زمانی در اواسط دهه هفتاد شاه ایران که در گفتگو با محمد حسنین هیکل هنگامی که در برابر این پرسش قرار گرفت که نظرت درباره سران عرب چیست، تلاش کرد جانب احتیاط را از دست ندهد و با وجود تنفری که از قذافی داشت گفت: به هر حال یک قذافی برای جهان عرب کافی است!
شگفتا اما گویی روح این سرهنگ انقلابی شوریده حال دست از کالبد رنجور و خسته جهان عرب بر نمیدارد و نباید از حلول آن در محافظه کارترین نظام های حکومتی عرب که زمانی سرهنگ آن را نماد ارتجاع و عقب ماندگی می خواند، شگفت زده شد.
کسانی که فکر می کردند بن سلمان در مسیر اصلاحات یک شبه راه صد ساله می پیماید، البته اکنون مایوس و سرخورده شده اند. چه قبای لیبرالیسمی که آنها در رویای خود بر تن شاهزاده جوان دوخته بودند نه تنها بیش از اندازه گشاد بود، بلکه ساختار سیاسی بسیط و بدوی قدرت در این پادشاهی محافظه کار جایی برای این اندازه خوش بینی هم باقی نمی گذارد که از اصلاحات مدل چینی هم سخن بگوییم.
در واقع بن سلمان اگر در ناخودآگاه خود الگویی داشته باشد، الگوی اصلاحات ظاهری و اقتدارگرایانه و از بالا به پایین پطر کبیر با تمام وجوه زمان پریشانه آن است.
زنان حق رانندگی دریافت می کنند، اما فعالان زن روانه زندان می شوند، دم از اصلاحات دینی زده می شود، ولی نواندیشان مسلمان سر از سیاهچاله ها در می آورند.
قطع رابطه با کانادا بر سر انتقادات حقوق بشری، حصر نخست وزیر لبنان، لشکرکشی پرهزینه و ماجراجویانه به یمن و قتل پر سروصدا و رسوایی برانگیز جمال خاشقچی چیزی نیستند جز جا پای صدام و قذافی گذاشتن و به سنت حکام جاه طلب و خودکامه عرب رفتن.
عربستان کنونی فقط محصول وحدت سیاسی و ایدئولوژیک علمای وهابی و خاندان آل سعود نیست. یک تصمیم مهم و سرنوشت ساز پادشاه محافظه کار و پرهیزکار آن در سال 1973 سرنوشت این کشور و بسیاری از ممالک منطقه را عوض کرد.
ملک فیصل در اعتراض به حمایت غرب از اسرائیل، شیرهای نفت را به روی آنها بست. این اقدام بهای نفت را سه برابر کرد. انقلاب نفتی باعث وفور نعمت و مصرفی شدن جامعه شد. این اقدام خشم جامعه محافظه کار کشور را برانگیخت و اوج آن در جریان شورش مسجد الحرام در سال 1979 خود را نشان داد. حکومت شورش را سرکوب کرد اما از ترس عملا ایدئولوژی آن را پذیرفت.
در واقع انقلاب نفتی دهه هفتاد یک انقلاب سلفی را در دهه هشتاد در پی خود آورد و جامعه عربستان را به نسبت دهه های گذشته محافظه کارتر کرد.
محافظه کاری مذهبی و اسلام سلفی در دهه های آخر قرن گذشته، پناهگاه سیاسی حکومت سعودی برای مقابله با ایدئولوژیهای چپ و ناسیونالیسم انقلابی بود که از جانب هواداران شوروی و جمال عبدالناصر تبلیغ و ترویج می شد.
اکنون اما موتور محرکه انقلاب در خاورمیانه عربی اینان نیستند، بلکه ایدئولوژی رقیب یعنی اخوان المسلمین است که برداشت های جدیدتری از اسلام محافظه کار سعودی ارائه می دهد و در گذشته کمتر خطرناک محسوب می شد ولی
بن سلمان امروز نگران سرایت نفوذ آن به طبقات جدید و فرهنگی جامعه کشورش هست.
برنامه بلندپروازانه بن سلمان در واقع معطوف به گذار از هردو انقلاب نفتی و سلفی پیشگفته است. وی از سویی به نوسازی اقتصاد و رهاسازی آن از سلطه نفت می اندیشد و از سوی دیگر در پی عرفی سازی ساحت فرهنگ و سیاست است.
اینها به خودی خود اهدافی متعالی به شمار می روند و حتی برای بن سلمان بعنوان یک " سدیری جوان" قابل انتظار است.
اما استفاده از تاکتیک های نامتعارف و سیاست های غیرقابل پیش بینی و در یک کلام روشهای " قذافی وار" برای حاکم جوانی که در راس یکی از مهمترین کشورهای جهان قرار دارد، نه تنها جهشی به سوی این اهداف محسوب نمی شود، بلکه می تواند پیامدهای مخرب منطقه ای و بین المللی هم داشته باشد.
شاید بتوان گفت تنها تفاوت بن سلمان با صدام و قذافی در موضع سیاسی اش است. دو دیکتاتور معدوم به سنت چپ سیاسی جهان عرب متعلق بودند و مواضع ضد غربی و ضد اسرائیلی داشتند و سقوط و ادبارشان هم از این رهگذر اتفاق افتاد. اما ولیعهد سعودی اگر ستاره بختش بالا بگیرد، در زمره دیکتاتورهای راست نظیر فرانکو و مارکوس و رژیم های نظامی در آمریکای لاتین خواهد بود که با اغماض و چشم پوشی و همدلی غرب روبرو می شدند.در این صورت نظام سیاسی این کشور تازه از یک الیگارشی خاندانی به یک استبداد فردی تبدیل می شود.