تاریخ: ۱۳۹۷/۴/۲۳
سنگيني تحمل پذير داوري
 
جلال رحمانی
مدت ها است كه جهان ما يكپارچه و يكپارچه تر مي شود و ما ساكنان آن براي آنكه غرابت خود را ثابت كنيم روز به روز به تفاوت خويش بيشتر پي مي بريم. تفاوت در عين يكپارچگي. چنين است كه ما ايرانيان همچون سنگالی ها و سوئدي ها ماكاروني مي خوريم، كت و شلوار به تن مي كنيم و انديشه هاي ليبراليستي به سر داريم. اما اولي را دم مي كنيم، از دومي آن پارچه دراز و باريك را كسر مي كنيم و به سومي انديشه هاي متضاد آن را مي افزاييم.  سنگالی ها  و سوئدي ها هم به نوبه خود حربه هاي خويش را به كار مي بندند تا بيش از هر موقع از تاريخ بشريت بدانيم ما سه تا متفاوت هستيم. فوتبال نيز از اين قاعده مستثنا نيست. اين درست كه كره القدم شدن فوتبال برايمان عجيب است اما در عوض باور به فوتبال ايراني داريم. بسياري ساده دلانه شور و شوق و عرق شديد ملي را مشخصه فوتبال ايراني مي دانند. ولي اين امري مشترك است كه ما را با کروات ها و ژاپني ها و انگليسي ها يكپارچه مي سازد تا علي الخصوص در اين روزها با جهاني تب كرده مواجه شويم. 
حداقل در سال هاي اخير يكي از شاخصه هاي فوتبال ايراني را مي بايست در توجه مفرط به داوري جست وجو كرد. اين ارتقاي قاضيان سابقاً سياه پوش به ستارگان در معرض توجه است كه تفاوت ما را در جهان يكپارچه فوتبال رقم زده است. علي القاعده، يعني كردار جهانيان تا به حال چنين بوده است كه داوري تا زماني كه كارش را انجام مي دهد، خوب كارش را انجام مي دهد. خطا و آفسايد مي گيرد، اخراج مي كند، آوانتاژ مي دهد... بنا به سرشت فوتبال همه اينها هم جاي چون و چرا دارد و براي همين است كه با هر سوت داور تماشاگران و نيمكت نشينان به ابراز احساسات مي پردازند. داوري كارش را مي كند همچنان كه مسئولان برگزاري مسابقه كارشان را انجام مي دهند. همه كارشان را مي كنند تا «بازي فوتبال» اجرا شود. اصل بازي فوتبال است و باقي حواشي.  در چرخه روزمره فوتبال اين ۲۲ نفر بازيكن هستند كه در معرض توجه و تحليل قرار مي گيرند. آنها توپ را به گردش درمي آورند، مجريان نمايش هستند و قلب ها را به تسخير درمي آورند. اما چون روال كار جهان مدرن بر تفاوت در عين يكپارچگي است، پس ما تمايزمان را در اين مي گذاريم كه همپاي اين ۲۲ نفر، فرد بيست و سومي و چه بسا  جدیدا چندین داور دیگر  را وارد معركه كنيم. براي تك تك بازي ها فردي را اختصاص مي دهيم تا حركات و سكنات اين مرد موقر ميانه ميدان را در بين دو نيمه بازي و در پايان آن برايمان تجزيه و تحليل كند و به هيچ روي چنين حق و ارزشي را براي تك تك آن بيست و دو بازيكن آشفته حال قائل نمي شويم.
    به عبارت ديگر نه تنها داوران را ستاره ميدان كرده ايم بلكه پايه گذار مكتب پرطرفدار نقد و بررسي اين ستارگان نوظهور هم شده ايم. كار ما با كار فرانسويان از دهه ۱۹۶۰ به بعد در زمينه نقد ادبي و هنري قابل مقايسه است. آنها هم به اين نتيجه رسيدند كه به جاي نقد مستقيم آثار هنري به اين بپردازند كه قدرت، طبقه، جنسيت و... چگونه در كار نقد عمل مي كند پس به جاي نقد به نقد نقد پرداختند. براي ما نيز يكي از جاذبه هاي بهترين برنامه تلويزيوني مان، یعنی برنامه۹۰ در آن است كه قاضيان فوتبال را در ترازوي نقد مي گذارد. حجمي برابر با كارشناسي فني كل بازي به كارشناسي داوري اختصاص مي يابد تا در حركاتي آهسته به خاك و خل كشيده شدن بازيكنان را بارها و بارها تماشا كنيم تا بلكه كارشناس بگويد اين خطا بود يا نه. آخر برخلاف حرف هاي پا در هواي كارشناس فني در اين جا قوانيني مكتوب موجود است كه تكليف ما را مشخص مي كند. اما فوتبال بدذات كار خودش را مي كند، اين حركات آهسته مكرر در مكرر خلاف زيباشناسي فوتبال است و لاجرم در اين جا نيز كارشناس داوري در اغلب موارد با اما و اگر فراوان حكمي را مي دهد. حكمي كه مجري سليم النفس برنامه گاه من باب دهن دره وارد بحث با آن مي شود كه اگر اين خطا بود پس چرا در اين صحنه و در آن بازي نبود؟ بحثي نافرجام كه تنها براي لحظه اي ما را به فكر فرو مي برد كه زعماي فيفا شايد چيزي هم سرشان مي شود كه به اين حركات آهسته بي اعتنايند. اما اين تنها براي لحظه اي است، ما مي ميريم براي غلط ديكته گرفتن از داوران بي نوايمان و ثانيه شماري مي كنيم تا هفته بعد كه شاهد كلاس آموزشي آنها باشيم براي پيوستن به كهكشان ستارگان داوري.
هيچ كس به ياد ندارد در آن هنگام كه منتقدان ادبي نظير «سنت بو» حكم راهبران جامعه خود را داشتند از چنين ستايش هايي كه ما به ستارگان داوري ارزاني مي داريم، نصيبي برده باشند. بیست سال پيش مصادف با جام جهاني ۹۸ بود كه اين ميل مفرط به داوري خود را پديدار ساخت و كارشناسان داوري در جاي خود مستقر شدند. در آن زمان چنين گمان رفت كه اين از عوارض دادگاه غلامحسين كرباسچي است كه فضا را قضاوت زده كرده است و بهترين نمود خود را در فوتبال نشان مي دهد. اما آن ماجرا به تاريخ پيوست و دغدغه شديد داوري همچنان برقرار ماند. سبب اين سودا را در جاي ديگر بايد جست. رضايتمندي در فرهنگ مدرن همزمان از دو جا تامين مي شود: لذت و سودمندي. اما باز هم تكرار كنيم كه اين فرهنگ يكپارچه مدرن در هر مكان جغرافيايي رنگ و بوي خاص خود را مي گيرد و در اين مورد مشخص دو بال لذت و سودمندي مي تواند تبديل به دو كفه ترازو شود. در فرهنگ رسمي ما چنين شد و البته كفه سنگين تر سهم سودمندي. به باور اين فرهنگ رسمي تعقيب خوشباشانه توپ گرد از سوي ميليون ها نفر كه تجلي اساسي خود را هر چهار سال يك بار نشان مي داد، امري پذيرفتني نبود. اين تكاپو مي بايست در خدمت رشد افراد باشد. نتيجتاً پسوند پخش تلويزيوني بازي هاي جام جهاني، ميزگردهايي بود كه سعي داشت از سويي به نحوي از انحا در اين بازي ها جنبه اي آموزشي را بيابد و از سوي ديگر سخت كوشي هاي روزمره افراد جامعه را در برابر آن محافظت كند. مورد دوم را به ويژه تقارن مسابقات با امتحانات پررنگ مي ساخت.
    آزمون هايي كه بنا بود كودكان و جوانان را مرحله اي ديگر از خامي به درآورد و به پختگي نزديك كند در معرض تندباد تفريح و هيجان محض، اين دو صفت جواني قرار گرفته بودند.
    اما تب فوتبال و به دنبال آن واكنش فرهنگ رسمي با جام جهاني اوج مي گرفت و بعد به فراموشي سپرده مي شد. راه حل جادويي به ناگاه كشف شد: داوري. داوري به جبران سازي قطب لذت بخش فوتبال پرداخت و اين يكي از دلايلي است كه در سال هاي اخير فرهنگ رسمي ما چنين با فستيوال فوتبال مدارا مي كند. براي فرهنگي كه مي خواهد همه چيز سنجش پذير و در مسير اهداف عاليه باشد، فوتبال بدترين ورزش است. با تركيب دانش و قدرت بدني نمي توان به راز جادوي فوتبال دست يافت و ناگزير نمي توان در ميانه كارزار به مخاطبان هيجان زده آموزش داد و به ايشان باوراند كه اگر اصول و مبادي رعايت شود، نتيجه چنين مي شود و چنان نه. اما داوري علي الظاهر عرصه اي ديگر است. ياساي داوري در اختيار است و مي توان با اتكا به آن اوضاع را بهبود بخشيد. در اينجا ديگر خيلي راحت و با اطمينان خاطر از ضعف هايي مي توان سخن گفت و خواستار اصلاح آن شد.اکنون با وجود ویدیو چک بهانه ای هم نیست. مي توان با فرسنگ ها فاصله حق به جانب بود و همه چيز را در كنترل خود داشت. بالاخره روزنه اي يافتيم كه فوتبال افسارگسيخته را به طريقي مهار سازيم. دانستيم كه مي شود به دقايق بطالت آميز تماشاي فوتبال ته رنگي تعليماتي بخشيد و همه چيز هم به خوبي پيش برود. اكسيري است اين داوري فوتبال و توانايي آن فراتر از اين حرف ها است. براي ما كه دلبسته اما و اگرهاي تاريخي هستيم. بحث داوري در پايان هر بازي، بازسازي تاريخ به شيوه دلخواهمان است. چه مي شد اگر آن آفسايد مقابل اسپانیا گرفته نمي شد؟ همان گونه كه در انديشه جنگ ها و كودتاهايي هستيم كه مي شد اتفاق نيفتد و در اين تاملات تاريخي طبعاً شعبده با توپ رونالدينيو جايي اندك و تحقيرآميز دارد.
    فوتبال را به زندگي مدرن تشبيه كرده اند. فوتبال همچون روزمرگي اين زندگي، در اغلب اوقات ريتمي يكنواخت دارد و باز به مانند زندگي به ناگاه همه چيز دست به دست هم مي دهد تا لحظه اي استثنايي، گل، آفريده شود. از اين نظر ورزش هايي نظير واليبال و بسكتبال كه امتيازگيري بي وقفه در آنها وجود دارد و يا كشتي با آن دقايق كوتاه و برزخي اش، شايد از لحاظ ايجاد هيجان و تنش از فوتبال حتي سرتر هم باشند، اما فاقد جذابيت بازتاب زندگي هستند. درست مانند رمان پرگو، حاشيه رو و ملالت آور كه فرم ادبي مختص زندگي مدرن است و جاي فرم هاي ادبي دراماتيك تر و تراژيك را مي گيرد. در اينجا تدبير ديگر ما با تمركز بر بحث داوري رخ مي نمايد. با جمع آوري تمامي آن لحظات استثنايي بازي- يا بهتر بگوييم وقايع اضطرار چون در اينجا محور نه گل بلكه خطا است _ و مانور روي آنها خصلت روزمره و زندگي سان فوتبال را سلب و بعد تراژيك آن را پررنگ مي كنيم. اين امتياز ديگري است كه داوري را چنين براي ما خواستني مي كند. فرهنگي تراژيك، پديده هاي فرهنگي تراژيك را مي پسندد. بدين ترتيب با تير داوري چند نشان را مي زنيم و به فوتبال جامه اي مركب از سودمندي و جديت و تراژيك بودن مي بخشيم. در يك كلام آن را از سبكي به در مي آوريم و تحمل پذير مي كنيم. اين كردار ماست.
كسي چه مي داند شايد در ويتنام به هنگام بازي هاي جام جهاني همه نگاه ها به نحوه تصويربرداري بازي ها است و در يونان قبل و بعد هر بازي شرحي كشاف درباره استاديوم ها مي دهند.