تاریخ: ۱۳۹۵/۱۲/۲۴
بررسی اجمالی وضعیت ترجمه ی ادبی در مناطق کردنشین ایران
با تأکید بر ترجمه از کُردی به فارسی و از فارسی به کُردی


 
احمد احمدیان(دانشجوی دکترای زبان شناسی) 
 
 
چکیده:                                                                                                            

در این مقاله به طور مختصر به بررسی وضعیت ترجمه در مناطق کردنشین ایران پرداخته خواهد شد. وضعیت ترجمه در مناطق کردنشین ایران از ابعاد مختلفی قابل بررسی است. هدف از این تحقیق آن است که نهایتاً با توصیف وضعیت موجود و نگاهی به گذشته و برشمردن آثار مهم ترجمه شده ی ادبی و همچنین با برشمردن کاستی ها و موانع هر یک از این حوزه ها و نقد و بررسی اجمالی و گذرا تعدادی از آثار ترجمه شده ی ادبی، به جمع بندی آسیب های کلی و موانع عمومی رودر روی وضعیت ترجمه در مناطق کردنشین ایران بپردازیم. همچنین نگاهی گذرا به وضعیت کمی و کیفی قاموس ها، فرهنگ ها و واژه نامه ها که ابزارهای بسیار ارزشمند و سودمند و اجتناب ناپذیر در فرآیند ترجمه هستند باعث می شود که از دریچه و روزنه ای دیگر به وضعیت ترجمه در مناطق کردنشین ایران پرداخته شود. بررسی اجمالی جایگاه آثار ترجمه شده ی ادبی در مطبوعات و نشریات مناطق کردنشین ایران نیز از روزنه ای دیگر ما را با وضعیت ترجمه در مناطق کردنشین ایران آشنا خواهد کرد.

کلید واژه ها: ترجمه، مناطق کردنشین ایران، آسیب ها و موانع، تحلیل گفتمانی، ترجمه ی ادبی.

1.مقدمه:

در عصر ارتباطات و اطلاعات، ترجمه به عنوان پل رابط میان ملت ها و فرهنگ ها، نقشی غیر قابل انکار دارد و از ملزومات حیات فرهنگی در دنیای امروز است و دریچه ای است رو به باغِ فرهنگ ملل و اقوام و تمدن ها و هر یک از اقوام و ملیّت ها در پی ارتقاء و اعتلای سهم خود از این تماشاگه  و تفرجگاه پر راز و رمز و از این منشور کثیرالاضلاع فرهنگی، هنری، ادبی، معرفتی و علمی هستند.

ترجمه در مناطق کردنشین ایران، سابقه و صبغه ای تاریخی دارد و چنانکه از شواهد و قراین بر می آید در طول ادوار تاریخی مختلف، کتب و متون متعدد و گوناگونی به کردی ترجمه شده اند و یا از کردی به زبان های دیگر برگردانده شده اند.کهن ترین مأخذی که برای اولین بار در تاریخ به ترجمه ی متنی از کردی به زبانی دیگر اشاره کرده، کتاب فیلسوف یونانی گزنفون تحت عنوان«آناباز»(Anabase) است که 401 سال پیش از میلاد مسیح نگاشته شده. گرنفون هنگامی که به میان کاردوخی ها(Cardouqaes) می آید – که تیره ای از کُردان باستان بوده اند- به این اشاره می کند که سربازان یونانی از طریق یک مترجم با کاردوخی ها گفتگو کرده اند:«گزنفون زباندانی را با خود به نزد آنان برد تا نبرد را متوقف کند و آشتی و صلح برقرار کند. هم چنین از آنان درخواست استرداد نعش کشتگان را کرد. کاردوخی ها اعلان داشتند که نعش کشتگان را به شرطی پس خواهند داد که آنان نیز در مقابل از سوزاندن خانه هایشان امتناع ورزند.[1]» البته چنان که پیداست ماهیت این ترجمه ماهیتی گفتاری بوده و از انواع ترجمه در ذیل ترجمه ی شفاهی قرار می گیرد.

دومین منبع و مأخذی که در آن به ترجمه از زبان کردی به زبانی دیگر پرداخته شده کتاب سیاحتنامه ی اولیاچلبی است در سال 1655م . با این تفاوت که در این کتاب چندین جمله از زبان کردی به زبان ترکی ترجمه شده و هدف اولیاچلبی این بوده که زبان کردی را به ترکها معرفی کند و به طور موجز و گذرا این زبان را به آنها بشناساند. این متن ترجمه شده که شامل جمله هایی مستقل و غیرمرتبط با هم است، هر چند ظاهراً ترجمه ای مکتوب است ولی ماهیتاً مقتبس از گونه ی گفتاری زبان کردی(گویش کرمانجی) است، و در حقیقت اولین متن مکتوب ترجمه شده از زبان کردی به دیگر زبان هاست.[2]

در زمینه ی  ترجمه از زبان های دیگر به کُردی اولین مترجم کرد، شاعر شهیر خانای قبادی(1672- 1754م) است که اولین ترجمه ی مکتوب  مستقل و کامل را عرضه داشته و آن ترجمه ی خسرو و شیرین نظامی گنجوی است که تحت عنوان«شیرین و خسرو» و در کیفیّتی والا ترجمه شده و در 911 صفحه در دهه شصت میلادی توسط مجمع علمی زبان کردی در بغداد چاپ و منتشر شده است.

و  اما اولین ترجمه ی مکتوب از زبان کردی به زبان های دیگر کتاب«واژگان و متون روایی و دستور زبان کُردی» کردشناس ایتالیایی ماوریزوگارزونی است در 287 صفحه که در سال 1787 م. منتشر شده است.[3] در خصوص اولین ترجمه ی مکتوب در مناطق کردنشین ایران ایران و در دوره های متأخر می توان به ترجمه ی فارسی علامه ملا محمد ابن آدم(1160- 1252 ق) از تحفه ی ابن حجر اشاره کرد که در مقدمه آن چنین می نویسید:«... امّا بعد، چنین می گوید حقیر آرزومند و بنده ی پناهنده ی درگاه منّان، محمد ابن آدم مانده از کاروان، در اواسط شهر رمضان المبارک سال هزارو سیصدو بیست و هفت هجرتِ سرور کائنات علیه و علی آله صلوات و التحیات، در اسعد ساعات شرف ملاقات با ابوالمعالی سیف الدنیا و الدین بداغ خان مکری- حمّاه الله من عسر الی یسری- اتفاق افتاد، چون آن خاقان کبیر و امیر عدالت دستگیر حُسن اعتقاد داشته بود به این داعی صمیمی و دولت خواه قدیمی، فرمود که خاتمه ی فتاوی کبری که از اعظم مصنفاتِ امام انام شیخ مشایخ احمدابن حجر تهامی است به پارسی شکر در رشته ی ترجمه کشیده، حقیر تعلّل و تسویف را روا ننمود...»[4]

2. تحلیلِ فرامتنی و گفتمانی وضعیت ترجمه در مناطق کردنشین ایران

در خصوص تحلیل و بررسی کیفیت و وضعیت ترجمه، دکتر فرزانه فرخزاد(1382 : 30) معتقد است: نقد ترجمه، چون نقد ادبی، نیاز به چهارچوبی دارد که می بایست فراتر از  بررسی مقابله ای باشد. او معتقد است نقد ترجمه(بررسی کیفی)، با مقابله تفاوت دارد؛ به این صورت که در مقابله، متن مقصد را تکه تکه (جمله به جمله یا کلمه به کلمه) با متن مبدأ مقابله می کنند و بدون استفاده از هرگونه چهارچوب نظری، اشتباهات مترجم را در حوزه ی معنا، دستور، معادل گزینی، ویرایش و مواردی از این دست بر می شمارند و به سلیقه ی خود تصحیح می کنند، بی آنکه تعریفی از«اشتباه» یا«غلط» در ترجمه ارائه کنند. اما نقد ترجمه، به جای غلط و درست، با مجموعه انتخاب های مترجم و نقش آنها در متن و جامعه و نیز تأثیر آنها در خوانندگان سروکار دارد. به عبارت دیگر، «مقابله»، «متنی» است؛ یعنی محدود به متن است؛ اما«نقد» «فرامتنی» است؛ یعنی به تأثیر متن توجه دارد. متن مقصد، با آنکه ریشه در متن مبدا دارد و از آن پدید آمده، اما هویت مستقلی دارد که تابع مقتضیات زبان مقصد، و مهمتر از آن تابع انتخاب های مترجم است. انتخاب های مترجم هم تابع جهان بینی، نظرها، تعصب ها و دیدگاه های اوست. پس چهارچوب کلّی نقد و تحلیل ترجمه، تحلیل انتقادی گفتمان(critical discourse analysis) است.

بر اساس همین دیدگاه و روش، در ذیلِ گفتمان های مذهبی، ادبی، تاریخی به تحلیل وضعیت ترجمه در مناطق کردنشین ایران می پردازیم.

3. ترجمه ادبی

ترجمه ی ادبی دارای ظرافت ها، زیبایی ها، تنگناها و محدودیت هایی است که از لحاظ ماهوی و تیپولوژی و سنخ شناسی آن را با انواع دیگر ترجمه کاملاً متمایز و متفاوت می کند. ترجمه ی ادبی دارای ماهیتی «هنری» و «زیبایی شناسانه» است. و این فرقِ فارق بین این نوع ترجمه و دیگر انواع ترجمه است. لذا ابتدا به بحث در رابطه با این تفاوت و تمایز می پردازیم.

 

3-1 ماهیت ترجمه ی ادبی

در این خصوص ابتدائاً لازم می بینم مقدمه ی موجزی را همچون مدخل بحث ارائه دارم.

با هر گزاره ی علمی و منطقی، مخاطب، «چگونگی« معرفت حاصل از آن گزاره را، و تمام اجزا، در می یابد؛ ولی در هر گزاره ی هنری، به ویژه در مرکز آن، نوعی معرفتِ «بلاکیف» و نوعی شناخت «بی چگونه» وجود دارد. اگر لذتی که طفلان خردسال از «اتل متل توتوله» می برند – و تکرار آن در طول قرون و اعصار نشان دهنده ی این واقعیت است – مصداق ساده ی گزاره ی هنری و اقناعی تلقی می شود و التذاذ از فلان غزل حافظ برای هنر شناسان، نمونه ی پیچیده ی گزاره های اقناعی و هنری باشد، در مرکز ادراک ما از غزل حافظ، یک شناخت «بلاکیف» وجود دارد که در مرکز التذاذ کودک از «اتل متل توتوله« نیز برای او وجود دارد. وقتی کودک بزرگ تر شد، خواهد فهمید که در مرکز آن التذاذ، ادراک بلاکیفی نسبت به نظام ایقاعی آن کلمات نهفته بوده است. که او را چنان مسحور خود می کرده است و ما نیز از تأمل در شعر حافظ به  این نتیجه می رسیم که چیزی در آن نهفته است که «یدرک ولایوصف» است و هر چه هست، امری است اقناعی و نه اثباتی. اصل سخن این است که در مرکز هر پدیده ی هنری و هر بیان عاطفی، یک امر «بلاکیف» و یک ابلاغ «بی چگونه» نهفته است که اگر ما آنرا از «بلاکیف» و «بی چگونه بودن» به در آوریم، می توانیم آن ابلاغ را از عرصه ی هنری بودن و از تأثیر عاطفی اش خلع کنیم و بگوییم برای ما مصداق هنر نیست و بر ما تأثیر عاطفی ندارد. د رترجمه ی آثار عنری و ادبی و گزاره های عاطفی دیگر زبان ها، اگر نتوانیم آن ویژگی «بلاکیف» بودن و «بی چگونگی» را به نوعی بازآفرینی کنیم، چیز مهمی از آن گزاره انتقال نخواهد یافت و همین جا می توان یادآور شد که ای بسا در ترجمه، آن ویژگی «بلاکیف» و «بی چگونه» از اصل هم بیشتر اتّفاق می افتد، یا در جاهایی از اثر – که در متن اصلی «بی چگونگی» وجود دارد – در ترجمه وجود نداشته باشد، و برعکس، در مواردی از ترجمه، این «بی چگونگی» اتفاق افتد که در اصل اثر نیست. آنها که در دست ا ندر کار ترجمه ی شعر بوده اند، این تجربه را بسیار داشته اند. در  التذاذ از آثار هنری نیز، با چنین ادراک «بلاکیف» و «بی چگونه» ای، همواره روبرو هستیم. چرا «هنر» و «ابتذال» با یکدیگر جمع نمی شوند؟ زیرا وقتی چیزی مبتذل (به معنی لغوی کلمه) شد، دیگر نقطه ی ابهام و زمینه ای برای ادراک «بی چگونه» ندارد. از همین جاست که گاه یک «اثر» برای بعضی از مردم مصداق هنر است و برای بعضی دیگر هنر شمرده نمی شود. آنها که هنر می دانندش، هنوز نقطه ی ادراک «بی چگونه» ای در آن می یابند، آنان کسانی هستند که از هوش و آگاهی بالایی برخوردار نیستند و می توانند از چنان اثری هم احساس التذاذ هنری کنند. و آنها که آن اثر را از مقوله ی هنر به حساب نمی آورند، کسانی هستند که آن اثر در نگاه آنان و با مقیاس و معیار هوش و آگاهی بالای آنان، هیچ نقطه ی ادراک بلاکیفی ندارد.[5]

پیچش ها و دشواری هایی بنیادین که ترجمان [مترجم ] ، با آنها روبروست، تنها در ترجمه های هنری و ادبی است که روی می نماید. در گونه ی دیگر ترجمه، آشنایی ترجمان با زبان بیگانه و زبان مادری، نیز آشنایی او با زمینه ای که کتاب نخستین در آن نوشته شده است و با واژگان ویژه و اصطلاحات آن بسنده است. ترجمان، اگر از این سه ویژگی برخوردار باشد، می تواند برگردانی پیراسته و پاکیزه از کتاب را به دست دهد و فراپیش خواننده بنهد. اما درترجمه های ادبی و هنری، کار چنین آسان نیست. در آنجاست که ترجمان در برگردان متن با تنگناها و دشواری های بسیار رویاروست. در برگردان متن ادبی و هنری، ترجمان افزون بر چیرگی بر هر دو زبان و آشنایی با نویسنده ی اثر و شیوه ی نگارش او، از ویژگی و توانی دیگر بنیادین می باید برخوردار باشد که او را از آن هیچ گزیر و گریزی نیست: این توان و ویژگی هنر نویسندگی است. ترجمان متن های هنری و ادبی، پیش از آنکه قلم در دست گیرد و به ترجمه بیاغازد، به ناچار می باید در زبان مادری خویش نویسنده باشد. آری! تنها نویسندگانند که می توانند به ترجمه ی ادبی و هنری دست یازند. تنها هنرمندانند که می توانند به کاری هنری روی آورند و بپردازند که ترجمه ی ادبی است. ترجمه ی متن ادبی کاری هنری است؛ و هر آنچه هنر را راست می آید و درست می افتد؛ هر آنچه ما درباره ی هنر، چونان یکی از برترین توان ها در آدمی و والاترین نمودها و پدیده ها از زندگانی درونی وی در فرهنگ بشری می اندیشیم و می پذیریم، در این رشته و گونه از هنر نیز که برگردان متن ادبی است، پذیرفتنی و روا خواهد بود. ترجمه ی ادبی اگر از دانش و فن نیز آغاز گرفته و برآمده باشد، در فرجام، می باید به قلمرو رازناک و جاودانه و فسون بار هنر برسد؛ تا انجام شدنی و امکان پذیر باشد. آنکه در این گونه از ترجمه به دانش و فن بسنده می کند، هرگز به انجام آن توانا نخواهد بود؛ نیز اگر، به هر روی   و رای، بکوشد که ترجمه ی از متنی ادبی به دست دهد، آن ترجمه ترجمه ای سنجیده و هنری و شیوا نمی تواند بود. ترجمان ادبی، مانند هر هنرمندی دیگر که به آفرینش هنری دست می یازد، می باید به «آستانه ی آفرینش» رسیده باشد. آن چه دانش  وفن می توانند کرد، تنها آن است که ترجمان را به این آستانه برسانند؛ و او را به آفرینش اثری هنری که برگردان اوست از متن ادبی، توانا گردانند. هنرمند راستین و سرشتین، هنرمندی که «می آفریند» به پیمانه ای می ماند که اندک اندک سرشار شده است. آفرینش هنری تنها زمانی انجام می پذیرد که جام جان هنرمند سرشار شده باشد. به ناچار، لبریز خواهد شد و فرو خواهد ریخت. آن گاه که جام جان هنرمند به فروریختن می آغازد، وی به آستانه ی آفرینش رسیده است؛ و می تواند روند و کار و سازی شگفت و شگرف را در روان و نهاد خویش که آفرینش هنری است، آغاز نهد. کار، تا آن زمان که پیمانه سرشار نشده است، آگاهانه و به خواست انجام می گیرد؛ اما آن گاه که پیمانه سرشار شد و هنرمند به آستانه ی آفرینش رسید، کما بیش ناخواسته و ناآگاه انجام می پذیرد. خواست من از این سخن آن نیست که هنرمند، در زمان آفریدن، بی هوش و بی خویشتن است؛ و یکسره از آنچه می کند، نا آگاه می ماند: آن چه هنرمند در این هنگام از آن آگاه نیست، روندها و کاروسازهای آفرینش هنری است در او. هنرمند آفرینش را آگاهانه و به خواست خویش آغاز می کند؛ بر آن می شود که اثری هنری را پدید بیاورد ، پس آگاهانه به کار می پردازد. اما آنچه، در پی، انجام می پذیرد ناآگاهانه است. خواست هنرمند که آفرینش با آن آغاز می شود، به واپسین قطره ای می ماند که در آن پیمانه ی سرشار می افتد و پیمانه را لبریز می گرداند. هنرمند این قطره را آگاهانه و به خواست خویش در  جام جان خود می افکند؛ اما آنچه از آن پس رخ می دهد: چگونگی لبریز شدن جام و فرو ریختن آنچه در آن است، به آگاهی و خواست وی بستگی ندارد. او بدین سان، با خواست و آگاهی خویش، زنجیره ای از روندهایی روانی را در درون خود برمی انگیزد و به کار در می آورد که بی «آگاهی و خواست» وی به انجام می رسند و آفرینش هنری را رقم می زنند. ترجمان در ترجمه ی ادبی، گذشته از نهاد معنایی – که در دیگر گونه های ترجمه، ترجمان فقط با این نهاد روبروست – ناچار است که نهاد سبکی و نهاد درونی و روان شناختی اثر را نیز در برگردان خویش باز آفریند و بگنجاند و آن نهادها را ناخودآگاهانه و هنرمندانه در برگردان خویش پدید آورد. کار نویسنده «آفرینش هنری» است؛ کار ترجمان ادبی «بازآفرینی هنری». ناگفته آشکار است که بازآفرینی بارها دشوارتر از آفرینندگی است: نویسنده در آنچه می آفریند تنها با خود روبروست. و هر چه را خود می خواهد و می اندیشد، می نویسد. آفرینش هنری در وی آفرینشی است آزاد. اما ترجمان ادبی، در همان هنگام که ناگزیر از آفریدن است، تنها با خویش رویاروی نیست. او هرگز نمی تواند آنچه را خود می خواهد و می اندیشد، بنویسد. او ناچار است در لحظه های تب بار و رنجبار آفرینش که آن را گونه ای زایمان در ذهن می توان نامید، به نویسنده ی اثر همواره وفادار بماند. آفرینش هنری در او آفرینشی آزاد نیست؛ آفرینشی است وابسته و دربند. بر پایه ی آنچه نوشته آمد، ترجمانی کاری است هنری که نغزتر و دشوارتر از نویسندگی است. ترجمان ادبی نویسنده ای است با شایستگی و توانی افزون از نویسنده: آفرینش هنری در تنگناهای وابستگی و بند.[6]

3-2 ترجمه های حوزه ی گفتمان ادبی

اگر ترجمه ی کردی رباعیات خیام توسط استاد هژار و ترجمه ی دُن کیشوت اثر سروانتس توسط محمد قاضی را شاهکار ترجمه های ادبی مترجمین معاصر کرد بشماریم و ترجمه ی خسرو و شیرین نظامی گنجوی توسط شاعر شهیر کرد، خانای قبادی(1672 – 1754) به زبان کردی را شاهکار ترجمه ی ادبی مترجمین متقدّم کرد به حساب بیاوریم، آن گاه می توان مهمترین، موفق ترین، امین ترین و  شیواترین ترجمه های ادبی مترجمین کرد معاصر ر ا چنین برشمرد: جزیره ی پنگوئن ها اثر آناتول فرانس، سپید دندان اثر جک لندن، نان و شراب اثر اینیاتیوسیلونه، مادر اثر ماکسیم گورگی، زوربای یونانی اثر کازانتزاکیس، شازاده کوچولو اثر دوسنت اگزوپری، شاهزاده و گدا اثر مارک تواین، ( هر هفت اثر به ترجمه ی محمد قاضی)؛ آرزوهای بزرگ اثر چارلزدیکنز، یک جفت چشم آبی، جودگمنام، بازگشت بومی، به دور از مردم شوریده، (هر چهار تا اثر تامس هاردی) که هر پنج اثر توسط ابراهیم یونسی ترجمه شده اند؛ ترجمه ی  مم و زین احمد خانی از کردی(گویش کرمانجی) به کردی(گویش سورانی)، ترجمه ی قرآن کریم به کردی هر دو به اثر ترجمه ی استاد هژار؛ ترجمه ی معلقات سبع توسط احمدترجانی زاده؛ ترجمه ی «شعله ی کبود» جبران خلیل جبران توسط دکتر مهیندخت معتمدی؛ ترجمه ی انه ائید ویرژیل و ایلیاد وادیسه ی هومر از دکتر میرجلال الدین کزازی؛ ترجمه ی دن کیشوت به کردی از احمد قاضی؛ ترجمه ی افسانه ی کوهستان آگری و ترجمه ی آن سوی کوهستان هر دو اثر از یاشار کمال(از ترکی به کردی) هر دو توسط شُکُر مصطفی؛ ترجمه ی سه نگاره اثر بلگایف از انگلیسی به کردی توسط دکترعزیز گردی، داغستان من، اثر حمزاتف ترجمه ی دکترعزیز گردی از انگلیسی به کردی؛ ترجمه کتاب«A portrait of the artist as a young man» اثر جیمز جویس از انگلیسی به کردی توسط آزاد حمه شریف؛ و ترجمه ی آثار پوشکین از روسی به کردی توسط استاد عبدالله پشیو.

چنانکه اعتقاد و ایمان راسخ داشته باشیم به اینکه بهترین راه درک مسائل و غوامض ترجمه پرداختن به خود این کار است و مشکل تنها در مقام عمل خود را می نمایاند و کسانی که با ترجمه دست و پنجه نرم کرده اند راه حل های عرضه شده برای مسائل ترجمه را بهتر از دیگران در می یابند[7]، در آن صورت تا اندازه ای خود را مجاب و مجاز خواهیم دید که از این مترجمان توانا و مجرّب و خلّاق فوق الذکر این اعتراض و گلایه را داشته باشیم که چرا خیلی به ندرت یادداشت هایی درباره ی یافتن راه حل برای مشکلات خودشان در ترجمه باقی گذاشته اند، یادداشت هایی که مترجمان جوان را به کار آید، البته شاید دلیل عمده ی این کار بی اطلاعی یا کم اطلاعی آنان از دانش زبان شناسی کاربردی و مباحث نظری و تئوریک ترجمه بوده است. آنها در پی آن نبوده اند که راه حل اساسی و تعمیم پذیر برای مسائل ترجمه بیابند، بلکه تنها به دنبال حل مشکلات خود به صورت موردی بوده اند. آنها در این زمینه قصوری نکرده اند زیرا تخصص، مهارت و هنرشان این بوده که ترجمه(هایی) مطبوع، خواندنی، دقیق، بلیغ و استوار عرضه کننده نه اینکه مبانی و اصول ترجمه را کشف و عرضه کنند. این وظیفه ی گروهی دیگر یعنی زبان شناسان است. آنها هستند که برای دستیابی به نظریه های کارآمد در ترجمه باید مسائل آنها را بازیابند  و ببینند که آنها برای حل مشکلات خود از چه راهی رفته اند؛ راه حل های آنها را  تحلیل و طبقه بندی کنند و روال های کشف شان را در نظریه های خود بگنجانند تا نظریه های شان عملگرا و سودمند باشد.بدیهی است که کمال گرایانه ترین و مطلوب ترین وضعیت ممکن آن است که این زبان شناسان یا جزو مترجمان ادبی بزرگ و صاحب سبک باشند، مانند مترجم و زبان شناس شهیر ابوالحسن نجفی؛ و یا حداقل دستی در ترجمه ی ادبی داشته باشند و آثاری چند را از گنجینه ی ادبیات جهان را ترجمه کرده باشند، مانند زبان شناس بلندآوازه ی معاصر دکتر کورش صفوی.

مسأله ی «امانت» در ترجمه ی ادبی و ترجمه ی سایر متون با هم کاملاً متفاوت است و در این خصوص ابوالحسن نجفی در مقاله ی کلاسیک خود،«مسأله ی  ی امانت در ترجمه»[8] اعتقاد دارد که: «خوب ترجمه کردن آثار شکسپیر یا پوشکین به فارسی[یا کُردی] یعنی نوشتن متنی که شکسپر یا پوشکین اگر به جای امکانات زبان انگلیسی یا روسی، امکانات زبان فارسی[یا کُردی] را در اختیار می داشتند، آن را می نوشتند. پس ترجمه ی خوب نه ترجمه ی لفظ به لفظ است و نه ترجمه ی ادیبانه(اما غیر امین)[همانند ترجمه های ذبیح الله منصوری]، بلکه عبارت است از ابداع متنی(اعم از واژگان و جمله بندی و سبک) که نویسنده اگر زبان مادریش همان زبان مترجم می بود آن را می نوشت. چنین ترجمه ای مستلزم دانش و هوش و تخیّل بسیار است و البته باید آن را کمال مطلوب ترجمه دانست».

می دانیم که ترجمه ی کردی رباعیات خیام توسط استاد هژار چنین است و کمال مطلوب ترجمه است و شاهکار ترجمه ی ادبی محسوب می شود. وی برای القای معانی مستتر در رباعیات خیام از تمامی ظرفیّت های زبانی و ادبیِ بالقوه ی خود که در دانش زبان شناسی«توانش زبانی»(Competence Lingustic) نامیده می شود، بهره گرفته است و آن را در قالب واژگان، ترکیبات، اصطلاحات و آرایه های ادبی و تمهیدات بلاغی به حالت بالفعل درآورده و به شکل «کنش زبانی» (Performance Lingustic) و ادبی متجلی و ظاهر ساخته است. با این وصف، آیا می توان گفت ترجمه ی استاد هژار از رباعی های زیر به سبب عدم تطابق و تناظر و ترادف یک به یک واژگان و اصطلاحات و ترکیبات در دو زبان مبدأ و مقصد، ترجمه ای غیرامین است و از اصول و موازین ترجمه تخلّف و عدول کرده است:

             گردست دهد زمغز گندم نانی                                                   وز می دومنی ز گوسفند رانی

             بالاله رخیّ و گوشه ی بستانی                                                    عیشی بود و آن نه حدّ هر سلطانی

(خیام، فروغی: 114)

         مه ی کوپه یه ک و گوشت و مه زه و نانی گه نم                          جوانی به ته نی له چیمه نی بیته کنم

          ماچی ده می مه ی نوشی له سه ر خوشی دا                                     وه بزانه که میر و مه زنی ئه و ناوه منم

(خه ییام، هه ژار: 24)

          می خور که فلک بهر هلاکِ من و تو                                      قصدی دارد بجان من و تو

         در سبزه نشین و میِ روشن میخور                                           کاین سبزه بسی دَمَد زخاکِ من و تو

(خیام، فروغی: 109)

          گه ردون له سه ری دایه خه یالی بومان                                     هه روا ده گه ری بکولی چالی بومان

           ئاله و شه وه بیبا چده کا بابیکا                                                 مه یگیر شه وی خوشه تیکه ئالی بومان

(خیام، هه ژار: 32)

سعدی که عمری قرآن خوان بوده و قرآن دان بوده و استاد مسلم سخن شمرده شده است، آیه ی «انا اقرب الیه من حبل الورید» را این چنین ترجمه کرده:

دوست نزدیکتر از من به من است                                 و این عجبتر که من از وی دورم

چه کنم با که توان گفت که او                                     در کنار من و من مهجورم

یا حافظ که قرآن را با چهارده روایت می دانسته است، عبارت قرآنی«ظلوماً جهولا» را در بیت مشهور «آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند» به «دیوانه» ترجمه کرده است. آیا می توانیم بگوییم که سعدی و حافظ در ترجمه ی قرآن از اصول و موازین ترجمه تخلّف کرده اند؟! حاشا و کلّا که چنین نیست...

یکی دیگر از دلایل توفیق حداکثری مترجمان بزرگی چون استادان: هژار، محمد قاضی، ابراهیم یونسی، میرجلال الدین کزازی، شُکر مصطفی و احمد قاضی در عرضه  و ارائه ی ترجمه های ادبی ماندگار، احراز ملکه ی فارسی دانی و کردی دانی (و در کل زباندانی)  بر اثر غور در متون ادبی گذشته و فایده برگرفتن از آنها بوده است. تتبّع در متون قدیم و انس با موازین زبان فارسی و کردی و آثار فصیح ادبی و تأمل در شیوه ی تعبیر آنها به این مترجمان قدرت آن را داده که برای ادای مفاهیم خود بتوانند کلمات و عبارات و ترکیبات لازم را بجویند و بیابند و یا آنها را بیندیشند و در بیان مقصود در نمانند. همچنین انس و الفت این مترجمانِ بلندآوازه با زبان فارسی و کردی به آنان این امکان را داده که مفاهیم و معانی را در قالب کلمات و ترکیباتی خوش ساخت و مأنوس و آسان فهم ادا کنند و به وقت ضرورت نیز از مفردات و مواد و واژگان متون قدیم مدد بگیرند و بر غنای واژگانی، ساختواژی و معناشناختی اثر خود بیفزایند.

محمد قاضی در«خاطرات یک مترجم» خود به این اشاره می کند و اظهار می دارد که بالغ بر دهها هزار بیت شعر از متون کلاسیک فارسی را در گنجینه ی ذهن و حافظه داشته و نجف دریابندری راز موفقیت کم نظیر و شگفت قاضی را در همین ویژگی ایشان می داند و می گوید: «قاضی هنر فارسی نویسی را از مطالعه  ی ادبیات کلاسیک فارسی به دست آورده بود. ولی من گمان می کنم در اینجا ادبیات را باید به معنای شعر گرفت؛ زیرا آن روشنی و روانی و گیرایی شگفتی را که در نثر قاضی می بینیم فقط در بهترین نمونه های شعر فارسی می توان سراغ گرفت. او دیوان حافظ را شاید تماماً از برداشت . او استاد نثر فارسی روشن و رسایی بود که خودش شخصاً برای نقل ادبیات داستانی غربی پرورانده بوده و در این کار هیچ کس به گردش نمی رسید و قاضی دارنده ی هنر نادری بود که هیچ کدام از مدعیان احتمالی او نداشتند، و خوانندگانش این را می دیدند.[9]»

و اگر مترجم ادبی دارای چنین اُنس و الفتی با ادبیات و متون قدیم نباشد و دارای چنین دانش و ذوق و تخیّلی نباشد و از طرف دیگر به سائقه ی «شم ادبی» و «دانش زبانی» و «فراست زبان شناختی» خود به راز و رمز « نسبی بودن امانت در ترجمه ی ادبی» تفطّن نیافته باشد، در آن صورت وضعیتی پیش خواهد آمد که ابوالحسن نجفی آن را « فاجعه ی اندیشه»  نام می نهد. و چنین از آن یاد می کند: «فاجعه ی اندیشه بدین معنی است که خوانندگان کتاب ترجمه شده ای را می خوانند و بی آنکه مطلقاً آن را فهمیده باشد گمان می کنند که فهمیده اند و در ایران، خاصه در میان نسل  جوان، فراوان اند کسانی که کتاب نامفهومی را می خوانند و گمان می کنند که آن را فهمیده اند. به عبارت دیگر، نمی فهمند که نمی فهمند. فاجعه ی اندیشه همین است و به گمان من باید آن را پدیده ی اجتماعی خطرناکی دانست»[10].

یکی از مترجمان ادبی فعال و پرنویس و کثیرالترجمه کرد معاصر، آرش سنجابی(متولد 1359) است که کتاب های متعددی را از کردی به فارسی ترجمه کرده از جمله رمان کردی«آخرین انار دنیا» اثر بختیار علی(1388، نشر افراز) و نیز بسیاری از رمان ها، داستان ها و مجموعه اشعار شاعران و ادبای معاصر کرد. بر اساس نقدی که بر ترجمه این اثر یاد شده توسط شهرام میرزایی نوشته شده، منتقد به طور مستند و مستدل و مدلل و با ارجاع های مکرر به این ترجمه و تطبیق آن با متن اصلی، ادعا کرده که مترجم بسیار خامدستانه و عجولانه و عاجزانه متن را به بیراهه و انحراف کشانده و از جنبه های مختلف ساختواژی، نحوی، معناشناختی و ادبی مرتکب خبط و خطاهای شگفت و مکرر و متعدد و غیرقابل احصا شده است. و منتقد نهایتاً چنین نتیجه گرفته است:«... با توجه به مثال های ذکر شده که تنها از یک چهارم کتاب انتخاب شده اند می توان به نتایج منطقی زیر رسید: 1- مترجم نتوانسته است مفهوم و معنای متن اصلی را منتقل کند چرا که کمترین آشنایی با زبان کردی[نداشته] و بیشترین اشتباه در معنی کلمات و حتی جملات را داشته است. همچنین مترجم با حذفیات مکرر موجب نابودی مفهوم رمان شده است. 2- مترجم، زبان و سبک خاص نویسنده را نیافته و در نهایت نتوانسته آن را نیز در ترجمه اش بکار ببرد. 3- مترجم در برابر نهادن واژگان درست و صحیح در ترجمه عاجز بوده است. 4- مترجم حتی در زبان فارسی نیز توانایی کافی نداشت چرا که کلمات مشترک مابین زبان های فارسی و کردی را به اشتباه معنا کرده است.[11]

این «فاجعه ی اندیشه» را در صفحات ترجمه ی ادبی و یا ستون های ترجمه ی ادبی مطبوعات و نشریات مناطق کردنشین ایران به وضوح می توان دید و چه پربسامدند ترجمه های ادبی (به ویژه ترجمه ی شعر) در این نشریات که خوانندگانشان بی آنکه مطلقاً آن را فهمیده باشند گمان می کنند که فهمیده اند. و اساساً رویه و روال رایج و مرسوم چنین است و اگر چنین نباشد عجیب است و شگفت!!. و لذا ترجمه های دقیق، استوار، شیوا و امین در مطبوعات مناطق کردنشین ایران در حکم استثنا و تبصره بر قانون رایج مذکور می باشند. در این میان ترجمه های ادبی چاپ شده در ماهنامه ی «سروه» به سبب نظارت و مقابله ی متون زبان مبدأ و مقصد توسط سردبیر توانمند و مجرب و دانای این ماهنامه- استاد احمد قاضی- که خود از مترجمان ادبی توانای کرد و مسلط بر زبان و ادبیات انگلیسی می باشد، از لحاظ کیفی از اعتبار بسیار بالاتری نسبت به ترجمه های ادبی چاپ شده در بقیه ی نشریات و مطبوعات مناطق کردنشین ایران برخوردار بوده است. در رابطه با متون و یادداشت های ترجمه شده در دو هفته نامه ی «پیام مناطق کردنشین ایران» نیز می توان چنین قضاوت ایجابی را تعمیم داد: بر مبنای ایضاحی که پیشتر مذکور افتاد، برای «استثنا» ها بر «قاعده» ی اصلی باید نمونه هایی آورد و نه برای آن رویه و روال رایج و مرسوم. لذا در یک ارزیابی کاملاً گذرا و تیتروار از ترجمه های ادبی نشریات 40 سال اخیر مناطق کردنشین ایران ایران و عراق به این نتیجه می رسیم که: از میان صدها مترجم که ترجمه های شعریشان در مطبوعات و نشریات مناطق کردنشین ایران منتشر شده اند ترجمه های استادان: احمد قاضی، عزیز آلی، سعید نجّاری، ایرج عبادی، بَروژ آکره یی، حمه سعید حسن، معروف آ قایی، مریوان حلبچه ای و مهین دخت معتمدی و... در حکم استثنا هستند و بالتبع به طور نسبی دقیق، استوار، شیوا و امین می باشند.  و از میان صدها ترجمه ی داستانی که در مطبوعات و نشریات مناطق کردنشین ایران منتشر شده اند ترجمه های استادان: هیمن، محمد رمضانی، عزیز آلی، جلال تقی، احمد قاضی، منصور تیفوری، شاکر فتاح، احمد سالار، عزیز گر دی و حمه سعید حسن و ... مستثنی هستند؛ و با درجاتی متفاوت امانتدارانه، فصیح، بلیغ، استوار و آفرینشگرانه محسوب می گردند. و اما شاهکار ترجمه ی شعر در مطبوعات مناطق کردنشین ایران، هر دو ترجمه ی شعر«عقابِ» دکتر پرویز ناتل خانلری است که توسط استاد هژار و سواره ایلخانی زاده با اسلوبی به غایت آفریشنگرانه ترجمه شده و به طور مکرر در این بازه ی زمانی در بسیاری از مطبوعات و نشریات مناطق کردنشین ایران چاپ و منتشر شده است.

در خصوص ترجمه ی آثار حوزه ی ادبیات نمایشی توسط مترجمان کرد تنها می توان به ترجمه ی«هفت علیه تب» اثر اشیل توسط دکتر قطب الدین صادقی و نیز تعدادی دیگر از آثار ترجمه شده توسط همین مترجم اشاره کرد که فقط اثر اول چاپ و منتشر شده است(مهاباد، شماره 123 : 22).

و اما از دیگر نمونه های موفق و برجسته و درخشان ترجمه ی ادبی در مناطق کردنشین ایران- جدا از نمونه هایی که در آغاز این مدخل(3-3) از آنها ذکری به میان آمد- می توان به ترجمه هایی از«نی نامه ی مولوی»، «رباعی های مولوی» ، «رباعی های بیدل دهلوی»، «رباعی های دکتر اسماعیل خویی» و ترجمه ی اشعار انگلیسی و پاره ای از داستان های کوتاه انگلیسی به کردی همگی توسط استاد عزیز آلی اشاره کرد که برخی از آنها در نشریات و مطبوعات مناطق کردنشین ایران در دهه ی اخیر چاپ و منتشر شده است. همچنین می توان به ترجمه ی کامل دیوان اشعار حافظ توسط استاد ملا عمر صالحی صاحب اشاره کرد که الحق ترجمه ای متفاوت، موفق و شیوا محسوب می گردد و تا کنون دو بار چاپ و منتشر شده و با استقبال عامه ی اهالی ادب و فرهنگ و منتقدان مواجه گردیده است. از دیگر ترجمه های ادبی که در صورت اتمام آن، می توان آن را ترجمه ای قابل تأمل و ارزشمند قلمداد کرد ترجمه ی کردی«اولیس» اثر بسیار مهم و فوق العاده غامض و دشوار جیمزجویس می باشد که توسط محمد رمضانی در حال انجام است و بخش اول آن(حدود 40 صفحه) چاپ و منتشر شده است[12] . همچنین باید یادی کرد از ترجمه ی شعر به شعر دیوان«الصّوره و الشّاعر» از شاعر معاصر عربِ مقیم ایران دکتر نادر نظام که توسط استاد دانشمند و ادیب و سخنور توانا زنده یاد دکتر محمد مجدی (1302- 1393) به شعر فارسی برگردانده شده ولی هنوز چاپ و منتشر نشده است.

5. نتیجه گیری

نتایج و دست آوردهای این تحقیق را به طور موجز و فهرست وار می توان چنین برشمرد:

1- روال و رویه ی رایج و مرسوم در ترجمه در دو دهه ی اخیر در مناطق کردنشین ایران که هر روز رو به تزاید است، ترجمه از طریق یک زبان واسطه، غیر از زبان مقصد می باشد که عمدتاً این زبان واسطه، زبان فارسی است؛ و با درجات کمتری در مناطق کردنشین ایران عراق این زبان واسطه، عربی است.

2- ترجمه در زبان کردی معمولاً توسط مترجمین حرفه ای صورت نگرفته است. بیشتر مترجمان کرد، ادیبان، شاعران و نویسندگانی بوده اند که هرگاه اثر زیبایی را دیده اند بر آن شده اند تا آن را به زبان کردی ( ویا فارسی و یا دیگر زبان ها) ترجمه کنند؛ اما به هر حال ترجمه حرفه و تخصص اصلی آن ها نبوده است.

3- گرایش غالب در ترجمه در مناطق کردنشین ایران، ترجمه ی آثار ادبیِ کلاسیک است و آثار ادبی مدرن کمتر مورد عنایت و توجه مترجمان کرد قرار گرفته است.

4- به نقد، تحلیل، بررسی و ارزش سنجی آثار ترجمه شده ی مترجمان کرد در فضای روشنفکری مناطق کردنشین ایران و در فضای مطبوعات مناطق کردنشین ایران اعتنا و توجه بسیار ناچیزی مبذول شده است.

5- آثار ترجمه شده در مطبوعات و نشریات مناطق کردنشین ایران به دلیل عدم بکارگیری و گماشتن دبیر سرویس ترجمه ی اهل فنّ و توانا، و در نتیجه عدم مقابله ی متن مبدأ و متن مقصد و عدم ویرایش و عدم نظارت کیفی، در سطح بسیار نازلی از لحاظ کیفی قرار داشته اند.

6- ترجمه به کردی با چند لهجه و گویش متعدد و عدم استقرار زبان معیارِ ترجمه از شاخصه ها و مختصاتِ ترجمه به زبان کردی در مناطق کردنشین ایران است.

7- فقدان مجلّات و گاهنامه هایی که به طور جدّی و توأمان به مسائل نظری و تئوریک ترجمه و به مسائل عملی و پراکتیک ترجمه بپردازد، از دیگر کاستی های قابل تأمل در وضعیت ترجمه در مناطق کردنشین ایران است.

8- با  وجود همه ی کاستی ها و موانع و تنگناها و شرایط ناهموار تاریخی، مترجمان بزرگی در میان کردها سر برآورده اند که تعدادی از آنان از بزرگترین مترجمان ایران می باشند.

9- حجم بسیار زیادِ آثار ترجمه شده در مناطق کردنشین ایران در مقایسه با آثار تألیفی و تحقیقی، و افزایش رو به رشد این رویه و روال و تبدیل آن به یک پارادایم غالب، می تواند میزان «تولید علم» و «آفرینش علمی» را در مناطق کردنشین ایران به شدّت تنزّل داده و به نوبه ی خود باعث تقویت و تشدید بحرانی موسوم به بحرانِ «امتناع تفکر»  در سپهر فرهنگی روشنفکری کردی گردد.

10- تعداد بسیار اندک و انگشت شماری از متون ادبی کلاسیک کردی و آثار ادبی نویسندگان معاصرکرد توسط مترجمان کرد به عربی یا به زبان های انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، سوئدی و دیگر زبان های اروپایی ترجمه شده است.  از نمونه های نه چندان موفق ترجمه های این حوزه می توان به ترجمه ی داستانِ«زارا» ی محمد قاضی به انگلیسی توسط طاهر سرحدی، و از ترجمه های موفق و ارزشمند این حوزه می توان به ترجمه ی اشعار شاعران معاصر کرد به سوئدی توسط حمه سعید حسن اشاره کرد.

11- در خصوص ترجمه از زبان مبدأ، قاعده ی اصلی این است که باید از زبان اصلی ترجمه شود نه از «زبان واسطه» (یعنی زبان مبدأ، زبان اصلیِ اثر باشد نه زبان واسطه) ولی این قاعده ی کلی و اساسی یک «استثناء» دارد و این استثناء مربوط به شاهکارهای حوزه ی گفتمانی ادبی است (و نه همه ی آثار مربوط به این حوزه) و آن هنگامی است که زبان مبدأ که آن شاهکار ادبی به آن زبان آفریده شده است جزو زبان هایی باشد که تعداد زبان دانان و مترجمانی که آن زبان را به نیکی و شایستگی و هنرمندانه می دانند در بین گویشوران زبان مقصد (مثلاً زبان کردی) بسیار بسیار اندک و کم شمار باشند و از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نکنند مانند مترجمان زبان دان کرد متخصص و متبحر در زبان اسپانیولی یا زبان سواحیلی و یا ... در آن صورت مترجم مجاز است که آن شاهکار را از زبانی دیگر به غیر از زبان اصلی ترجمه کند آن هم به شرطی که آن زبان (زبان واسطه) دارای ترجمه های معتبر و متعدد از آن شاهکار باشد یعنی دقیقاً همان کاری که استاد محمد قاضی در خصوص ترجمه ی «دن کیشوت» انجام دادند.

منابع:

 فارسی

-          احمدیان، احمد، (1389)، «فرهنگ فارسی- کردی دانشگاه مناطق کردنشین ایران»، مهاباد، سال دهم، شماره 111.

-          اسفندیاری، محمد(1385)، کتاب پژوهی، چاپ اوّل، قم، صحیفه ی خرد.

-          انصاری، مسعود(1388)،«سید قطب در ظلال قرآن»، گفتگو با مسعود انصاری پیرامون تفسیر فی ظلال القرآن، اطلاعات حکمت و معرفت، سال چهارم، شماره 35، پیاپی 39، خرداد، 7-8 .

-          حسینی، صالح(1382)، نظری بر ترجمه، چاپ دوّم، تهران، نیلوفر.

-          خیام، عمر، رباعیات، بی چا، محمد علی فروغی و دکتر غنی، تهران، زوار، بی تا.

-          دریابندی، نجف(1376)، «از این که رفتید»، دنیای سخن، شماره 77، بهمن 31-32.

-          شفیعی کدکنی، محمد رضا (1392)، «ادراک بی چگونه ی هنر»، اطلاعات شماره 25562، 20 فروردین 1392.

-          صلح جو، علی(1377)، گفتمان و ترجمه، چاپ اوّل، تهران، نشر مرکز.

-          فرحزاد، فرزانه(1382)، « چار چوبی نظری برای نقد ترجمه»، مطالعات ترجمه، سال اوّل، شماره3، 28-39.

-          قادری، فرنگیس و قادری، کاوه(1387)،«تاریخچه ی ترجمه ی زبان کردی»، راسان، سال دوم، شماره 23، 12.

-          کزازی، میرجلال الدین (1374)، ترجمانی و ترزبانی، کندوکاوی در هنر ترجمه، جامی، تهران.

-          کوشا، محمدعلی(1382)، ترجمه های قرآن در ترازوی نقد، چاپ اوّل، رشت، کتاب مبین.

-          میرزایی، شهرام(1389)، «ترجمه و تعهد»، مهاباد، شماره 115، صص54-56.

-          نجفی، ابوالحسن(1365)، «مساله ی امانت در ترجمه»، درباره ی ترجمه، چاپ دوّم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 3-14.

کردی

-          ئه حمه دیان، ئه حمه د(1391) ، « فه رهه نگ نووسی له زمانی کوردیدا»، زریبار، سالی 16، شماره 77-78، 75-104.

-          ئه حمه دیان، محه مه د، مه لاو مزگه و ته کانی سابلاغ، کتیبی چاپ نه کراو.

-          په شیو، عه بدوللا(2002)، «شیعر نییه رومانتیکی نه بی، نه خشاندنی ژیانیش یه کیکه له ئه ر که سه ره کییه کانی شیعر»، رامان، ژماره 78، ل 85.

-          پیربال، فه رهاد(1380)، «میژووی وه رگیران له زمانی کوردییه وه بو زمانی  بیگانه»، هیما، ژماره2، 112-127.

-          حه مه شه ریف، ئازاد(1997)، «بزافی وه رگیران له کوردستان دا»، رامان، ژماره 37.

-          ...........................................، «به بی وه رگیران ئه سته مه روشنبیری کوردی پیش بکه وی»، رامان، ژماره 37.

-          جییمز جویس(1390)،«به شی یه که می ئوولیس(یوولیسز)»، وه رگیر: محه مه د ره مه زانی، هایا، ژماره 1،  لل: 69-104.

-          چه له بی، ئه ولیا(1379ق)، سیاحه تنامه، چاپی هه وه ل، به غدا، بی جا.

-          خه ییام، عومه ر(1370)، چوارینه کانی خه ییام، هه ژار، چاپی دو هه م، تاران، سروش.

-          سالحی ساحیب، عومه ر(کولیل)(1392)، تافگه ی ئه وین(حافز به کوردی)، زانستگای کوردستان، سنه، چاپی دووه م.

-          مسته فا، شوکور(2010)، جوانیی زمانی، چه ند ورده بابه تیک، ئاراس، هه ولیر.

-          مه زهه ر، که مال(1983)، میژوو، چاپی هه وه ل، به غدا، دار آفاق العربیه.

-          وریا، قادر(2007)، «بزوتنه وه ی وه رگیران له کوردستانی ئه مرودا»، گه لاویژی نوی، ژماره 46، 28-48.

لاتین

EXENPHON: Anabase, etabiet traduit par paul MAS-QUERAY, ed. Societe edition, Paris: 1967, T.2. Livre, IV,S, 10et

[1]- EXENPHON: Anabase, etabiet traduit par paul MAS- QUERAY,ed. T.2.live TV, 5, 10 et 34.

[2]- اولیا چلبی، سیاحت نامه، کرد در تاریخ همسایگان ، ترجمه ی : سعید ناکام، صص : 57 و 92.

[3]- فرهاد، پیربال، «تاریخ ترجمه از زبان کردی به زبان های دیگر»، هیما، به هاری 1380، ژ2، ل 116.

[4] - روحانیون و مساجد مهاباد، کتاب چاپ نشده ، محمد احمدیان

[5] - شفیعی کدکنی، محمد رضا، «ادراک بی چگونه ی هنر»، اطلاعات، شماره 25562، سه شنبه 20 فروردین 1392، ص 6.

[6] - کزازی، میرجلال الدین، ترجمانی و تر زبانی، کندوکاوی در هنر ترجمه، انتشارات جامی، تهران 1374، صص: 24-31.

[7] - علی صلح جو، گفتمان و ترجمه، ص44.

[8] - ابوالحسن نجفی«مسأله ی امانت در ترجمه»، درباره ی ترجمه، صص5 و 6.

[9] - نجف دریابندری، «از این که رفتید»، دنیای سخن، شماره 77، بهمن 1376، صص31 و 32.

[10] - ابوالحسن نجفی، «مساله ی امانت در ترجمه»، درباره ی ترجمه، صص 5و6

[11] - میرزایی، شهرام،«ترجمه و تعهد»، مهاباد، شماره 115، 1389، صص54-56.

[12] - جییمز جویس، «به شی یه که می ئوولییس(یوولیسز)»، وه رگیر: محه مه د ره مه زانی، هایا، ژماره 1، زستانی 1390، لل: 69-104.