شهریور 1390 شاهد انتشار تصاویر و فیلمی از کشتار بیرحمانه یک خرس قهوهای و دو تولهاش در فضای مجازی بودیم. توله هایی که صدای ضجه هایشان، تصویر شکم های پاره شده و تلاش برای پناه بردن به آغوش مادر غرق در خونشان دل هر انسانی را به درد می آورد، تلنگری بر سکوت وجدان های خفته ما بود.
خوشحالیم که با همت دوستداران و کنشگران حوزه محیط زیست و حقوق حیوانات در بیستم شهریور به عنوان روز_مبارزه با خشونت علیهحیوانات نامگذاری شد و در آغاز راهی بزرگ قدم های هرچند کوچک برداشته ایم، اما این روزها صدایی که سالهاست دل مرزنشینان را می لرزاند بیش از پیش از مناطق غربی کشور به گوش میرسد؛ صدای درهم تنیدەی شلیک و شیهه، شیهەای نه از سر شادی که از سر درد، درد نشستن تیری بر قلب و ضجه هایی بس دردناک، این بار نه از سمیرم اصفهان که از پیرانشهر و سردشت از بانه و مریوان از اورامانات، از کوردستان.
صدای اسب هایی که مانند صاحبانشان جرمشان فقر و محرومیت است و حکمشان گلولە! وقتی نزدیکشان میشوی لرزە به جانشان میافتد، پایشان را به زمین میکوبند، گوشهایشان را تیزمیکنند و چنان با بیم، دور و برشان را میپایند که سفیدی چشمانشان پیدا میشود. نزدیکتر که میشوی زخمهای روی بدنشان واضحتر میشود. سری تکان میدهند، یالشان رقصکنان در هوا به پرواز درمیآید، شیهه میکشند و تلاش میکنند با لگد دورت کنند از غریبهها میترسند. مثل اسبهای مسابقه پزشک مخصوص ندارند و نعلهایشان بهموقع عوض نمیشود. وقتی که به میدان مین میروند، کسی برایشان هورا نمیکشد. آنها حتی نام هم ندارند. به جای زین، پالان روی کمرشان میگذارند تا راهی آنسوی مرز شوند.
هیژا 30 سال دارد اما خطوط صورتش او را مردی 50 ساله مینمایاند. او میگوید: «اسبم به خاطر حمل بار زخمی شده. این چهاردهمین اسبی است که تا آلان خریدم. 13 اسب قبلیام را ماموران مرزی کشتند.
اینجا کسی نیست که اسبی از او کشته نشده باشد. بیشتر کسانی که در پیرانشهر و سردشت زندگی میکنند، مادرزاد کاسبکار به دنیا آمدهاند. وقتی هیچ شغلی نیست مجبوریم به این کار روی بیاوریم تا شکم خود و خانوادهمان را سیر کنیم.» مردم اینجا میگویند کاسبکار هستیم، نه قاچاقچی. «قاچاقچی کسی است که موادمخدر وارد کشور میکند، نه ما که بارمان پارچه، لباس یا لوازم آرایشی و بهداشتی است.» تنها منبع درآمد «آلان» ١٤ساله تن دادن به سفر پرخطر آن سوی مرز است. آلان عکسهایی از لاشه اسبهای پدرش را نشان میدهد.
«هربار که اسبی از ما کشته میشود مجبوریم با قرض هم که شده اسب بخریم. پدرم در همین راه جان خود را از دست داد. او هیچ وقت دوست نداشت مثل خودش کاسبکار شوم، چون هر وقت که برای کار میروی معلوم نیست چه اتفاقی رخ میدهد، اما با وضع بیکاری در منطقه مجبوریم برای لقمهای نان جان خود را هم به خطر بیندازیم.»
شاخەوان 25 ساله می گوید: «همین هفته پیش بود که ماموران 20 تا اسب از کاسبکاران گرفتند و کشتند. دیروز هم 12اسب از اهالی روستای ما گرفتند. احتمالا فردا یا پسفردا لاشههاشان را در دشت خواهیم دید. دیگر نمیتوان برای گشتوگذار به جاده حاجی ابراهیم، کندره یا گنهدار رفت. همهجا بوی گند لاشه میدهد.
گوشی قدیمی شکستهاش را از جیب بیرون میآورد و فیلم و عکسهایی از لاشه اسب ها را نشان میدهد. گوشی هر کس را که اینجا نگاه کنی پر از فیلم و عکس اسبهایی است که کشته شدهاند.
روزی نیست که تصاویری از لاشههای سالم، نیمخور و پوسیده و استخوانها و پالانهای رنگ باخته اسبها و دیگر چهارپایان در شبکههای اجتماعی و رسانهها منتشر نشود.
البتە که اعضای کانون وکلای دادگستری و دیگر حقوق دانان تاکید می کنند «نهتنها تلفکردن این حیوانات خلاف قانون است، بلکه حتی مصادرهکردن آنها بدون حکم دادگاه توسط ماموران جایز نیست. در قانون اسلامی صراحتا بیان شده حتی مامور جنگلبانی هم مادامی کە تهدیدی بر جانش وجود نداشتە باشد نمیتواند و حق ندارد جان حیوانات را بگیرد. طبق قانون جمهوری اسلامی ایران، حتی اگر زمان قاچاق اسبها را بگیرند، نباید آنها را معدوم کردە و فقط میتوان آنها را به نفع دولت توقیف کرد.»
در پایان از مسئولان خواستاریم که ضمن فراهم نمودن زمینه اشتغال در مناطق مرزی با پیگیری این موضوع، کشتار این حیوانات را که نە تنها انسانیت را زیر سوال می برد بلکه با قانون هم مطابقت ندارد خاتمه دهند.
با تشکر از خانم سمیرا حسینی
جایزه خرس قهوەای بهترین گروه سال 95 را تقدیم می کنم به تمامی خانواده های کولبران عزیز آزاد عباسی کنشگر برگزیده حقوق حیوانات سال 95