نکته اصلی نهفته در بازی این است که کودک میتواند خود را تخلیه کند، چه این تخلیه از نظر فیزیکی صورت بگیرد و چه از بعد فکری و احساسی. کودک با تخلیه انرژی خود میتواند به آرامش و ثبات برسد. یکی از بدیهای بازیهای رایانهای این است که کودک تخلیه فیزیکی و احساسی ندارد...
میگنا: عجب عشقی میکردیم بعد از پیدا کردن همدیگر. عجب لذتی داشت در گوشهای رفتن و از چشم دوست پنهان شدن. قند در دل آدم آب میشد که مرا پیدا نکند و من برنده شوم. یاد آن زمانی بخیر که تمام دغدغه بچهها پیدا کردن و دنبال کردن یکدیگر بود. یاد آن دوران بخیر که در کوچهها دنبال بازی میکردیم و یک عدد توپ دولا تمام آرزوی ما بود. حتی دعوا و جر زدن وسط بازی هم شیرینی مخصوص خودش را داشت. شب به امید مسابقه فوتبال فردا با بچههای محل میخوابیدیم و صبح با اشتیاق نوشمک خوردن وسط ظهر داغ تابستان از خواب بیدار میشدیم. هفتسنگ را که دیگر نگو. چنان دقتی در این بازی به خرج میدادیم که انگار مسئله فیثاغورث مقابل ما بود. خالهبازی و مامان و بابای همدیگر شدن زیباترین ماجرای روز بود. اصلاً چای خیالی و کتری و قوری و فنجانهای صورتی برای ما زیباترین رؤیای ممکن بود. تمام این خوشیها فقط برای ایام تابستان و تعطیلی نبود. حتی خوشی ما بعد از آخرین زنگ مدرسه هم برقرار میشد و اصلاً کل روز و سختی مدرسه را به هوای خالهبازیهای عصرانه تحمل میکردیم. تمام نگرانی ما هم کثیف شدن پیراهن و خاکی شدن سر و رویمان بود که مبادا مامان ببیند. اما الان چی؟
کودکان خسته و منزوی در برابر رایانه
هر کدام از بچهها یک تبلت و رایانه شخصی با کلی بازیهای عجیب و غریب دارند. دور از انصاف نباشد همیشه هم بد نیست و گاهی شیک به نظر میرسد، اما به چه قیمت؟ این بچهها دیگر چیزی از شیرینی رقابت و همکاری و کار گروهی نمیدانند. امروزه کودکانی درمانده مقابل ما قرار دارند. این نونهالان منزوی و خستهاند. آنها به ظاهر شاد به نظر میرسند، اما از باطن پر از ترس و اضطراب هستند. بازیهای کامپیوتری فقط بچهها را از هم دور کرده و نسلی درمانده باقی گذاشته است. بچهها دیگر با هم تماس مستقیم ندارند و همین دلیلی برای بسیاری از مشکلات آنان مانند زودرنجی، کجفهمی، ترسها و اضطرابهای این کودکان است.
کودک یاد نمیگیرد که باید با اطرافیان همکاری کند تا بتواند در این دنیا زندگی کند. او دنیا را محدود به چهاردیواری اتاق و رایانه خود میداند. کودک اگر با همسن و سالهای خود بازی کند، شعر بخواند، برنامه کودک تماشا کند و هر سرگرمی و فعالیت بدنی داشته باشد هرگز به بسیاری از مشکلات مبتلا نخواهد شد. او با کار گروهی توانایی حل مسئله دستهجمعی خود را تقویت میکند. او چگونه دوست داشتن و دوست داشته شدن را یاد میگیرد.
بازی با دوستان برای تکامل شخصیت
انسان با کلام است که رشد پیدا میکند زیرا میتواند افکار و باورهای خود را انتقال داده یا از دیگران بیاموزد، اما کودکی که فقط رایانه و بازیهای عجیب و غریب را میبیند دیگر چیزی برای گفتن ندارد که بخواهد آن را انتقال دهد. البته استفاده از ابزار دیجیتال و رایانه فقط جنبههای منفی ندارد و میتواند بسیار به رشد علمی کودک کمک کند، اما در صورتی که از آن استفاده افراطی نداشته باشد. بازی و نوع آن در سالهای اولیه زندگی یک فرد بسیار اهمیت دارد، زیرا بازی بخشی از شخصیت کودک را شکل میدهد. کودک با بازی کردن و به ویژه ارتباط و فعالیت با همسنهای خود میتواند رشد پیدا کرده یا برعکس دچار پسرفت شخصیتی شود. فقط بازی با هم سالها مهم نیست بلکه باید به کودک آموخت که انتخاب درست در دوستیابی داشته باشد. کودک از همان ابتدای تولد دارای قوه ادراک و شعور است پس میتواند فرق بین خوب و بد را متناسب با سن خود درک کند. این مسئولیت والدین است که به کودک در دوستیابی بر اساس ویژگیهای خلقی او کمک کنند.
آشتی با طبیعت از طریق بازی در محیط باز
کودک علاوه بر ارتباط با افراد دیگر باید ارتباط با محیط اطراف را هم یاد بگیرد. ما باید به کودک خود اجازه دهیم که به خاک، چمن و دیگر چیزهای محیط اطراف خود دست بزند و از لمس آنها اطلاعات کسب کند تا یاد بگیرد که باید با طبیعت دوست باشد. او باید یاد بگیرد که همه ما موجودات جزئی از یکدیگر هستیم پس باید با دیگر اجزا ارتباط برقرار کنیم و مراقب آنها باشیم. کودک اگر از بودن در محیط باز لذت ببرد پس دچار ترس از فضای باز نخواهد شد. او باید یاد بگیرد که از طبیعت برای بقا استفاده کند و نحوه استفاده درست از طبیعت تنها با بازی کردن در آن شکل میگیرد. پس نقش بازی در شخصیت و رشد کودک را باید جدی گرفت.
سبکهای بازی متناسب با سن کودک
بازی کردن فقط جنبه وقت گذراندن ندارد بلکه نقشی عمیقتر ایفا میکند. بازی روشی برای آموزش و رشد کودک است یا میتواند به عاملی برای افت و تضعیف کودک تبدیل شود. در نتیجه والدین میتوانند از بازی برای تربیت استفاده کنند. کودک میتواند از طریق بازی اطلاعات مناسبی کسب کند. برای مثال، کودکان شش ماهه تا دو ساله میتوانند بازیهای تقلیدی انجام دهند. بازی تقلیدی یعنی از حافظه بصری خود استفاده کرده و کاری را که در مقابل آنها انجام شده است، تکرار کنند. کودکان دو تا شش ساله بازیهای تخیلی، نمادین و خلاقانه را ترجیح میدهند، چون کودکان این گروه سنی دارای گستره عقلی وسیع تری هستند و از نظر کلامی، بصری و درکی به رشد و ثبات بیشتری رسیدهاند. به همین علت میتوانند راحتتر ارتباط برقرار و پیام خود را منتقل کنند. پس با قوه تخیل خود داستان میسازند و با یکدیگر به اشتراک میگذارند. برای مثال خالهبازی میکنند و برای بازی خود داستان شکل میدهند یا در دنیای زیبای کودکانه خود فضانورد میشوند و به زیباترین نقاط این کهکشان پا میگذارند.
آنها در سن شش تا دو سالگی قوه تقلید خود را تقویت میکنند پس به راحتی در هر نقشی قرار میگیرند، اما از سن شش سالگی به بعد افراد خردسال گرایش به بازیهایی پیدا میکنند که قاعده داشته باشد. در این سن بسیار مفید است که به آنها بازیهای فکری آموزش داده شود تا بتوانند از طریق قاعده اینجور بازیها به نظم فکری و درک خود قوت ببخشند.
فرایند بهینه رشد همگام با بازی کردن
بازیها بسیار بر شخصیت کودک تأثیر میگذارند. به همین علت است که بر اهمیت بازی تأکید میشود و بسیاری از متخصصان و روانشناسان کودک در تلاش هستند تا به والدین امروزی نکاتی درباره بازی و فعالیتهای جسمی آموزش دهند. کودکان در زمانهای قدیم بسیار با یکدیگر در ارتباط مستقیم بودند و همین امر باعث میشد تا از بسیاری از مشکلات شخصیتی جلوگیری شود. کودکان خونگرمتر بودند و سعی داشتند رقابت مثبت و مفید را یاد بگیرند، اما کودکان امروزی به علت انزوا و بازیهای رایانهای هیچ وقت رقابت سالم را یاد نمیگیرند و به این دلیل در چشم و همچشمیهای فراوانی با همسن و سالهای خود قرار دارند. اگر کودک همسایه یا فامیل، فلان وسیله بازی را دارد پس من هم باید داشته باشم. بازی فقط محدود به وسیله یا تعداد نیست بلکه محیط بازی هم بسیار اهمیت دارد. کودکان قدیم در محیط باز و در ارتباط با جزئیات آن قرار داشتند در نتیجه از آن در بازیهای خود استفاده میکردند. محیط باز خلاقیت کودک را افزایش میدهد، اما کودکان امروزی بیشتر در چهار دیواری اتاق خود قرار دارند و با طبیعت، حیوانات و محیط باز در ارتباط نیستند، پس مشکلاتی مانند ترس از محیط باز و ترس از حیوانات و حشرات پیدا میکنند. آنها فکر میکنند که زنبور و گربه و پرنده ترسناکترین موجودات روی زمین هستند و این ترس، دوری و عدمارتباط باعث میشود تا در سنین بزرگسالی قدر طبیعت را ندانند و برای حفظ محیط خود تلاشی نکنند.
دیروز الاکلنگ، امروز رایانه
نکته اصلی نهفته در بازی این است که کودک میتواند خود را تخلیه کند، چه این تخلیه از نظر فیزیکی صورت بگیرد و چه از بعد فکری و احساسی. کودک با تخلیه انرژی خود میتواند به آرامش و ثبات برسد. یکی از بدیهای بازیهای رایانهای این است که کودک تخلیه فیزیکی و احساسی ندارد بلکه تمام نیرویش را در خود جمع میکند و این امر باعث میشود تا دچار اضطراب یا در خودماندگی و انزوا بشود. علاوه بر این نکته میتوان مسئله مهم دیگر را آموزش و تربیت موجود در بازی دانست. کودکان زمان قدیم هفتسنگ بازی میکردند و نظم و دقت را یاد میگرفتند. آنها در محیط باز بودند و الاکلنگ بازی میکردند و میدانستند که زندگی بالا و پایین دارد، اما میتوان کودکانه شاد بود و در تمامی مراحل لبخند زد، اما کودکان امروزی فقط در رایانههای خود با غولها و دشمنان فرضی میجنگند و نمیدانند که صلح زیباترین راهحل دعواهاست. ذهن کودک امروزی رفته رفته بستهتر میشود و جایی برای خلق زیبایی نمیماند. تا دنیای این دردانهها بیش از این بسته و منزوی نشده است باید برای آنها کاری کرد.