تاریخ: ۱۳۹۶/۳/۹
شهر و شهروند و شهردار
ماردین سیداحمدی ـ كارشناس ارشد مدیریت
شهر جامعه ای انسانی است كه در آن افراد در كنار همدیگر و با همكاری و همفكری، در چهار چوب یك فرهنگ زندگی می كنند.
در یك تقسیم بندی جهانی، شهرها به شهر و كلان شهر و ابرشهرها تقسیم می شوند كه پارامتر موثر در این تفكیك رنج جمعیت است.
بر خلاف روستاها، شهرها اقتصاد غیركشاورزی دارند و از لحاظ كاركردی بر اساس عملكردهای اقتصادی و فرهنگی  دسته بندی می شوند.
شهروند واژه ای مركب از "شهر" با كلیات تعریف بالا و پسوند "وند" است.
شهروند به كسی كه در شهر زندگی می كند اطلاق می گردد،این پسوند در معنای خاص وظایف و مسئولیت های زیادی را برای پیش واژه اش بوجود می آورد كه بار عقلانی نیز دارد.
در تعریفی دیگر:
"یک شهروند فردی است که درباره مسائل عمومی آگاهی دارد. دیدگاه هایی در مورد فضایل مدنی به او القاء می‌شود و به مهارت‌هایی برای مشارکت در عرصه سیاسی و اجتماعی مجهز است". (هالتر)
شهروند شخصی است که از حقوق و منزلت اجتماعی برخوردار است و به وظیفه اجتماعی خود عمل می كند. حقوق شهروندی قوانین و راهكارهای  مسالمت آمیز و بهینه زیستی شهروندان در راستای تكریم و ارتقاء منزلت فردی و اجتماعی با یکدیگر است. 
شهروندی توانایی افراد را برای سنجش در خصوص روابط متقابل زندگی آنها تبین می کند، به عبارتی زندگی شهروندی افراد به وسیله نژاد، مذهب، طبقه، جنسیت یا هویتشان از قبل تعیین شده نیست.
در كنار و نه در تقابل واژه شهروند و شهروندی واژه دهاتی و روستایی قرار دارد كه برخلاف معنی مصطلح  كسی كه فرهنگ شهر نشینی را نمی داند، به افرادی اطلاق می شود كه امرار معاش و اقتصاد زندگیشان مبتنی بر كشاورزی و در كنار آن دامپروری می باشد و در فرهنگ خاص آن رشد كرده اند.
شهروندی اگرچه بیشتر به الگوبرداری از رفتار اخلاق مدارانه شهروندان توام با مسئولیت پذیری شناسایی می شود اما بخودی خود یك الگو نیست، بلكه از جنس فرهنگ است، فرهنگی كه كودكان و نوجوانان و جوانان را برای زندگی موثر و كارامد در اجتماع شهری آماده می كند.
در انتقال رفتار شهروندی، اگر شهر را الگویی از یك سازمان پیچیده و بزرگ بدانیم، مهارتهای شهروندی را می توان همانند سازمان ها، به مهارتهای فنی و انسانی و ادراكی تقسیم كرد.
مهارتهای فنی بوسیله مشاهده، تجربه و آموزش قابل انتقال است، مهارتهای انسانی و ادراكی در لایه های فرهنگی و در كنش و واكنش های اجتماعی نمود پیدا می كنند.
بطور اجمالی این آموزش های مهارتی محسوس و نامحسوس منجر به پرورش شهروندانی تاثیرگذار و كارا می گردد كه دارای خصیصه های برجسته هستند.
دی توماس" ویژگیهای شهروندان مؤثر و کارآمد برای قرن بیست و یک را اینگونه بیان نموده است: 
-به همکاری مداوم با یکدیگر می‌پردازند؛ 
-اصول عدالت اجتماعی را برای هدایت و راهنمایی اعمال خود تدوین می‌کنند؛ 
-به روش انتقادی و سیستماتیک فکر می‌کنند
-تفاوتهای فرهنگی را درک می‌کنند و از آنها می‌آموزند؛ 
-مسائل و مشکلات جهانی را بررسی و ارزیابی می کنند؛ 
-اختلافات را بدون خشونت حل می‌کنند؛ 
-سبک زندگی خود را برای محافظت از محیط زیست تغییر می‌دهند؛ 
-حقوق بشر را می‌شناسند و از آن حمایت می‌کنند؛ 
-شهامت ساختن آینده‌ای خوب را دارند و در این راه تلاش می‌کنند؛ 
-در امور سیاسی دموکراتیک مشارکت می‌کنند؛
از آنجایی كه اگر سیستم مدیریت شهری یك سیستم هوشمند و آگاه به مسائل شهری و توانمند در علوم اداره شهر نباشد، خصیصه های شهروند كارا در یك شهر فرهنگمند رشد و نمود پیدا نمی كند، لازمه این نمود همانا مدیریت شهری علمی ارزیابی شده است كه این مدیر شهردار نام دارد.
شهردار كسی است كه به منظور مدیریت شهری توسط شورای اسلامی شهر برای یك مدت معیین منصوب میگردد.
 با توجه به وظایف پیچیده و متنوع شهردارى ها،شهردار باید چه تخصص هایى داشته باشد؟ 
آیا باید صاحب نظر در فضاى سبز باشد یا  تخصص مرتبط با محیط زیست را داشته باشد؟ 
مهندس عمران بهتر است یا كارشناس معمار، مهندس صنایع و یا كارشناس بهداشت محیط، اقتصاددان و مدیر مالی و یا جامعه شناس؟ یا علومی بغیر از همه اینها؟ 
اگرچه كلیات این مهارتها در مدیریت شهردارى مورد نیاز هست ولى آیا كسى پیدا مى شود كه تمامى این تخصص ها را با هم داشته باشد؟ بدیهى است كه پاسخ منفى است و شاید تعداد بسیار معدودی، با تخصص و تحصیلات مدیریت اجتماعی، اقتصاد، مدیریت شهری و... را  بتوان نام برد.
پس "آقای شهردار" باید چه تخصصى داشته باشد؟ آیا رشته ای پیدا مى شود كه مجموع تخصص هایی را كه ذكر شد در خود جای داده باشد؟ اگر نمى توان چنین تخصصى را پیدا كرد، پس باید به دنبال چه آلترناتیوی بود؟
در ادامه بحث تخصص گرایی در مدیریت شهری باید گفت:
مدیریت همه فن حریف مدارانه و شاه كلیدی اگرچه در عمل ممكن نیست و باید قبول كرد مجموع تخصص ها را در یك پكیج  واحد نمی توان ارائه كرد، اما می توان به روشنی  اذعان كرد كه اگرچه  همه این تخصص ها را نمی توان باهم داشت، اما می توان در یك گرایش مدیریتی گنجایش داد.
 مدیر شهر اگر شهرساز نیست، لیكن مى تواند مدیریت شهرسازانه داشته باشد.
اگر معمار نیست، مدیریت معمارانه هست.
فلذا باید دنبال كسى بود كه اگر همه این تخصص ها را ندارد، مدیریت استفاده از آنها را دارد.
مطلب دیگر اینكه شهردار كسى نیست كه صرفا مدیریت یك سازمان را برعهده دارد و اگر از عهده امر مدیریت آن برآمد، فرد مناسبى براى تصدى سازمان شهردارى است. بلكه شهردار كسى است كه خود بنحوی منتخب مردم یك شهر است و مشروعیت اداره امور شهر را به واسطه رأیى كه مردم به اعضاى منتخب خود در شورای شهر مى دهند، به دست آورده است.
بنابراین شهردار باید بتواند شهر را با مدیریت شورایى اداره كند. براى تحقق این امر، شهردار باید به "مدیریت خرد جمعی" باور داشته باشد و نه تنها شهر را متناسب با دیدگاه و خواسته هاى نمایندگان مردم در شورا اداره كند، بلكه با همراهى و همفكرى شورا، امكان حضور مؤثر مردم را در اداره امور شهر فراهم سازد، به گونه اى كه شهر بصورت غیر مستقیم در اختیار مردم قرار گیرد و پروژه هاى عمرانى و فعالیت هاى خدماتى در پاسخ به نیازهاى واقعى و الویت دار مردم شهر تعریف و اجرا شوند.
شهردار باید كسى باشد كه هدف مدیریت شهرى را توسعه بداند، نه عمران و نه ارائه خدمات بیشتر.
این توسعه نیز فقط و فقط با مشاركت مردم  و توسعه آگاهى و دانایى آنها نسبت به حقوق و تكالیف شان در قبال اداره امور شهر محقق مى شود.
شهردار می بایست به مدیریت شهروندمحوری باور داشته باشد و سازمان اداره شهردارى را با این اعتقاد پی ریزی و ساماندهى كند، لذا باید بتواند به سهولت با مردم ارتباط برقرار كند،با امكان آگاهى از نظریات و دیدگاه هاى واقعى مردم، شهر را در چارچوب خواسته هاى معقول و منطقی شهروندان مدیریت كند.