نحوه برخورد اكثر كاسبكاران و دكان داران يا همان «سوپرماركت داران» ايرانى با مشتريان و اصولاً هر نوع تجارت خُرد كه مستقيماً با مشتريانِ هر روزه سروكار دارد، به رغم حاكميت اصل اصيل و ابديِ «كسب سود بيشتر»، معرف تناقض عجيب و گيج كننده اى است: آنها غالباً طورى با مشترى و خريدار رفتار مى كنند كه گويى از فروختن كالاى خود كراهت دارند، طورى با ترشرويى و بدجنسيِ صريح رفتار مى كنند كه گويى اصلاً ميل ندارند آن مشترى را دوباره ببينند. ولى مگر مى شود يك تاجر يا كاسب نخواهد مشتريان اش را حفظ كند؟ در جامعه ما، پاسخ اين پرسش به طرز مسخره اى مثبت است. قانون طلاييِ «حق همواره با مشترى است» در اينجا كم وبيش بى معنى است. آيا اين بدان معنى است كه آنها اهميتى به مشترى، همان غايت قصواى «توليد كالا» و تجارت، نمى دهند؟ به هيچ وجه. پس چرا اكثر اوقات جواب سربالا مى دهند، آدم را مأيوس مى كنند، لحن خوبى ندارند، بداخلاق اند، آن هم دقيقاً به رغم آن كه حاضر نيستند يك شاهى را هم از دست بدهند؟ بيان دقيق اين پرسش چنين است: چرا آنها بلد نيستند با مشترى درست رفتار كنند؟ درست به اين دليل كه بلد نيستند. آنها با وجود اصل اساسى سرمايه دارى، يعنى كسب سود، «بلد نيستند» شيوه ها و حربه هاى لازم براى حفظ مشترى و كسب سود را به كار برند. گويى هنوز اخلاقيات شبه سوسياليستيِ دكان داران دهه شصت به قوت خود باقى است، آن زمان كه هنوز تنوع كالاها به هيچ رو وجود نداشت و اجناس حياتى نيز اغلب كوپنى و «صفى» بود و لاجرم رقابت سرمايه دارانه اصلاً در كار نبود. پس كاسب محل حتى منت هم سر مشترى مى گذاشت كه دارد به او جنس مى فروشد. ولى حالا چه؟ ظاهراً ما، نيمه توسعه يافتگان حتى آنقدر شانس نداريم كه از ساده ترين مزاياى سرمايه دارى كه همان «حق ابديِ مشترى» است بهره مند گرديم، هنوز هم سوپری ها دركى از رقابت ندارند و در عين حال تشنه حفظ مشتريان خويش اند. ظاهراً پيش از نقد مترقيانه سرمايه دارى و فراخوان براى فراتر رفتن از آن، ازجمله ديگر وظايف يك تفكر انتقادى، آموزش «طرز برخورد با مشتريان بى نوا»ست. ولى اين اساساً كار عجيبى است؛ كسى نيست بگويد اصلاً مشترى را از دست دادند كه دادند. بله واقعاً همين طور است. ولى نمى توان در برابر وسوسه اشاره به اين بلاهت اساسى مقاومت كرد. آدم دوست دارد آهسته بگويد: «لطفاً ما را فريب دهيد!» اين نيز سويه ديگرى از مدرنيته تحقق نيافته حاشيه اى است، آميزه اى از ذهنيت خرده بورژوايى و دهاتى وار و عطشِ فتح جايگاه سوژه بى شرم و حريصِ ليبراليسم. اين عقلانيت حتى آنقدر هم عقلانى نيست كه ابزارى باشد.
ما همگى جاودانه ايم
چند سالى است كه در ايران مفهوم گارانتى يا همان ضمانت رفته رفته معنايى واقعى به خود گرفته و ديگر برچسبى صرفاً جادويى و رمز آميز براى بزك كردن كالا نيست، ولى سرشت رمز آميز و نمادين خود را همچنان حفظ كرده است. چه سرشتى؟ پرسش ديگرى بايد طرح كرد: ضمانت يك كالا به واقع چه چيزى را ضمانت مى كند؟ وقتى در مورد يك كالا مى گويند با پنج سال يا ده سال گارانتى، اين مدت گوياى چه چيزى است؟ گوياى (دست كم اميد به) دوام خودِ سرمايه دارى. وقتى ضمانت يك كالا ده سال است، سرمايه دار توليد كننده آن كالا تداوم خويش را پيش فرض گرفته است و جالب اينجاست كه خريدار نيز نه تنها تداوم ده ساله سرمايه دارى را پيش فرض گرفته، بلكه به واقع به آن نيازمند هم است. اصلاً او كالا را با اين خيال كه تا ده سال ديگر هم اگر خراب شد بتواند تعويض اش كند خريده است. ضمانت كالاها كه گويى بنا است دلگرمى بخش به مشترى باشد، چيزى نيست مگر ضمانت تداوم ابديِ خود سرمايه دارى. گارانتى و خدمات پس از فروش و غيره باعث شده اند تا فرآيند توليد كاپيتاليستى صرفاً در قالب مصرف تحقق نيابد بلكه عملاً از آن بسى فراتر رود. بله، نمى توان به مدد هيچ نوع نقد جادوگرانه منكر اين امر شد كه ضمانت داشتن كالا حقِ خريدار است و كالاى بى ضمانت را نبايد خريد، اما مسئله نحوه و شكل نمادين شدن مفهوم گارانتى و پيش فرض هاى ناخود آگاه آن است. ما خريداران نيز مجبوريم در اين بازى شركت كنيم. هرچه مدت زمان گارانتى بيشتر باشد، ما بيشتر احساس رضايت مى كنيم. ضمانت نامه يك كالا نوعى سند جاودانگى است. آيا تا به حال آن را به دقت خوانده ايد؟ نوعى سرخوشى و خيال دلچسب در آن نهفته است. همه چيز به قرار خويش باقى خواهد ماند. آنجا كه فاتحان چشم انداز آينده را ترسيم مى كنند و از وعده هايى كه تحقق «خواهد» يافت سخن مى گويند، ضرورتاً دارند از جاودانگى خودشان حرف مى زنند، يعنى از جاودانگى وضع موجود. ظاهراً بورژواهاى راديكال شده و توبه كرده اگر احياناً هوس انقلاب به سرشان بزند بايد زمان دقيق آن را با مدت گارانتى خرت و پرت هايى كه خريده اند هماهنگ كنند.
* انتشار دیدگاه ارایه شده در نقدها و مقالات منتشره لزوماً به معنای تایید یا پذیرش آنها از سوی گردانندگان رسانه هاژه نیست.