردستِ شعر

بر او هرشب نثاری هست، روشن مثل شعرش، مثل نامش پاک!

ولی دردا! دریغا، او چرا خاموش؟

چرا در خاک؟

«فرازی از سوگ‌سرودِ م. امید در سوگِ فروغ»

مقدمه:

دوازده‌سال پیش، خبر درگذشتِ شاعره‌ی توانای معاصر، پژوهشگر خلاق و مترجم آفرینشگر و زباندان، دکتر مهیندخت معتمدی، در روز شنبه دوم آذرماه ١٣٩٢، از طریق هفته‌نامه‌ی سیروان و در تعاقب آن توسط دیگر مجاریِ خبری، بە آستانه‌ی آگاهی عموم رسید؛ و این در حالی بود که این بانوی دانشمند و فرزانه، ١٦ روز قبل از انتشار خبر درگذشتش و در روز پنج‌شنبه ١٦ آبان،‌ در یکی از خانه‌های سالمندانِ کرج، در بی‌خبری و به دور از هیاهوی دنیای رسانه‌، جهان فانی را وداع گفته و به دیار ابدیت شتافته بود! تا بوده چنین بوده و تو گویی چنین نیز خواهد ماند و شوربختانە باید ایمان بیاوریم به تکرار تاریخ، چرا که در مورد نیمای بزرگ و مرگ او نیز چنین نوشته‌اند:

«وقتی نیمای بزرگ مُرد فقط سی نفر برای تشییعِ جسدش آمده بودند و روزنامه‌ها نوشتند: شخصی به نام نیما یوشیج که شعر نو می‌سرود، امروز به‌درود حیات گفت...» (فرهنگ تلمیحات شعر، دکتر محمدحسین محمدی، نشر میترا، ١٣٧٤، ص ٣٣٩).

برای اینکه ایمان‌مان به این «تکرار عبرت‌آمیز تاریخ» راسخ‌تر شود، نمونه‌ای دیگر را نیز یادآور می‌شویم:

«متاسفانه در مراسم تشییع جنازه‌ی دکتر محمد معین، از میان دوستان و همکاران بی‌شمار دانشگاهی و شاگردان استاد عالیقدر دکتر محمد معین، فقط عده‌ی معدودی که از انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کردند، شرکت کرده بودند و این بی‌توجهی، حاضران در مسجد و مراسم تشییع جنازه را به‌شدت متاثر کرد».(روزنامه‌ی اطلاعات، شماره ١٣۵٣٦، دوشنبه ١٤تیرماه ١٣۵٠؛ بەنقل از کتاب کارنامه‌ی دکتر معین، دکتر عبدالله نصری، امیرکبیر، ١٤٦٤، ص ٨۵).

و نیز برای اینکه باورمان به «تکرار عبرت‌آمیز تاریخ» راسخ‌تر و اسوارتر گردد، نمونه‌ای متاخرتر و نیز شبیه‌تر به درگذشت دکتر مهیندخت معتمدی، را یادآور می‌شویم؛ روزنامه‌ی اطلاعات، یکشنبه ٢٠ دی‌ماه ١٣٨٨، صفحه‌ی ٣، تحت عنوان« درگذشتِ استاد زبان فارسی در خانه‌ی سالمندان»، چنین نوشته: « دکتر خسرو فرشیدورد، ١٠ روز قبل در تنهایی و بیماری در سرای سالمندان نیکان در تهران درگذشت و تا امروز هیچ خبری در مورد درگذشتِ این استاد زبان و ادبیات فارسی منتشر نشد. دکتر فرشیدورد از استادان پیشکسوت دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران و دارای شهرت جهانی است که دارای دیدگاه‌های ویژه در عرصه‌ی دستور زبان، نقد و تحقیقات ادبی بود و کتاب‌های فراوان و ارجمندی در حوزه‌ی دستور زبان فارسی و زبان‌شناسی و نقد ادبی و تحقیقات ادبی از وی برجای مانده است...». جالب اینکه این دانشمند فقید نیز همچون دکتر مهیندخت معتمدی، در زمره‌ی کردتبارانی به‌حساب می‌آید که استاد روانشاد سید عبدالحمید حیرت سجادی، در کتاب وزین و پربرگِ «شاعران کُرد پارسی‌گوی»، در صفحات ٦٠٧ و ٦٠٨، از وی نام برده و زندگینامه و تعدادی از اشعارش را درج و ضبط نموده است.

گذری گذرا بر زندگی‌نامه، تبار، تحصیلات و آثارِ مهین:

دکتر مهیندخت معتمدی در اولین روز دی‌ماه سال ١٣٠٨ در شهر زیبای بانه‌ی کردستان از پدر و مادری تحصیلکرده و فرهنگی و فرهنگ‌پرور متولد شد؛ مادرش، حاج سعادت کورددُخت، اولین معلم شهر بود و پدرش، عطاالله معتمدی، نیز دانشوری دانا و فاضل و نامور و متبحر و مسلط به فارسی و عربی و کردی بود.  وی از تبار خاندان عالم‌پرور معتمدی و کانیمشکانی بود که همواره و در طی بیش از چهار قرن، دانشمندانی نامور و دانشور در این خاندان مشعل علم و ادب و هنر را فروزان نگه‌داشته‌اند.

مهیندخت تحصیلات دوره‌ی دبستان و دبیرستان را در سنندج و کرمانشاه و سنقر و تهران به پایان برد و در خرداد ١٣٣۵، با رتبه‌ی اول، دیپلم ادبی را دریافت و در دانشسرای‌‌عالی به تحصیل اشتغال ورزیده و در سال ١٣٣٨، دوره‌ی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را به پایان برده و در دبیرستان‌های سنندج به تدریس پرداخت. در سال ١٣٤٢ به تهران بازآمد و با احراز رتبه‌ی نخست در آزمون ورودی دوره‌ی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرفته می‌شود و پس از مدتی تدریس در تهران، در سال ١٣٤٨ در آزمون ورودی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران با رتبه‌ی اول پذیرفته شد و در سال ١٣۵٢، با دفاع از رساله‌ی دکتری با عنوان «صور خیال شاعرانه در دیوان مسعود سعد سلمان»، به راهنمایی زنده‌یاد استاد دکتر پرویز ناتل خانلری، مدرک دکتری را دریافت می‌دارد و از وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) بە وزارت علوم انتقال پیدا کردە و در دانشگاه‌های تهران به تدریس اشتغال می‌ورزد.

دکتر مهیندخت معتمدی، شاعری شیرین سخن و نازک‌خیال و بسیار توانا و مسلط بر جمیعِ مضامین شعری شاعران کلاسیک فارسی بوده و لذا سعی کرده مضامین نامکرر و بکر و نوینی در اشعار خود بکار گیرد.

از وی ٢ دیوان شعر به چاپ رسیده: 1: دریای اشک (١٣۵٣)؛ 2: گل‌های آبیدر (١٣٦٦).

همچنین در سراسر دهه‌ی هفتاد، صفحه‌ی شعر روزنامه‌ی اطلاعات، مزین بود به اشعار ایشان در قالب‌های غزل و قصیده و مثنوی‌ و قطعه‌ و همچنین ترجمه‌‌های منظومِ ایشان از اشعار شاعران نامدار کلاسیک و معاصر کُرد و عرب و فرانسوی. دکتر مهیندخت معتمدی، بر زبان فرانسه و ادبیات آن کاملا" مسلط بود، همچنین تسلط و تبحر و اشراف فوق‌العاده‌ی بر زبان و ادبیات عربی داشت، چنانکه ترجمه‌ی فاخر و فخیم و روانِ کتاب «شعله‌ی کبود» از جبران خلیل جبران و کتاب «اشک‌ها و لبخندها» اثر شاعر و نویسنده‌ی نوپرداز عرب، می‌ زیاده، توسط وی نشانگر توانایی و تسلط ایشان بر ترجمه‌ی آثار آفرینشگرانه‌ی ادبی در عرصه‌ی ادبیات عرب است.

دکتر معتمدی همچنین کتابی را در زمینه‌ی زبان‌شناسی، از عربی به فارسی ترجمه کرده که تحت عنوان گنجینه‌ی زبان‌ها (اثر علامه سید احمد فائز برزنجی)، توسط انتشارات اطلاعات، در سال ١٣٧٩ چاپ و منتشر شده است.

در حوزه‌ی پژوهش و تحقیق در وادی عرفان اسلامی نیز باید اشاره کرد به  کتاب وزین و پربرگ و تحلیلی‒پژوهشی ایشان به‌نام «مولانا خالد نقشبندی و نقشی از پیروان طریقت او»، چاپ شدە در سال ١٣٦٨، نشر پاژنگ.

دکتر معتمدی، هم دل در گرو سیر آفاق داشت و هم سخت شیدا و دلداده‌ی سیر انفس بود؛ جدای از اینکه عابدی متوغل و متعبد و موحد و شب‌زنده‌دار و غالبا" مشتغل به تجهد و صوم و قعود و قیام بود؛ نیز از  دیگر سو، وی مسافری همیشه در سفر بود و به بسیاری از کشورهای خاورمیانه و جهان عرب سفر کرده و در آنجا به منظور تحقیق و پژوهش مدتی اقامت گزیده بود؛ و مدت‌ها در کشورهایی همچون عربستان، عراق، سوریه، ترکیه، لبنان، هندوستان، پاکستان، تاجیکستان و مصر به منظور تحقیق و پژوهش توطُّن گزیده بود؛ برای نمونه در اثنای ترجمه‌ی شعله‌ی کبود، اثر جبران خلیل جبران، برای تحقیق و پژوهشِ محلی و میدانی در زندگینامه، آثار و احوالِ این نویسنده‌ی بلندآوازه‌، به لبنان و بیروت و به کتابخانه‌های ملی و دولتی و موزه‌ها و نیز به آرامگاه‌ وی در آنجا، رفته و ره‌توشه‌هایی فرهنگی و تحقیقی، برای کار ترجمه‌ی آفرینشگرانه-تحقیقیِ خود اندوخته بود.

نظرِ خاصِ دو نویسنده‌ی بزرگ کورد درباره‌ی مهین:

1: بە دلیل فضایل علمی، اخلاقی و آفرینش‌ها‌ی ادبی، تحقیقی و احساس مسئولیت‌های اجتماعی، بەعلاوەی خصیصه‌ی زباندانی و فضیلت زبان‌آگاهیِ ممتاز ایشان بود، که مترجم و رمان‌نویس بلندآوازه‌، دکتر ابراهیم یونسی، که در ذکر نام شخصیت‌های ممتاز و برگزیده‌ی علمی و فرهنگی و ادبی خِسَّت به‌خرج می‌داد و فوق‌العاده محتاط بود، در مقدمه‌ی یکی از آثارش، وی را در زمره‌ی بزرگترین شخصیت‌های علمی، فرهنگی و ادبی معاصر و در ردیف دکتر میر جلال‌الدین کزازی، علی‌اشرف درویشیان، محمود دولت‌آبادی و علی‌محمد افغانی و... برمی‌شمارد.

2: همچنین پژوهشگر سترگ و بلندآوازه‌ی معاصر کورد، زنده‌یاد عبدالحمید حیرت سجادی، چنین وی را از جهاتی برتر و والاتر از شاعره و ادیب و نویسنده و مورخ بلندآوازه‌ و همشهری خویش، مستوره‌ی اردلان، می‌نهد و می‌‌گوید:

«اگر بخواهیم وی را با مستوره، بزرگترین شاعره‌ی کورد، مقایسە کنیم، می فهمیم که فضل و هنر و سخنوری و زهد و عصمت‌اش به مراتب بیش از مستوره است، زیرا مستوره اگر طبع شعر و قلم روانی داشته، معیشتی مرفه‌الحال داشته، در خانواده‌ای اعیانی تربیت شده و صاحب‌اختیارِ زندگی حاکم کردستان بوده، اما مهیندخت با مرارت و سختی و نامرادی دست و پنجه نرم کرده و تحصیل حاصلش در پناه جدیت و پشتکار خلل‌ناپذیرش بوده است»(شاعران کُرد پارسی‌گوی، نشر احسان، ١٣٧۵، ص ٨٠٤).

 یک شعرِ فارسی، یک شعرِ ترجمه‌ای و یک شعر کُردی از مهین:

 همچون نمونە‌ای از ترجمه‌‌های منظومِ مهین، ترجمه‌ی یکی از مشهورترین اشعار شاعر نوگرای کُرد، عبداللە گوران( پدرِ شعر نو کُردی) را با هم می‌خوانیم:

1. گل خونین:

گفت با دلداده، زیبا چهره‌ای

بزمِ همسایه‌ست پرشادی و شور

از پیِ آرایشِ گیسویِ خویش

سرخ‌ْگل باید مرا در این سرور

از وصالم برنتابد کامِ تو

برنیاری گر بدین گل کامِ من

وای اگر گاهِ نشاط و پایکوب

گل نگردد زیورِ اندامِ من

گر نیابی سرخ‌ْگل در گلستان

خانه‌ی شه پرگل است، آن‌سویِ باغ

خود بدانجا شو، چو میدانی که هست

هرگلش تابنده‌تر از صد چراغ

با هزاران آرزو شد رهسپار

عاشقِ دلداده سویِ بوستان

شاخه‌ای گل چید، اما زردْرنگ

وآن نبود از آتشین عشقش نشان

سویِ باغِ شه روان شد بهرِ گل

آن ز جام عشقِ جانان مستِ مست

لیک گل‌ْناچیده از گلبن هنوز

تیرِ جانسوزش ناگه سینه خست

سویِ جانان زردْگل آورد و گفت:

کای فدایِ تو دل صدچاکِ من!

این‌گل آوردم، ولی چون سرخ نیست

لاله‌گون سازش به خونِ پاکِ من!

گفت جانان: دلبرت از پا فکند!

کاینچنین کرده‌ست غرق خون دلی!

تا بگویم سر به زانویم بنه

ای شده از دست در پای گلی!

٢. خانە بردوش (غزل):

تا بود داغِ غمت نقش به پیشانیِ ما

کی به پایان رسد این سر به‌گریبانیِ ما؟

همچو مویِ تو به رویِ تو پریشان شده‌ایم

که نشانی است خوش از بی‌سروسامانیِ ما

شادمان باش و بزن خنده‌ی شیرین چو بهار

مشو افسرده‌دل از گریه‌ی پنهانیِ ما

آن نهالیم که بازیچه‌ی طفلانِ رهیم

کس نکرده‌است دراین دشت، نگهبانیِ ما

من به‌قربانِ تو و خنده‌ی مستانه‌ی تو

که نداری خبری از گهرْافشانیِ‌ ما

سر این رشته دراز است و به پایان نرسد

شبِ گیسوی تو و روزِ پریشانیِ ما

بس فریباست «مهین» نغمه‌ی بلبل به چمن

سخن‌ْ آموخته گویی، ز غزلخوانیِ ما

3. غەزلی کوردی:

بۆ ئەسیربوونی دڵم، زولفت بەڕوودا دامەدە

توڕڕەیی موشکینی وەک هەورت، بەڕووی مەهـ دامەدە

چاوی مەستی تۆ شکاندی عەقڵ و ئیمانم وەرە

دڵ خوماری تۆیە ساقی، ساغەری سەهبا مەدە

زۆر برینم کاری‌یە، هاوارە، دەرمانم تەبیب

مەرهەمی لەعلی بەدەخشان، لوئلوئی لالا مەدە

من شەهیدی عیشقی تۆم، ئەی دوڵبەری دێرئاشنا

ئەمری قەتڵی من، بە حوکمی نەرگسی شەهلا مەدە

کاروان! مەجنوون منم، هەرگیز مەکە عەزمی سەفەر

یا عوبووری من بە غەیری مەحمیلی لەیلا مەدە

من «مەهین»ـی بێ‌دڵم، سووتام لەبەر هیجرانی تۆ

ئاورم، سۆزم، گڕم، داوێنی بێ‌پەروا مەدە

 پژوهش در آثار مهین و پاسداشت یاد و نامِ وی، پس از درگذشت‌اش:

1: بایسته است اشاره کنم که درخصوص بررسیِ زبانشناختیِ اشعار دکتر مهیندخت معتمدی( و به‌طور ویژه از منظر زبانشناسیِ شناختی)، کتابی پژوهش‌محور و روشمند، تحت عنوان: « کارکرد زبان و جنسیت در دریای اشک مهیندخت معتمدی، به روش لیکاف و جانسون»، توسط شایان پژوهان و فاطمه فتحی، نگاشته شده و در سال ١٤٠٤، توسط انتشارات «زایه‌ڵه»، چاپ و منتشر گردیده است.

2: همچنین شایسته است اشارە کنم به ویژه‌نامه‌ی شصت‌صفحه‌ای و پرمحتوای فصلنامه‌ی «کشکول» (فصلنامه‌ی تخصصی اسناد و نسخ خطیِ مناطق کردنشین)، پاییز و زمستان ١٣٩٨، شمارە ٢، پیاپی ١٢؛ در خصوص زندگی‌نامه و سوانح حیات، آثار و افکار دکتر مهیندخت معتمدی؛ بە سردبیری و مدیرمسئولی دکتر محمد عبدلی.

3: جدای از همه‌ی این‌ها، در یکی از حلقه‌های برنامه‌‌ی علمی، فرهنگی، هنری، ادبی گلستان، در شبکه‌ی تلویزیونی جهانیِ صداوسیمای مهاباد، در پاییز ١٣٩٦، به مجری‌گری و کارشناسی و نویسندگی و پژوهندگیِ همزمانِ این‌بنده، و با حضور دکتر شهباز محسنی همچون مهمان و همشهری دکتر مهیندخت معتمدی، ویژه‌برنامه‌ای در شناختِ زندگی‌نامه و سوانحِ حیات و معرفی آثار منظوم و منثور و ترجمه‌ایِ این فرازنه‌بانوی بلندآوازه‌ی کرد تهیه و تدوین و پخش گردید.

4: نهایتا" باید اشاره کرد کە همایش یادبود یک‌روزه‌، در تاریخ ٢٧ اردیبهشت ١٣٩٣، تحت عنوان «بهار بی‌خزان»، در دانشگاه کردستان، با حضور دانشجویان، استادان دانشگاه، نویسندگان، پژوهشگران و فرهنگیان و علاقە‌مندانِ دکتر مهیندخت معتمدی و مشتاقان حوزه‌ی کرد‌شناسی و شخصیت‌شناسی، برگزار گردید و چندین سخنرانی توسط استادان دانشگاه کردستان و تاریخ‌نگاران محلی و شخصیت‌شناسان سنندجی درخصوص زندگینامه و سوانح حیات و آثار و اندیشه‌های ارائه گردید.

این مقاله، در روزنامه‌ی سراسریِ «شرق»، پنج‌شنبه، ٢٢ آبان ١٤٠٤، صفحه‌ی ١١، با اندکی تلخیص، منتشر شده است.