اینکە ما با روبرو شدن بە ابژەگی و عینیت، گذار از شکل اندیشیدن انتزاعی و ایماژیک به شکلی از واقعیت را تجربە نمیکنیم و به توصیف متمایزی از خود ابژە میپردازیم شاید بدین خاطر باشد کە چندان وقعی بە خود مفهوم ابژە و ابژەگی رویدادها در طول تاریخ ننهادەایم. اینکە عینیت را شیوەای از اندیشیدن تلقی کنیم که خود تابعیست از تجلی یک ضرورت، چیزیست و اینکە ما در طول تاریخ، صیرورتمان را بە شکلی متفاوت و شاید هم نامتعارف غیر از امر نمادین تعریف کردەایم یک چیز دیگر. بخاطر همین تفاوت در ماهیت ابژە و نوع نگرش ما بە ابژەگیست کە ما یک واقعیت را که اصلا برایمان تازگی ندارد بە ابعاد وجود شناختی مان انضمام میکنیم و البتە هزینەاش را نیز پرداخت کردەایم.
چندی قبل در رسانەها و دنیای مجازی خبری دست بە دست شد کە البتە با وجود خوشحالی زیاد کاربران اما، حاوی هیچ قسمی از تازگی نبود. اینکە زبان کوردی هشتمین زبان زندە دنیاست از لحاظ فراوانی واژەها و مدخلها. این مسالە ضمن اینکە زندەبودن زبان پر محتوای کوردی را اثبات میکند اما در حیطە معرفت شناسانە چندان جای خوشحالی ندارد.
کورد بە واسطە محرومیت از مسالەای تحت عنوان دولت/ملت تاکنون توفیق این را نیافتە کە بە واسطە زبان غنی اش تولید علم کند. در واقع زبان کوردی در تحقیقات علمی و میدانی موسسات و نهادهای بین المللی حوزە زبان، نە تنها دارای رتبەهای پایینی هم نیست کە اساسا جایگاهی نیز ندارد در تولید علم و اندیشە. این مسالە تاسف اور وقتی بغرنج تر میشود کە این فقدان اکادمیک زبان کوردی را بە خود زبان تسری دهیم. در حالیکە این مسالە نە مشکل خود زبان کوردی کە از بیخ و بن مسالەایست سیاسی و البتە تا حد زیادی شناختی با چاشنی ایدئولوژی.
اینکە ما بیش از هر ژانر مدرنی، توجه و ارادەمان را معطوف بە همان انفعالی کردەایم کە اکنون نیز درگیرش هستیم خود مشکل بزرگیست. برای مثال جدای از خلق وضعیتهای اوانگارد و پیشرو در حوزە ادبیات، شاهد خلق وضعیتهای جدیدی در هیچکدام از ژانرهای ادبی و فکری و هنری و فرهنگی نبودەایم. در این اثنا محاصرە ملت کورد توسط این و ان از اطراف و اکناف انکار ناپذیر است اما بحران شناختی و وجود/معرفت شناختی مان نیز انقدر بی تاثیر نیست کە بتوان ان را نادیدە گرفت.
مسالە هر چە هست بدون شک نمیتوان از ابعاد هستی شناسانە ان بە اسانی گذشت. نظر بە اینکە وسعت دامنە لغات و مداخل و واژەگان یک زبان ربط چندانی بە حیطە وجودشناختی و اگزیستانسیال ان ندارد، باید اذعان کرد کە انچە کە عیان است انست کە زبان کوردی از سوی خودمان نیز مورد جفا واقع شدە است. نوشتن همین یادداشت کوتاە بە زبان فارسی خود یکی از مصادیق همان رنجیست کە دامن زبان کوردی را گرفتە است. انهم نە بە دلیل عدم توانایی نگارندە در نوشتن بە زبان کوردی کە بە دلیل تسلط و گستردگی و هژمونی زبان فارسی ست در بین اکثریت ما کوردها. اینکە تحصیلات ما تا مقاطع تکمیلی و بالاتر زیر سیطرەی زبان فارسی ست چیزیست و اینکە خودمان نیز در حق زبانمان کوتاهی کردەایم بحثی دیگر ، و گر نە دلیلی ندارد کە با وجود تعداد کثیری از مجلات ادبی و فرهنگی و مطبوعات و کتاب و اپلیکیشن موبایل و سوشیال مدیا و غیرە هنوز هم از عهدە خدمت بە زبانمان برنیاییم.
در اینکە در خانوادە و بستر اجتماعی مان بە نسلهای ایندەمان جفا کردەایم شکی نیست. اینکە کودکانمان را برای یادگیری زبانهای انگلیسی و المانی و فرانسوی و حتا فارسی مجهز کردەایم اما از یاد دادن زبان کوردی بە انها غافل شدەایم همان رنجیست کە دامن انها را هم خواهد گرفت و بە نوعی ترومای فرهنگی تبدیل خواهد شد. این مسالە بە هیچ عنوان نە مسالەای صرفا ناسیونالیستی یا متعصبانە و یا ایدئولوژیکی یا موضع گیری در مورد زبانهای مذکور کە معظلی کاملا فرهنگی/شناختی ست.
مسالە اینست کە اگر یادگیری زبانهای مذکور حق ما و کودکانمان است در مقابل، حفظ زبان کوردی و گسترش و انتقال ان بە بسترهای تولید علم و اندیشە جزو اصلی ترین وظایف ماست. انهم در شروع هزارە سوم کە ملتها بیشتر از همیشە بە سوژەگی و گفتمان خاص خود نیازمندند و طبیعی ست کە این مهم جز از طریق زبان و اندیشە امکان پذیر نیست. بنابراین برای ورود بە عرصە نمادین ناچاریم بە مرگ خدایانی همت گماریم کە از درون و بیرون احاطەمان کردەاند. خود خداپندارانی کە با موضع گیریهای پوپولیستی و شعاری و عوام فریبانە از درون خودمان برخاستەاند و زبان و هویت و اصالت مان را در چنبرە موضعگیریهایی متعصبانە و پیشاتاریخی قرار دادەاند و هر گونە خود انتقادی را بە بهانە واهی حفظ زبان اصیل و ناب کوردی، گناە کبیرە قلمداد میکنند و هر گونە تعامل و انعطاف و اسنوبیسم زبانی را در قاموس تنگ و محدودشان، بە ویرانی و تجاوز بە حریم اصالت زبان فرو میکاهند. غافل از اینکە اگر ازادی و اصالت و هویتی وجود داشتە باشد باید ان را فقط در زبان و سیاستهای زبانی جستجو کرد نە چیز دیگری. همچنین خود خدا پندارانی کە بە واسطە قدرت و هژمونی از بیرون، خورە روحمان شدەاند و توهم یکدست سازی ملتها و اقوام برایشان تبدیل بە نوعی فانتزی منتهی بە میل سیری ناپذیری شدە کە هر گونە تخطی از ان نهایتا یا بە توهم توطئە منجر میشود یا بە ارادە معطوف بە تجزیە.
حقیقت انست کە هر گونە تلاشی برای یکدست سازی ملتها و تلاش برای ایجاد جامعە کنترلی، انهم در عصر پست مدرنیسم و جنگ گفتمانها مضحکەای بیش نیست و هر گونە دامن زدنی بە توهم یکدست سازی، خود شکلی از رسوایی و تحریفات ایدئولوژیکی ست کە خود را در انقیاد هیچ حقیقتی نمی بیند. زیست جهان اینان نهایتا بە همان جهان اشباح زامبی گونە ختم خواهد شد کە امر استعلایی در ان حذف شدە و مردگان ان یارای رها کردن جهان زندگان نخواهند بود.
بخواهیم یا نخواهیم برای تثبیت زندەبودگی امان باید مرگ را بە مثابە تجربەی پذیرفتن یا تایید اختگی بخشهایی از اگاهی مان بپذیریم. باید بپذیریم کە اگر مرگ زبان، چیزی جز غیاب ارگانیسم زندەای تحت عنوان ملت نیست، ناگزیریم مرگ خود خداپنداران درونی و بیرونی را ژوئیسانس( لذت ) قلمداد کنیم. چرا کە ژوئیسانس در معنای حقوقی و سیاسی اش، اگر حق اختە کردن گفتمان ارگانیسم دیگری خود خدا پندار نباشد بدون شک بازستاندن ان بخش از ارگانیسم خودمان است از اینان کە خود را دیگری بزرگ جا زدەاند و با انحای گوناگون، زبان و هویت و سوژەگی امان را بە تاراج بردەاند. باید بپذیریم کە بە نوعی دال گردانی و توپولوژی سوژەگی نیازمندیم و این جز از راە پروسە و فرایند انتقال زبان بە بسترهای علمی و اندیشە امکان پذیر نیست.