تاریخ: ۱۳۹۷/۶/۲۲
نگاهی به تئاتر خیابانی«سێبه‌ر یا شته‌کانی‌تر»
ابراهیم ابراهیمی
ساواری: «تئاتر یک پدیده‌ی جمعی و یک جنبش همگانی است، شکلی از بیان است که با ماشینی‌شدن و سازمان‌یافتن روزافزون جامعه، وجود و حضورش ضروری‌تر می‌نماید. تئاتر راه پیونددادن مردم به یکدیگر و ویران‌کردن دیوارهایی است که آنها را از هم جدا می‌کند». 
 
با پیشرفت هنرهای نمایشی و اجرای زیاد تئاترهای خیابانی، کم‌کم شهرمان نیز با حضور جوانانی خلاق و هنرمند در این عرصه عرض اندام می‌کند. گرچه تئاتر خیابانی در ایران قدمتی کمتر از پنجاه سال دارد اما به این نکته هم باید توجه داشت که شهرستان مهاباد در این عرصه بسیار نوپاست و اجرای تئاتر خیابانی چندسالی است در این شهرستان به نمایش در می‌آیند، هرچند تعداد این تئاترها بسیار ناچیز است ولی انتظار می‌رود با حضور استعدادهای جوان و خلاق تئاتر مهاباد شاهد روزهای پرباری برای این گونه‌ نمایشی باشیم. حال آنکه اجرای تئاتر خیابانی «سێبه‌ر یا شته‌کانی‌تر» به کارگردانی محمد محمدی بهانه‌ای شد که به این مهم بپردازیم و قبل از نقد اثر به علت نوپایی تئاتر خیابانی توضیحاتی مختصر در مورد اینگونه‌ نمایشی ارائه‌ شود.
استاد گران‌مایه قطب‌الدین صادقی طی نشستی در بهار ۱۳۸۳در حضور هنرمندان تئاتر خیابانی، در توضیحاتی تئاتر خیابانی را ترجمه‌ نامناسب واژه‌ «آژیتاسیون-پروپاگاند» به معنی تئاتر «تهیجی تبلیغی» می‌داند که در این نوع تئاتر چه از نظر ساختار و چه از نظر زبان و تکنیک، به گونه‌ نمایشی کاملا متفاوت ازنوع صحنه‌ای آن طرف هستیم. در این نوع تئاتر بازیگرهای حرفه‌ای وجود ندارند، حتی متن نمایشی با ساختارهای متعارف در دسترس نیست و به هیچ وجه به روانشناسی متوسل نمی‌شود. با این اوصاف محمد محمدی تقریبا اثری را ارائه داده است که می‌توان گفت ویژگی‌های یک تئاتر خیابانی را به خوبی در خود جمع کرده است. استفاده از بازیگرهای آماتور و کم‌تجربه که بخشی از زیبایی اثر مدیون انتخاب این بازیگران است از ویژگیهای بارز اثر است. اگر چه بازیگران در بعضی اوقات سعی می‌کنند که اثر را به یک اثر صحنه‌ای نزدیک کنند اما فرم و محتوای اثر، این فرصت را از آنها می‌گیرد و دوباره آنها به همان اجرای خیابانی اثر می‌پردازند. درگیریهایی که بین آنها و مخاطبین درست می‌شود زیباست، تا جایی که یکی از مخاطبین با مشاجره‌ سخت می‌خواهد پالتوی مرد خاکستری‌پوش را از او به زور بخرد. جدلی که بین بازیگر و مخاطب شکل می‌گیرد در خور تحسین است، اثر با تمام سادگی خود تماشاگر را کنجکاو می‌کند و در برخی از اجراها، مخاطب به جدل با کاراکترها می‌پردازد و تا آخر کار هم کسی متوجه‌ نمایشی‌بودن کار نمی‌شود و این یک وجه مثبت برای کار است. در کارگردانی نمایش گرچه در بسیاری مواقع یک شتاب‌زدگی و ناهماهنگی به چشم می‌خورد، اما آنچه مشهود است فضایی است که کارگردان برای نمایشگر خویش به خوبی خالی گذاشته‌ است و بازیگر آزادانه از آن استفاده می‌کنند.
اما مهمترین بخش کار، ایده و داستان ناب اثر است. ایده‌ اثر اقتباسی آزاد از رمانی به نام «داستان عجیب اشیل میل» نوشته «آدلبرت فون شامیسو» است. داستان از این قرار است که مردی به میدان می‌آید و با کیفی که در دست دارد ادعا می‌کند پول زیادی در آن هست. او قصد دارد با این کیف هرچه را می‌خواهد بخرد ،مردی سایه‌اش را به او می‌فروشد و صاحب کیف می‌شود، مرد بی‌سایه از همه جا هو می‌شود و الماجرا...
آنچه قبل از هر چیز نظر مخاطب اثر را جلب می‌کند خریدن یک سایه است. چرا در ابتدای امر مرد خریدار سایه را طلب می‌کند؟ مگر چیزهای ارزشمندتری از سایه‌ مرد پیدا نمی‌شود؟ در اینجا می‌شود گفت که سایه یک اصل است، اصلی جدایی‌ناپذیر از انسان. می‌توان گفت کسی که سایه نداشته باشد در واقع وجود فیزیکی ندارد. در اینجا دو نظریه وجود دارد که می‌توان با آنها اثر را مورد برسی قرار داد، فلسفه‌ سارتری اگزیستانسیالیسم و دو نظریه ناخودآگاه قومی یا سایه‌ی کارل یونگ. اگرچه اثر دور از هرگونه پیچیدگی و مفاهیم روانشناسانه با زبانی بسیار ساده و عامیانه در جریان است ولی این دو نظریه برای منتقد اثر متصور است.
سایه در دیدگاه یونگ ناخودآگاه شخصی  و در بردارنده تمام آن چیزهایی است که برای ما شرم‌آور است، قسمت نامضبوط بدوی و حیوانی ما، رویاها، سستی و ناکامیها، خوی شیطانی و ساحرگی بشریت در این سایه است پس وقتی فردی سایه‌اش را می‌فروشد تمامی این ویژگیها نمایان می‌شوند و دیگر در سایه نمی‌ماند و خود را نمایان می‌کنند. در واقع بشر به سرش می‌زند و دیگر از هیچ چیزی ابا و واهمه‌ای ندارد و برای جامعه مضر است و اجتماع او را نمی‌خواهد و طردش می‌کند. او به واسطه‌ پول نیست که هرکاری بخواهد می‌کند، او در واقع به واسطه‌ بی‌سایەگی این اعمال را انجام می‌دهد، برای این است کە فرد بعد از طردشدگی می‌خواهد به داخل اجتماع برگردد و دوباره سایه‌اش را می‌خواهد که این بار به مانند «فاوست» اثر جاودانه‌ «گوته»، شیطان در عوض سایه‌اش روحش را می‌خواهد.
اثر در واقع نوعي نقد مدرنيته است در عين حال نوعي چالش و مبارزه‌طلبي هم هست، چالشي براي تجسم خيالي و خلق شيوه جديدي از مدرنيته كه در آنها توسعه و مدرنيسم براي خدمت به انسان وجود دارد نه انسان براي خدمت به توسعه. اینجاست که نظریه «اصالت وجود» یا «اگزیستانسیالیسم» مطرح می‌شود. اکنون در برابر معروف‌ترین عبارت سارتر قرار داریم: «بشر، محکوم به آزادی است»؛ روی سخن سارتر، انسان مدرنی است که به گفته‌ داستایوفسکی «اگر واجب‌الوجود نباشد، هر کاری مجاز است» انسانی که پس از بیرون راندن واجب‌‌الوجود از زندگی خود، نه در خود و نه در بیرون از خود، نقطه‌ اتکایی برای ارزش‌هایش ندارد. در واقع آنچه بشر نمی‌تواند بفروشد سایه‌اش به عنوان یک اصل است. او با واگذاری اصالتش در واقع خود را به بند کشیده است. در هر صورت بشر باید اصالت آزادی خواهانه‌ خود را حفظ کند. "سێبەر یا شتەکانی‌تر" تمامی این گفتمان را به زبانی بسیار ساده در قالب کشمکشی کوچک در خیابان به مخاطبش نشان می‌دهد که به واقع رسالت تئاتر خیابانی نیز همین است.