سرزمینی که زمینش آغشته به خون شد، آبادانی و رونقی هم در آن صورت نخواهد گرفت! این جمله به بهترین شکل گذشته، حال و آینده عراق را تبیین میکند. زبانه کشیدن شعلههای ملیگرایی در اروپای سده نوزدهم، جنگ عالمگیر اول را برای اروپا به ارمغان آورد، اما آثار و پیامدهای این جنگ تنها به این قاره محدود نماند بلکه میراث خونین آن جغرافیاهای پیرامون را هم از خود متأثر ساخت. این سیاست یعنی تصاحب سودهای اقتصادی و سیاسی برای خود و مشارکت دادن دیگر جوامع در تقسیم مصائب در کنارِ دیالکتیک بین بازیگرانِ سطح اول جهانی در جهان پیرامون، در چند سده گذشته همواره سیاست پایهای اروپا بوده است. نمود عملی این سیاست جنگ اول جهانی بود. بازیگران اصلی اروپایی در جریان این جنگ در 1916 در یک اقدام پنهانی[1] خاورمیانه را، همچون دستاورد جنگ بین خود تقسیم کردند، در نتیجه آن دولت – ملتهای ساختگی عراق، سوریه و... هویت یافتند. در این باره عراق و بنیاد شکلگیری آن که موضوع بحث حاضر است از اهمیت اساسی برخوردار است. بریتانیا به عنوان کشور مادر از همان ابتدا بنا به چند دلیل که مهمترین آنها حفاظت از هند، اقتصاد سیاسی نفت، ژئوپلیتیک هویت یافته با روسیه بود، استراتژی خاورمیانهایش را به نفع عراق متمرکز تعین داد و در اقدامی تعجیلی سرنوشت موصل را با فرانسه و امریکا حل و از سکوی سازمان ملل به نحو شایستهای بهره گرفت. با واگذاری موصل به عراق و استقلالِ این کشور در 1932 زمینه برای عراقیهای ناسیونالیست فراهم آمد تا با فراغ بال بیشتر اقدام به دولت – ملت سازی کنند. سیاستی که به درازای سده بیست از جانب حکومتهای پیدرپی عراقی به طور مستمر پیاده شد. علیرغم اینکه این کشور به طور نسبی از تمام شرایط برای تعین دادن دیالکتیک یاد شده (دولت – ملتسازی) برخوردار بود، اما هیچگاه نتوانست در این امر به موفقیت دست یابد، چرا که جغرافیای کُرد در این کشور آنتیتزی بسیار فعال بود و در مقابل سیاستهای دولت مرکزی همواره مقاومت میکرد و پاسخ میداد. برونداد این وضعیت در طول سده بیست قتل و عامهای متعدد، آوارگی، تخریب روستاها و زیست نواحی برای کُردها و حداقل نتیجه آن برای حکومت مرکزی شکستهای پیدرپی، کودتا و حکومتهای بیثبات بوده است.
پُر واضح است دولت مرکزی از یک سو خود را حاکم مطلق جغرافیای عراق میدانست و از سوی دیگر قوانین بینالمللی هم حق مداخله در کشورهای عضو سازمان ملل را از جانب این سازمان رد میکرد، این دو پارامتر باعث گردید تا صدام با ایدهآلهای بعثی و اهداف ژئوپلیتیک که در دهه 1970 قدرت را در دست گرفته بود، در وجه خشنتری جهت تحقق سیاست دولت – ملتسازی اقدام کند. جنگ ایران و عراق آن نقطه عطف تاریخی بود که صدام از آن برای تعین دادن سیاست و استراتژی دولت – ملتسازی استفاده کرد. همکاری کُردهای عراق با دشمن ژئوپلیتیک این کشور یعنی ایران خشم حکومت مرکزی عراق را به نهایت رساند. مجموعه عوامل یاد شده باعث شد تا صدام حذف فیزیکی کُرد و تخریب زیستبومشان را که حامل تاریخ و فرهنگ گذشته بود، در دستور کار سیاستش قرار دهد. حکومت مرکزی برای جبران شکست حاج عمران نزدیک به هشت هزار نفر زن و بچه از منطقه بارزان را با خود به نقاط نامشخص برده و زنده به گور کرد. در اقدامی دیگر بعد از شکست در جنگ خواکورک واقع در سه گوشه مرزی ایران، ترکیه و عراق، اقدام به انفال کُردها نمود و در آن به طور نظاممند از سلاحهای شیمیایی علیه اهداف نظامی و غیرنظامی استفاده کرد که به قیمت از دست دادن جان بیش از 182 هزار نفر از کُردهای غیرنظامی این کشور و تخریب فیزیکی تقریباً 30 هزار روستا تمام شد. اما تاریخیترین مسئله، در حلبجه رقم خورد که در آن بیش از 5 هزار نفر از مردم بیگناه کُرد به یکبار قتل عام شدند. حلبجه از یک منظر نتیجه تلاش پیگیر حکومت در دولت – ملتسازی بود اما بعد دیگر آن به دیالکتیک قدرت بین کشورهای درگیر در جنگ بر میگردد. از این رو حلبجه و کشتار جمعی کُردها را باید نتیجه ترکیب قدرت / منفعت بین کشورها در ابعاد داخلی و خارجی دانست و این چیزی است که از همان روزهای نخست تشکیل عراق با آن همراه بوده است.
از این رو، حلبجه را باید از منظری هستیشناختی تبیین کرد. در این چارچوب است که باید گفت تاریخ در بستر جغرافیا شکل میگیرد زیرا جغرافیایی که اساس و بنیاد آن بر خون ریخته شده است، بدیهی است که تاریخ آن هم چیزی جز آن نخواهد بود و محصول و متفاوتتری نخواهد داد. بنابراین حلبجه نمادی از بیتوجهی به ژئو/فرهنگ است و رسوایی آن، ذاتی همه آن جغرافیاهایی خواهد بود که علیه این جریان[2] حرکت کرده و میکنند.
[2] - پژوهشگر موضوع تز دکتری خود را به ژئو/فرهنگ اختصاص داده و آنرا تئوریزه نموده است. ژئو/فرهنگ متفاوت از ژئوکالچر که بر رقابت قدرت بین بازیگران با استفاده از فرهنگ تاکید دارد، عبارت از نوعی شیوه زیست سیاسی در انطباق با جغرافیا و فرهنگ با حضور مستمر مردم در سیاست است. در ژئو/فرهنگ سیاست حالت افقی به خود میگیرد و از پایین تئوریزه میشود.