سازمان مردم نهادخیریه مهر و امید مهاباد
در حاشیه اجبار کودکان گل فروش به خوردن گل توسط پیمانکاران شهرداری کرمان
کار کودک ماهیتا کودک را در فضایی ناشناخته و مملو از تهدید قرار می دهد و او هر لحظه در معرض آسیب های پیش بینی نشده ای است که جسم و جان او را می آزارد. چگونه است وقتی مدیریت شهری که می تواند چاره اندیش و تسکین بخش آلام آسیب دیدگان اجتماعی در فضاهای ناامن شهری باشد، سبب ساز تهدید و آسیب به کودکان گل فروش شده است؟
این واقعیت تلخ و گزنده جامعه است که بخشی از کودکان به جای لذت کودکی و فرصت های رشد و بالندگی، به علت فقر و فشارهای اقتصادی ناچار به کار در خیابان هستند. ترس و اضطراب، در متن زندگی این کودکان جاریست. آنها دغدغه نان شب و هزاراران کابوس دارند که: هر روز چقدر درآمد خواهند داشت؟ چه تهدیدهایی پیش روست؟ در مواجهه با ماموران شهرداری و پلیس از کجا سر در می آورند؟ و .... حالا اجبار به خوردن گُل و علف هم به سیاهه ترس های آنها اضافه می شود؟ عدم ایمنی تردد و حضور در خیابان ها و میادین از یک سو و کم سنی و عدم مهارت کافی در تشخیص فاصله برای عبور از خیابان ها و واکنش لحظه ای به مخاطرات، این کودکان را هر لحظه در معرض خطر تصادف و دیگر سوانح شهری قرار می دهد.ناپایداری هوا، سرما، رعد و برق و باران، سیل یا برف و یخبندان شاید از ساعات کار کودکان کم کند، اما شرایط کار تغییری نمی کند. آنها با همان پوششی که دارند یا ندارند مجبور به ادامه کارند. نه سقفی به محل کارشان اضافه می شود و نه سیستم گرمایشی در محل کارشان روشن می شود. ناامنی و خشونت خصوصیت در هم تنیده کار کودک در خیابان و کارگاه هایی است که کودکان را بکار می گیرند. بدرفتاری، نگاه های تحقیرآمیز، خشونت کلامی، خشونت های جسمی و آزار جنسی تجربه نایابی در زندگی کودکان کار نیست.
طرح های انضباط شهری و ساماندهی کودکان کار و خیابان و برخورد با عاملان سد معبر و ... در سال های اخیر شهروندان آسیب دیده و آسیب پذیر را قربانی خشونت ورزی بجای انجام وظیفه کرد. و...
حالا اقدام پیمانکار شهرداری کرمان برای اجبار کودکان گل فروش به خوردن گل هایی که می فروختند، اتفاق تکان دهنده ای است که در باور عمومی جز از فردی خشونت ورز و روان پریش بر نمی آید. اما چون قدرت عمل او به پشتوانه عاملیت از شهرداری بوده است، فراتر از رویداد، پرسش های بسیاری را در خصوص نحوه برنامه ریزی، مدیریت و نظارت شهرداری ها در این زمینه ایجاد می کند. از جمله:
مدیریت شهری در مواجهه با آسیب های اجتماعی از چه بدنه علمی و کارشناسی بهره می گیرد؟ آیا کارآمدترین تدبیر مدیریت شهری جمع آوری کودکان کار و پاک کردن صورت مساله است؟ این راهکار که ظاهرا اجرایی شده ترین تدبیر شهرداری هاست، بر پایه کدام پژوهش و بررسی علمی کارشناسی در اولویت قرار گرفت؟ آیا ساماندهی کودکان کار، متکدیان و دستفروشان، رفع سد معبر و... توسعه شهری در گرو برخوردهای قهری است؟آیا با پاکسازی شهر از کودکان کار و دستفروش، زخم جراحت های حاشیه نشینی از چهره شهر پاک می شود؟
آیا دست اندرکاران واقفند که آسیب دیدگان اجتماعی محرومان اجتماعی هستند و نه مجرمان اجتماعی؟
سالهاست که ناکارآمدی برخورد قهری و سلبی با پدیده کودکان کار مشخص شده و حتی بخشی از مجریان قبلی طرح جمع آوری به مخالفان این طرح پیوسته اند اما ظاهرا در مسئولان متولی این پدیده هم چنان این نگرش اصلاح نشده است.
به باور ما طرح حمایت اجتماعی که در سال 1396 توسط وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی تهیه شده است با چشم پوشیدن بر چند نکته قابل تامل آن، طرح مناسبی برای برخورد با پدیده کودکان کار است.
مشخص نیست با آنکه برای تهیه این طرح زحمات زیادی کشیده شده، چرا در تصویب نهایی و اجرایی کردن آن تعلل می شود و هم چنان نهادهای متولی، برای شانه خالی کردن از تعهدات شان که در طرح مشخص شده است به دنبال طرح های دیگر می گردند.
آیا برکناری یک فرد از سیستم پیمانکاری شهرداری، خشونت نهادینه شده را از دایره ایستا و نا کارآمد طرح انضباط شهری خواهد زدود ؟
کاش پیکره مدیریت شهری و شهرداری ها بر این نکته درنگ کنند که کودکان کار؛
نه آسفالت خیابانند!
نه بلوک سیمانی و گارد ریل!
نه تراکم ساختمانی بلند مرتبه!
و نه پسماند شهری!
خردمندانه تر برایشان بیندیشیم.