تاریخ: ۱۴۰۴/۳/۱۶
هر شهروند، یک شهردار
مهندس ساسان کریمی


اگر در بدو ورود به یک شهر، پاکیزگی معابر و خیابان‌ها و سرسبزی و طراوت فضای سبز با نوآوری و مدرنیته‌ی ساختار شهری را در آن ببینیم، بلافاصله نقش مدیریت شهری آن شهر را مورد ستایش قرار می‌دهیم.

مسلماً، سکان اصلی زیباسازی و دیسیپلین شهری در دست شهرداری آن شهر است که ناخدای اصلی آن، کسی نیست جز شهردار!

هرچند در چند دهه‌ی اخیر، در تصمیم‌گیری‌های درون‌شهری، نقش شوراهای شهر پررنگ است،

اما نمی‌توان ذات مدیریتی و شجاعت عملکردی یک شهردار را در ریسک آفرینش طرح‌های بنیادی و میدانی در عرصه‌ی عمرانی را ندیده گرفت.

اما آنچه حائز اهمیت است، کم‌رنگ بودن حس مشارکت شهروندی در پروسه‌ی مدیریت شهری و خلأ مسئولیت‌پذیری در باب شهرداری کردن شهروندان در این عرصه است.

اگر نگوییم که تمام، ولی با جرأت می‌توان ادعا کرد که بیشترین مراجعات مردم به شهرداری بابت کسب مجوز ساخت‌وساز، یا تمدید پروانه‌ها، یا شکایت ساختمان و حریم، یا پرداخت عوارض و مسائلی از این جمله است.

هرچند، موارد مذکور از وظایف شاخص و انکارناپذیر شهرداری‌ها می‌باشد که حافظ اصلی انسجام و پیکر شهری است، ولی آنچه همواره کمبود آن، حس غریبه بودن را به شهروند می‌دهد، صرفاً حس ناظر بودن شهرداری بر عملکرد ساخت‌وساز آن‌ها است، تا حس مشارکت جمعی و هم‌قدم بودن با این ارگان در خانه‌داری، که همان «شهر‌داری» کردن است.

از آنجا که شهرداری هر شهر، یگانه ارگانی است که بیش از ۸۰ درصد از بودجه‌ی خود را مستقیماً از عایدات واریزی عوارض شهروندان کسب می‌کند، لذا حس دلسوزی و عشق‌ورزی از جانب هر شهروند را، حتی برای چیدمان موزائیک‌های پیاده‌روها را هم نباید از قلم انداخت.

گویا مردم، هیچ نظری در نصب المان‌ها یا نوع تراشه‌ی مجسمه‌ها، یا طراحی پل‌ها، یا آرایش میدان‌ها و یا کمبودها ندارند و حرف، حرف شهردار است.

اگر از شرط انصاف عدول نکنیم، چندین بار شهردار و شورا، فراخوان برای نظرسنجی را اعلام کرده‌اند، ولی هنوز هم این حس صاحب‌خانه بودن، گویی در مالکیت معنوی ما، جا خوش نکرده است.

مسلماً، در گوشه و کنار کارها، کسوراتی از مردم‌داری و عدم ارجاع به نظر عمومی هم مشاهده می‌شود، ولی چاره‌ی اصلی فقط از عزم جمعی برمی‌آید که ریشه‌ی آن هم ابتدا از عزم فردی شروع می‌شود.

منظور نگارنده، تجسم یک مدینه‌ی فاضله در شرایط کنونی نیست، ولی اگر به افزایش بی‌رویه‌ی پارک نامتعارف خودروها در معابر عمومی شهرمان، یا سرقت اموال شهرداری که حتی گاهی به نیمکت و گل‌های ساقه‌دار بلوارها هم رحم نمی‌کنند، یا پدیده‌ی افزایش خطرناک تاکسی‌های نامشخص شخصی که در اخبار سراسری شاهد پدیده‌ی آزار زنان توسط رانندگان بزهکار در کلان‌شهرها هستیم، متوجه خواهیم شد که برای حفاظت از حریم محل زندگانی خود، دیگر نباید بی‌تفاوت بود.


آنچه در این شرایط مطلوب است، حس پلیس بودن یا گزارش دادن به ارگان حفاظت یا سد معبر نیست، بلکه آنچه یک ضرورت اورژانسی تلقی می‌شود، آن است که هرکدام از ما ابتدا یک دانش‌آموز خیابانی و بعد یک معلم خیابانی در بازآموزی زندگی شهرنشینی، برای سایر همشهریان باشیم.


هم شهامت آموزش دیدن را در خود ایجاد کنیم و هم وظیفه‌ی تعلیم دادن سایر افراد در رعایت حقوق شهروندی را سرلوحه‌ی خود قرار دهیم.

گاهی در بستر جامعه، به دلیل روند بیکاری فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، با طنز تلخی روبه‌رو هستیم با این مضمون: «در هر خانه، یک لیسانس بیکار».


اگر با نگاهی آلترناتیو در حوزه‌ی گفتمان این مقاله به این موضوع نگاه کنیم، می‌توان پتانسیل بالای تحصیل‌کردگان و همچنین وجود توانمند هنرمندان در فضای خاص هنری و جایگاه علمی حاکم بر شهرستان را برای نقش‌آفرینی بیشتر در عرصه‌ی مدیریت جمعی در این شهر فرهنگی به فال نیک گرفت؛ و نه‌تنها باری را از دوش شهرداری برداریم، بلکه با استفاده از سلیقه‌های هزاران نفری، چهره‌ی شهر را از تکراری بودن، غبارگیری نماییم.


در کشور ژاپن، مردم هر محله به‌صورت جمعی، در مورد طراحی گل‌کاری یک باغچه در میدان روبه‌روی منزل خود، آستین همت بالا می‌زنند و گاهی جاروکشی را نیز به وظایف افتخاری خود می‌افزایند.

حس عشق‌ورزی به درختان و نیمکت‌های پارک‌ها، پاسبانی کردن از وسایل عمومی، و پرسش و مطالبه‌گری در مورد نبود بعضی امکانات یا توزیع عادلانه در بستر تمام شهر، باید به‌صورت جدی عمومی‌سازی و در عین حال فرهنگ‌سازی شود.


باید جمله‌ی «شهر ما، خانه‌ی ما» از بستر یک شعار، به یک عِرق شهروندی تبدیل شود و این مهم در ابتدا از بستر آموزش خانوادگی و کلاس‌های درس خواهد گذشت.

به‌طوری‌که در فانوس فکری ما، هر شهروند باید یک شهردار باشد.