عضو سازمان روانشناسی کشور گفت:پژوهشهای بسیاری نشان داده اند که یکی از عوامل مهم در ایجاد افسردگی احساس درماندگی آموخته شده تلقی میشود.
نظریه درماندگی آموخته شده را سلیگمن مطرح کرده و گفته است؛ زمانی که فـرد در موقعیـت ناکـامی هـای متعدد قرار میگیرد و احساس ناتوانی درونش ایجاد می شود آن وقت است که احساس می کند دیگر نمی تواند شرایط و محیط را کنترل کند. احساس شکست را در خود پرورش داده و حس درماندگی درونش شکل میگیرد.
بیتاثیربودن فعالیت و پاسخ خود را تصور و باور می کند. همین امر موجب می شود در موقعیتهای بعدی نیز با وجود امکان موفقیت، پیشاپیش شکسـت را بپذیرد. در این نوع شرایط حتی اگر فرد در راستای موفقیت قدم بردارد باز هم ممکن است دستی دستی خود را به سمت شکست سوق دهد.
به گزارش میگنا شبنم مقتدری عضو سازمان نظام روان شناسی و مشاوره در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان اظهار کرد:زمانی که انسانها به این نتیجه برسند که پیامد و نتیجه هر فعالیت آنها ارتباطی به تلاش آنها ندارد، دچار درماندگی خواهند شد. افراد زمانی که نیازی دارند و برای رفع آن تلاش میکنند و اگر با مانع روبرو شوند نا کامی را تجربه خواهند کرد. زمانی که فرد در این ناکامی به شکل مستمر بماند، اتفاق های ناگواری رخ خواهد داد.
او در ادامه گفت: مثلا فرد این باور را دارد که هر چه برای موفقیت تلاش کند فایدهای نخواهد داشت، پس تلاش نمیکند.یا زمانی که والدین با رفتارهای آسیب زای فرزندمواجه میشوند چندین بار به شیوههای متعدد تلاش میکنند تا تغییری در فرزندشان ایجاد کنند اما چون نمی توانند از تربیت فرزندشان دست می کشند و ناامید می شوند. یا مثلا فردی در مسائل مالی با شکست مواجه می شود و مجدد تلاش میکند اما وقتی به نتیجه مد نظر خود نرسد آن وقت است که دیگر تلاش نخواهد کرد و کاملا ناامید به زندگی ادامه می دهد.
در بین دانشجویان دیدهایم دانشجویی در امتحانی که نتوانسته ترم گذشته نمره قبولی را دریافت کند حتی اگر الان از شرایط روانی بهتری هم برخوردار باشد، اما تلاشی برای خواندن آن درس نمیکند ومرتبط با خواندن آن درس یاانجام تکالیف مرتبط با آن اهمال میکند ومی گوید قطعا شکست میخورم. یا خیلی از افرادی که در کنکور یک بار شکست خوردند دیگر تلاشی برای آن نمیکنند،همچنین افرادی که در محل کار به رغم تلاش نتوانستند رشد کافی را کسب کنند یا دست از کار میکشند یا با بی تفاوتی ادامه میدهندو تلاش مضاعفی در جهت هدف خود نمیکنند . در این راستا حتی افرادی که هدف کاهش وزن را مد نظر داشته اند و دست از ورزش و ادامه رژیم غذایی کشیده اند و حالا با ادامه افزایش وزن مواجه هستند.
عدم مراجعه به روان شناس، روان پزشک یا پزشک برای پیگیری سلامت جسم یا روان فرد مانند شرایطی است که فرد دقایقی در دریا قرار دارد یک شکافی در بدنه قایق به وجود آمده و فرد میتواند راه حلی پیدا کرده و با شرایط را مدیریت کند، اما از هر گونه تلاشی سر باز میزند.در این شرایط و مثالهایی که ذکر شد فرد میتواند انفعال و درماندگی را انتخاب کند و دیگر تلاشی نکند.
او با اشاره به این که تحقیقاتی صورت گرفته، بیان کرد: پژوهشهای بسیاری نشان داده اند که یکی از عوامل مهم در ایجاد افسردگی همین درماندگی آموخته شده است.
مقتدری در پاسخ به این سؤال که تفسیر این افراد در مورد رویدادهای منفی چیست؟ گفت:افراد مبتلا به درماندگی آموخته شده، شکستها، رویدادهای منفی و.. را به عوامل درونی نسبت میدهند و خود را عامل اصلی آن شکستها یا به وجود آورنده رویدادها میدانند و معتقدند در ابعاد دیگر زندگی شان هم قابل تعمیم است .معتقدند این علت به شکل ثابت است و قابل تغییر نخواهد بود و در آینده نیز ادامه خواهد داشت.
این افراد معمولا سبک اسنادی بدبینانه که درونی پایدار کلی و شخصی را انتخاب میکنند ؛یعنی خود و ضعفها و عدم توانایی درونی راعامل اصلی شکستها و ناکامیها میدانند و آن را همیشگی دانسته نه موقت و زودگذر.موفقیت خود را فقط محدود به همان یک عامل میدانند و عوامل شکست را مجموعه عوامل درونی و بیرونی نمیداند و فقط خود را عامل اصلی تلقی میکند.
درماندگی آموخته شده چگونه درمان میشود؟
این مدرس دانشگاه گفت: زمانی که فرد با درماندگی آموخته شده روبرو میشود میتواند علائمی مانند احساس ناکامی، نا امیدی احساس عدم کنترل، کاهش انگیزه مواجه شود و ارزشمندی خود را به وابسته به عوامل بیرونی مثل موفق شدن یا نشدن بداند یا مثلا وقتی با شکستی مواجه میشود دیگر خود را ارزشمند نمیداند. امتناع از تلاش مثلا فرد هیچ گونه تلاشی برای پیدا کردن حل مسأله نمیکندو یا اعتماد به نفسش کاهش مییابد و فرد خود را توانمند نمیداند. فرد نمیتواند تصمیم گیری کند و بیشتر زمانی که با عدم تصمیم گیری مواجه میشود، زمان زیادی است که در آن شرایط ناتوانی برای انتخاب مانده. با تعارض مواجه میشود و انفعال و سلطه پذیری را انتخاب میکند.
مقتدری بیان کرد: با دیدن این علائم و علائمی از این قبیل که فرد عملکرد روزمره اش با گذشته متفاوت شده و یا با اخلال مواجه شده است ضروری هست که به روان درمانگر مراجعه شود تا ریشه اصلی و علت آن مشخص شود و بعد روند درمان توسط روان درمان گر برنامه ریزی شود. روند درمان میتواند زمان بر باشد و اینکه اگر مدت زمان کمتری باشد که فرد در این شرایط قرار دارد مراجعه مناسبتر است. پس هر چه زودتر مراجعه به روان درمانگر صورت گیرد مناسبتر است.