نازنين متيننيا
اينجا ايران است و به روايت آخرين آماري كه همين زمستان سال گذشته منتشر شده، تنها ١٥٧ شهر سالن سينما دارند و نهصدوسيوسه شهر ديگر محروم از سالن سينما. حالا چرا اين آمار را مينويسم و تاكيدي بر شهرهاي خالي از سينما در ايران ميگذارم؟! چون از چهارشنبه تا جمعه در شوك خبر اكران يك فيلم ماندهام؛ خبري كه ميگفت يك فيلمساز مهابادي موفق شده فيلمش را در مهاباد به نمايش بگذارد تا بعد از چهارده سال مردم اين شهر، نه در يك سالن سينما كه در يك سالن معمولي، دورهم فيلم ببينند. از چهارشنبه تا همين جمعه به مردم مهاباد فكر ميكنم، به شهري كه به روايت آمار حدود ٢٢٠ هزار نفر جمعيت دارد و دو سال پيش در چنين روزهايي فرماندار آن در نشستي با فعالان اجتماعي شهر، از مشكلات و بحرانهاي مختلف اجتماعي مانند طلاق، اعتياد و... حرف زده و از برنامههايي براي كاهش اين بحران گفته. از شهري كه كولبرانش در همين زمستان گذشته قصه پرغصه كاربران دنياي مجازي شدند و شبيه باقي شهرهاي ديگر كه سالن سينما ندارند، سينما رفتن و دورهم فيلم ديدن، احتمالا در خانههاي آخر فهرست نيازمنديهاي شهر قرار دارد. اما واقعيت اين است كه من روزنامهنگار نميتوانم چشم از اين شهرها ببندم. از شهرهايي كه سادهترين و ابتداييترين امكانات براي تفريحات فرهنگي را ندارند و در روزگاري هستند كه نصب يك ديش ماهواره و داشتن اينترنت، براي آنها راحتتر از ديدن فيلمهاي تازه سينماي ايران است. شايد چنين دغدغهاي بسيار دور از دغدغههاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي براي مردم اين شهرها باشد و حتي عنوان كردنش، شبيه به يك انتقاد سانتيمانتال. اما واقعيت اين است كه نياز انسان مدرن امروزي به كالاي فرهنگي به اندازه نيازهاي ديگر او به غذا، خورد و خوراك و زندگي آرام است و محروميت فرهنگي شايد در لحظهلحظه زندگي خود را نشان ندهد و شبيه به گرسنگي نشانهاي بارز و آشكار نداشته باشد، اما در نهايت به اندازه عمر يك نوجوان چهاردهساله كه در زندگي خود سالن سينما در شهرش نديده، يك كمبود بزرگ و محروميت مهم به حساب ميآيد كه بايد آن را جدي گرفت و عاملي براي مشكلات مختلف ديد.
منبع: روزنامه اعتماد