تاریخ: ۱۴۰۳/۱۱/۷
چگونه می‌توان شاد و خوشبخت زیست
ویلیام گلسر به شدت حق داشت وقتی که می‌گفت: « در تمامی اختلالات و گرفتاری‌های روانی، ردپای یک رابطه ناکام و اشتباه و رنج‌آور وجود دارد »
پای صحبت‌ها و دردهای هرکسی که می‌نشینی، به عنوان تراپیست هر رنج و درد ِروانی را که بررسی می‌کنی و لابلای احوالات ناخوش هر انسانی که پژوهش می‌کنی، ردپای یک رابطه بد و غلط و دردآور را مشاهده می‌کنی. گاه حتی نبود یک رابطه نسبتا سالم عاطفی می‌شود خود ِ درد، می‌شود خود گرفتاری .
شاید به سختی بتوان به سوال "چگونه می‌توان خوشبخت زیست " پاسخی روشن و مشخص و واضح داد، اما انگار پاسخ "چگونه می‌توان ناشاد و بدبخت زیست " آنقدرها هم سخت نباشد!
برای ناشاد بودن، شاید داشتن پیوندی عاطفی با یک انسان نامناسب و نامتناسب کفایت کند! بی‌فکر و اندیشه و تعقل، با کسی وارد رابطه‌ای جدی و عمیق شدن و به نام عشق و عاطفه و احساس، چشم بر روی تمام واقعیت‌ها بستن، قمار تلخی‌ست که بیشتر آدم‌های ناشادمان، با تاس‌های زندگی‌هاشان کرده‌اند و تکلیف آرامش و شادمانی و سلامتی‌شان را سپرده‌اند دست آن جفت شش موعود که از تمام هندوانه‌های سربسته هم، بیشتر گره خرده با شانس و اقبال و تصادف!
دکتر سیدمحمدرضا نجفی
رواندرمانگر شناختی
محقق توسعه سرمایه انسانی
مرجع : مفدا