به گزارش هاژه به نقل از میگنا رسانه تاب آوری و سلامت روان ایران احساس ارتباط و “ما بودن” میتواند هدف ایده آل و شرایط مطلوب همسران باشد .
احساس ارتباط و “ما بودن” است در تاب آوری همسران بی نظیر و عالی است.
احساس ارتباط و “ما بودن” است که در نهایت میتواند هدفی ایده آل در تاب آوری همسران بشمار آید.
این نوع تفکر منعکس کننده قدرت پذیرش و یکپارچه سازی دیدگاه همسران است
والش (2011) از پیشگامان رویکرد های سیستمی تاب آوری، مدت ها است که از قرار دادن این مفهوم در دیدگاهی چندگانه و مبتنی بر محیط حمایت می کند. تعریف والش از تاب آوری رابطه ای، سوگیری های فرهنگی و فردگرایانه را به چالش می کشد.
به گزارش میگنا رسانه تاب آوری و سلامت روان ایران دکتر فروما والش معتقد است معتقد است همسران تاب آور، هر دو دوشادوش یکدیگر با بحران های زندگی مقابله می کنند و چالش ها را فقط مختص یک نفر نمی دانند. از سویی دیگر به هر چالشی با دید مثبت می نگرند و برای مقابله بهتر با آن از معنویت در زندگی بهره می گیرند.
در حالی که همه ما می دانیم که هر ازدواج عهد و پیمانی است که چالش هایی نیز به همراه دارد، اکثر پژوهش ها تا به امروز حول فرآیندهای آسیب زا در رابطه زناشویی سخن گفته اند و جای خالی عوامل مثبت و موثر در کارآمدی ازدواج در متون علمی بیش از پیش احساس می شود (میزل و گیبل ، 2009).
تاب آوری در رابطه شامل هوش هیجانی جمعی و هوش اجتماعی است که از آگاهی و عواملی مانند سخاوتمندی، کنجکاوی، مرزبندی سالم و حساسیت بین فردی تشکیل شده است.
والش (2011) تاثیر متقابل همدلی را به عنوان کلید تاب آوری رابطه تعریف می کند.
همچنین همدلی به عنوان عامل توانمندسازی رابطه (Fishbane ، 2010 ، 2013)، عشق همدلانه (Neff & Karney ، 2009) و شایستگی رابطه ای توصیف شده است (هانسون و کارپنتر ، 1994)،
عوامل سازنده تاب آوری رابطه ای برای ترمیم مشکلات زناشویی ضروری هستند و حتی رشد فراموش شده (در خلال چالش ها و سختی های زندگی) را به رابطه باز می گرداند(Fishbane، 2010؛ Skerrett، 2004).
از دیدگاه علوم اعصاب ، ما در مورد نوروپلاستیسیته صحبت می کنیم. تاب آوری به ظرفیت مغز در تغییر الگوهای انرژی، اطلاعات و یا اتصالات عصبی در پاسخ به تجربیات جدید بستگی دارد (سیگل ، 2006).
سپیده سلطانی پور روانشناس ومشاور خانواده در ادامه این مطلب آورده است پژوهش های بالینی علت دشوار بودن تغییرشکل خودگویی های تخریبی برای مراجعان را همین مسئله می داند. خودگویی ها در ذهن فرد مانند سیم کشی پیچیده ای در هم آمیخته اند و براساس پژوهش های زیست عصب شناسی بطور خودکار و اغلب بدون آگاهی هوشیارانه در زندگی روزانه فعال هستند (اتکینسون و همکاران ،2005). اساس تغییر وضعیت ها در توانایی مغز به تغییرشکل چنین سیم هایی است، ساختار سیم کشی مانند خودگویی های تخریب گر در تجارب دردناک ناشی از فعالیت هم در ذهن شخص و هم بین ذهن چند نفر حاصل می شود .
هنگامی که همسران بتوانند ضمن عبور موفقیت آمیز از چالش های استرس زای زندگی، بهزیستی روانی شان را حفظ کنند، می توان گفت آنان به سمت یک شرایط یکپارچگی عصبی بیشتر حرکت می کنند. ادبیات علوم اعصاب به وضوح تاب آوری برای همسران صمیمی را در چارچوب یک سیستم تنظیمی متقابل قرار می دهد (اتکینسون ، 2005 ؛ Cosolino ، 2006 ؛ فیبان ، 2007 ، 2013).
مسیرهای بیولوژیکی بسیاری در این فرآیند چند جانبه نقش دارند. هر یک از همسران مجموعه های منحصر به فردی از پاسخ هایی را ارائه می دهد که بصورت اپی ژنتیکی به زبان ساختارهای حقیقی مغز ترجمه شده اند (Cosolino، 2006).
این سیستم ها در کنار سیستم دلیستگی کار می کنند، که در حافظه فعال/روندی تعبیه شده و بر اساس تجارب پیشین، هریک از همسران را برای حرکت به سمت یکدیگر یا دور از یکدیگر، آماده می کنند. از نظر بیولوژیکی، در یک رابطه دلبستگی اولیه، مدیریت وضعیت برانگیختگی طرف مقابل برای هر یک از همسران کارآمدتر است (سولومون و تاتکین ،2011).
این موضوع واقعیت سیم کشی مانند ذهن ما را منعکس می کند به گونه ای که در روابط نزدیک، یکی از طرفین می تواند وضعیت روانی و درونی دیگری را قبل از تشخیص خود او، درک کند. چنین سیستم تنظیمی ای بر ماهیت متقابل و تعاملی تاب آوری زوجین تاکید می کند (سولومون و تاتکین).
جردن(1992) منتقد دیگر مدل رشدی فردی سنتی، پنج مولفه تاب آوری رابطه را تشریح می کند. این مولفه ها: آسیب پذیری، درگیری همدلی متقابل، اعتماد به نفس رابطه ای و توانمندسازی و ایجاد معنی در مفهوم گسترده آگاهی رابطه را شامل می شوند.
جردن قطع ارتباط را به عنوان منبع اصلی استرس در زندگی افراد می داند. و تغییر را ناشی از آگاهی و رشد اتصالات مجدد به شکلی متفاوت تر و انعطاف پذیرتر می داند. این نظریه فرهنگی-رابطه ای مرکز استون(جوردن ، کاپلان ، میلر ، استیور و سورری ، 1991) قبلا در مورد همسران نیز کاربرد داشته است (Skerrett، 2004، 2013).
یک اصطلاح اخیر که برای پویایی رابطه در نظر گرفته شده است، تاب آوری اجتماعی است(Cacioppo ، Reis ، & Zautra، 2011).
این مفهوم ذاتا چندوجهی است و بر توانایی فرد برای کار با دیگران تاکید می کند و می تواند منجر به پیامدهایی شود که فراتر از مواردی باشد که فقط در تاب آوری فردی حاصل می شود.
به گفته این نویسندگان، آنچه در مورد تاب آوری اجتماعی، بی نظیر است، پتانسیل مزایای مشترک، احساس ارتباط و “ما بودن” است.
“ما-بودن” براساس پژوهش های سوری، شم و برگمن (1998) به عنوان احساس شناخت متقابل زن و شوهر به عنوان تجربه زندگی در روابط شان تعریف شده است. در این زمینه، زوج ها مکررا و خود به خودی در صحبت هایشان کلمات “ما” و ضمایر جمع ما را به کار می برند(. Skerrett، 2010).
احساس ارتباط و “ما بودن” است در تاب آوری همسران بی نظیر و عالی است.این نوع تفکر منعکس کننده قدرت پذیرش و یکپارچه سازی دیدگاه همسران است.
این نوع تفکر منعکس کننده قدرت پذیرش و یکپارچه سازی دیدگاه همسران است و پژوهش ها حاکی از آن است که همسران در طول زندگی مشترک، به مرور دیدگاه هایشان به یکدیگر نزدیک می شود و به تعاریف یکسانی از امور دست می یابند (Skerrett، 2003، 2004، 2013).
رید (ارتباطات شخصی، 2010) در تعریف مفهوم رشد شخصی با توجه به “ما بودن” اظهار داشت که این موضوع، سطح بالایی از آگاهی نسبت به خود و دیگری و خود بازتابی ( خود از منظر دیگری) را طلب می کند و همسران نیز پیوستگی این دو مولفه را تایید کرده اند.
چنین سطح آگاهی از خود و دیگری و آگاهی از رابطه همان چیزی است که مفهوم “ما” را می آفریند.
با یادآوری تفکر بونین (1978) و بدر و پیرسون (2000) از مدل افتراقی همسران، “ما بودن” از استقلال و ظرفیت آنها برای صمیمیت حمایت می کند.
مدل افتراقی یک فرآیند پویا از خود بیانی است و خود اندیشی است که همچنین به معنای توانایی شکیبایی، حمایت و تقویت شریک زندگی در انجام امور مشترک است.
این موضوع چارچوب ارتباطی و فردی را همچون رشد رابطه ای بنا می نهد. در واقع، رید و همکاران (2006) باتوجه به دو مطالعه و یک دوره پیگیری، تغییرات در احساس همسران نسبت به خود در رابطه گزارش دادند که منجر به بهبودی بالایی در رضایت زناشویی می شود.
بنابراین، گذر از یک دوره رشد شخصی، بر بهزیستی و سلامتی فرد در رابطه نیز اثر می گذارد. بخصوص، به نظر می رسد که ازدواج های شاد و بدون عوامل مزاحم با بهزیستی و پیامدهای روانی مثبت مرتبط هستند(هاوکینز ، 2005 ؛ کیکولت-گلاسر و نیوتن ، 2001).
با این وجود، با توجه به این واقعیت که زندگی در دنیای امروز چالش های زیادی ایجاد می کند که مفهوم عاطفی یک رابطه را تحت شعاع قرار می دهد، چگونه می توان با عوامل استرس زا مقابله کرد و به بهترین شکل رابطه چه در ذهن و چه در زندگی واقعی دست یافت؟
سپیده سلطانی پور روانشناس و مشاور خانواده در ادامه این مطلب آورده است چگونه ممکن است داستان های شخصی، خواسته ها و نیازهای افراد به یک داستان مشترک تبدیل شود و سبک های مقابله ای را تقویت کند؟
با توجه به این سوالات، مجموعه ای از پژوهش ها برای کشف راه هایی که زوجین سبک های مقابله ای را برای روبرویی با چالش های مختلف در زندگی مشترکشان به کار می گیرند، طراحی شده که بر ضرورت جنبه های کیفی رابطه تاکید می کند (Singer & Skerrett، 2014؛ Skerrett، 2010، 2013).
احساس ارتباط و “ما بودن” است که در نهایت میتواند هدفی ایده آل در تاب آوری همسران بشمار آید.