مطابق برنامه روزانه صبح پس از انجام یک سری کارهای شخصی ومراجعه به اداره ای جهت پیگیری درخواستی که داشتم با پای پیاده به سمت محل کار راه افتادم. مسیر من خیابان اصلی و مرکز شهر است. همه چیزعادی می نمود غرق در افکار خود در میانه های راه بودم.ناگهان صدای بوق یک ماشین رشته ی افکارم را گسیخت سرم را برگرداندم.راننده ماشین با اشاره متوجه ام کرد که سوالی دارد، به او نزدیک شدم.از قیافه اش تاحدودی مشخص می نمود که میهمان باشد ومقصدش را برای تعطیلات نورورزی مهاباد تعیین کرده باشد.شیشه ی ماشینش را پایین کشید و سلامی کرد و با اشاره ای به مغازه های دو طرف خیابان و خلوتی پیاده روه ها پرسید امروز اینجا تعطیلی خاصی هست؟برای من که دیدن این مسیر کارهر روزه بود سوال میهمان عزیز عجیب می نمود، سعی کردم با کمال احترام ومهربانی پاسخ سوالش را بدهم که در برخورد اولش ذهنیتی زیبا از شهرم برایش درست کنم با خنده ای مهربانانه عرض کردم نه دوست عزیز چطور مگه؟در جواب گفت پس چرا همه جا تعطیل است؟یک لحظه در فکر فرو رفتم که نکند روز تعطیلی باشد که به مناسبت بعضی اعیاد ویژه ی مناطق کوردستان اتفاق میافتدو من یادم رفته باشد.روز و تاریخ را در ذهنم یاد آوری کردم ومطمئن شدم که چنین خبری نیست.مانده بودم که چه جوابی به مسافر نوروزی بدهم که جوری قانعش کنم تا شور وشوقی که اورا با طی کیلومترها مسافت به مهاباد رسانده ازبین نرود.تمامی این افکار طی چند ثانیه مکثی که جلوی راننده کردم از ذهنم گذشت .نگاهی به ساعت موبایلم انداختم تا بلکه بتوانم صبح زود را بهانه ای کنم برای توجیهه راننده محترم؛ساعت ،ده و نیم صبح را نشان می داددیگر خود را بی جواب می یافتم ومکثم طولانی می شد.پاسخش را دادم وگفتم خبر خاصی نیست؛تنها مغازه ها کمی دیرتر باز می شودن.لبخندی زد وبا پرسیدن آدرس مکانی گردشگری و خداحافظی ماشینش را به حرکت درآورد ورفت.من هم راه خود رابه سمت محل کار درپیش گرفتم.اما آن لبخند از ذهنم پاک نمیشد.روز اول هفته ،ساعت ده ونیم صبح و بسته بودن بیشتر مغازه های خیابان اصلی شهر.برای همشهریانم که هر روز با این وضعیت روبرو هستند ممکن جزیی از زندگی روزمره شان شده باشد وکمتر سوالی در این زمینه برایشان پیش بیاید.اما اولین تصویری که از شهرمان در ذهن مسافری که با هیجان وکنجکاوی فراوان به مرکز اصلی شهر رسیده ایجاد شدە بود تصویر زیبایی نبود.
شهر یک موجود زنده است وزنده بودنش وابسته به مردم وعوامل سازنده(فرهنگی، قتصادی، اجتماعی و محیط زیست)آن شهر است. بازار شهر قلب تپنده یک شهر پویا و زنده است آنطور که قلب خون ومایه ی حیات را به تمام اعضای موجود زنده پمپاژ می کند بازار یک شهر نیز می بایست این نقش را ایفا کند.برای پویایی یک بازار بسیاری از عوامل دخیل هستند. از مسایل فرهنگی گرفته تا برنامه ریزی مسئولان شهری .متاسفانه شروع به فعالیت دیرهنگام بازار در صبحها گویا تبدیل به فرهنگ شده است طوری که عموم مردم نیز به آن عادت کرده و باآگاهی از تعطیلی قسمت عمده ای از بازار دراوایل روز خرید،فعالیت و امور خود را به ساعاتی دیرتر موکول می کنند وبه این شکل سیمای شهر طوری می نمایاند که ساعات اولیه روز انگار شهر هنوز از خواب بیدار نشده است وپویایی،فعالیت و سرزندگی جایی در بازار ندارد به دنبال این داستان بسیاری از فعالیتهای دیگر نیز با تاخیر شروع خواهد شد،به عنوان مثال راننده تاکسی که شهر وبازارشهر رادرچند ساعت اولیه صبح خلوت می بیند شروع به کار خود را به تعویق انداخته و بدین شکل تمامی ترافیک به ساعات منتهی به ظهر منتقل می شود، منفعل بودن بازار در واقع به خودی خود به دیگر لایه ها واقشار شهر تسری یافته و اثری ازتحرک،تلاش و پویایی در فضای شهر دیده نمی شود،توجه با آمار بالای حضور مسافران و گردشگران نوروزی درشهر مهاباد در ایام تعطیلات نشانگر پتانسیل بالای این شهر در جذب توریست و توسعه ی صنعت گردشگری است که که از لازمه های این توسعه برنامه ریزی و بسترسازی جهت پذیرش گردشگراست،یکی از اهداف اصلی توسعه ی توریسم هم توسعه ی اقتصادی شهر است که نبود نظم؛پویایی،نظارت وسرزندگی در قلب تپنده ی شهر یا همان بازار می تواند اثری مخرب داشته ویکی از موانع رشد توریسم در مهاباد باشد،حل این معضل نیازمند عظم جدی هم از طرف برنامه ریزان شهری ومجریان قانون وهم ازطرف عموم مردم،فعالان فرهنگی و رسانه هاست تا بتوانند با استفاده از چهارچوب ها والزامات قانونی،فرهنگ سازی و ایجاد نگیزه ،نشاط؛پویایی و تحرک رادر بازارهای شهر وبه دنبال آن کل شهر نهادینه کرده وسیمایی زیباودرخورنام مهاباد برای گردشگران ومسافران ازاین شهر به نمایش بگذارند.