تاریخ: ۱۴۰۲/۴/۱۱
سر کودک فریاد نزنید؛ وقتی تنبیه می‌کنیم چه اتفاقی رخ می‌دهد؟
تنبیه و تهدید کردن منظم کودکان نه تنها موثر نیست بلکه به مغز آنان آسیب وارد می‌سازد. "دیوید بوئنو ئی تورنس" زیست شناس متخصص در زمینه ژنتیک و علوم اعصاب می‌گوید:"مطالعات علوم اعصاب نشان می‌دهد زمانی که کودکانی که اغلب مورد آزار و اذیت کلامی قرار گرفته اند به سن نوجوانی می‌رسند خلاقیت و کنجکاوی کمتری دارند، کم‌تر قادر به کسب دانش جدید هستند و بیش‌تر مستعد تجربه غم و اندوه و افسردگی می‌باشند".
زنی در فرانسه نگران سلامت روان کودکان است. او پیامی دارد که هر کجا می‌رود با خود می‌برد: به یک انقلاب آموزشی و تغییر رفتارمان با کودکان نیاز داریم. پیشرفت‌های اخیر علوم اعصاب نشان می‌دهد که تنبیه، فریاد و تهدید نه تنها کارساز نیست بلکه در نهایت بر مغز خردسالان تاثیر منفی می‌گذارد و باعث ایجاد تغییراتی دائمی‌ می‌شود که در دراز مدت مشکلاتی مانند افسردگی یا اضطراب را ایجاد خواهند کرد. بنابراین، بسیار مهم است که رابطه خود را با کودکان اصلاح کنیم.
 
به گزارش فرارو به نقل از ال پائیس، گاهی اوقات سخت است که از فریاد زدن خودداری کنیم. توانایی کنترل رفتار خود کار ساده‌ای نیست در همین حال میلیون‌ها دنبال کننده در رسانه‌های اجتماعی صفحاتی را دنبال می‌کنند که به اصطلاح "آموزش مثبت" ارائه می‌کنند.
آن فرانسوی "کاترین گوگن" نام دارد که به مدت ۲۸ سال در بیمارستان فرانکو بریتانیک لوالوآ پرت در پاریس پزشک اطفال بوده است. گوگن برای اثبات دلیل نگرانی خود به داده‌های جهانی یونیسف اشاره می‌کند: از هر پنج کودک چهار کودک تحت آموزش‌های کلامی یا خشونت آمیز فیزیکی قرار می‌گیرند. ۸۰ درصد از آنان نوعی از تنبیه بدنی را تجربه کرده اند.
او هم چنین به نتایج نظرسنجی تازه‌ای اشاره می‌کند که در فرانسه صورت گرفته و نشان می‌دهد ۷۹ درصد از ۱۳۱۴ سرپرست خانوار اعتراف کردند که هنگام آموزش فرزندان خود از خشونت روانی استفاده کرده اند. او می‌گوید: "به من اعتماد کنید خشونت در سطح گسترده‌ای وجود دارد. به عنوان یک متخصص اطفال شنیده‌ام که بسیاری از والدین به من می‌گویند که در زمان عصبانیت فرزندان خود را تنبیه یا تهدید می‌کنند و حتی کتک می‌زنند".
در سال ۱۹۹۴ میلادی زمانی که گوگن ۴۴ ساله بود کتابی چاپ شد که انقلابی در دانسته‌های ذهنی مان ایجاد کرد: "خطای دکارت: احساسات، عقل و مغز انسان". نویسنده آن کتاب "آنتونیو داماسیو" عصب شناس پرتغالی بود که جایزه شاهدخت آستوریاس از اسپانیا را در سال ۲۰۰۵ میلادی از آن خود ساخت.
آن پژوهشگر در کتاب خود به نقش اعصاب در عواطف و احساسات مان اشاره کرده بود. داماسیو می‌گوید: "ما پیش‌تر آن نقش را بی اهمیت قلمداد می‌کردیم. این در حالیست که احساسات ضروری هستند. من قصد داشتم نقش مناسبی که اعصاب ایفا می‌کنند را نشان دهم. این اعصاب هستند که ما انسان‌ها را می‌سازند".
پیام آن کتاب این بود که دکارت اشتباه می‌کرد که می‌گفت "من فکر می‌کنم، پس هستم" بلکه از نظر داماسیو عبارت صحیح باید این باشد: "من احساس می‌کنم، پس فکر می‌کنم". او عملکرد قشر جلوی مغز را توضیح داد ناحیه‌ای از ماده خاکستری به ضخامت چند میلی متر که بالای حفره‌های چشم قرار دارد و قسمت‌های مختلف مغز را به قسمت‌های دیگر متصل می‌کند که پاسخ حرکتی و روانی ما را تعیین می‌کند.
او نشان داد که عواطف و احساسات نقش کلیدی در عقلانیت ما دارند. برای رسیدن به این نتیجه او میدان‌های مغناطیسی تولید کننده جریان‌های الکتریکی که از ذهنمان می‌گذرد را مورد ارزیابی قرار داد.
در گذشته این نوع تحقیقات تنها با باز کردن جمجمه از طریق جراحی امکان پذیر بود. با این وجود، با پیشرفت دو دهه اخیر در مواد، تجهیزات و شیوه‌هایی که به مطالعه این اندام حیاتی کمک می‌کند اطلاعات موجود به طور قابل توجهی افزایش یافته است.
در ادامه ما بر روی مواردی تمرکز خواهیم کرد که با تاثیرات به اصطلاح "آموزش منفی" (که در آن کودکان زیر سن قانونی قربانی دائمی نوعی خیانت به اعتمادی هستند که به مراقبان خود دارند) بر مغز کودک سر و کار داریم. برای روشن شدن بحث باید بگوییم که ما در مورد آزار صحبت می‌کنیم که تحت عنوان حملات کلامی به دنبال تحقیر یا ایجاد ترس در کودک خود را نشان می‌دهد و یا سوء استفاده عاطفی که باعث احساس شرم یا گناه می‌شود که علاوه بر سایر اشکال آزار فیزیکی مانند کتک زدن است که درباره آن خواهیم گفت.
عصب شناسی در سالیان اولیه شکل گیری آن علم جدی‌ترین موارد را مورد مطالعه قرار داد: کودکان یتیم یا قربانیان بدرفتاری شدید. "ساندرا تیسن" محقق هلندی متخصص رشد کودک در موسسه علوم رفتاری دانشگاه رادبود می‌گوید: "با این وجود، به تدریج به خانواده‌های معمول نزدیک‌تر شدیم و آنان را مورد بررسی قرار داده ایم".
"مارتین تیچر" استاد روانپزشکی در دانشگاه هاروارد به "ال پائیس" می‌گوید که به نظرش یادگیری در مورد نحوه رفتار با کودکان و نوجوانان باید در برنامه درسی دبیرستان گنجانده شود تا نوجوانان بتوانند تصوراتی از خطرات واقعی‌ای که کودکان با آن مواجه هستند را به دست آورند.
"دیوید بوئنو ئی تورنس" زیست شناس متخصص در زمینه ژنتیک و علوم اعصاب و مدیر کرسی آموزش عصبی در دانشگاه بارسلونا می‌گوید: "مطالعات علوم اعصاب نشان می‌دهد زمانی که کودکانی که اغلب مورد آزار و اذیت کلامی قرار گرفته اند به سن نوجوانی می‌رسند خلاقیت و کنجکاوی کمتری دارند، کم‌تر قادر به کسب دانش جدید هستند و بیش‌تر مستعد تجربه غم و اندوه و افسردگی می‌باشند".
آن کودکان با احساسی بی تفاوت‌تر از همسالان شان برای یافتن انگیزه مشکل بیش تری دارند. آنان در جستجوی محرک‌ها ممکن است به سوی مصرف مواد مخدر سوق پیدا کنند.
"سارا ویتل" روانپزشک و روانشناس استرالیایی از مرکز روا‌نپزشکی ملبورن در نتیجه بررسی هایش دریافته که بزرگ شدن کودک در یک محله فقیر یا محروم باعث بروز تغییراتی در عملکرد شناختی و سلامت روان کودکان می‌شود. او ۷۵۰۰ کودک از طبقات مختلف اجتماعی را مورد بررسی قرار داد و متوجه شد که اگر والدین و معلمان آن کودکان نیز آموزش دریافت کنند مفید خواهد بود تا درک کنند که لبخند زدن مکرر به کودکان و ایجاد احساس دوست داشتن می‌تواند جنبه‌های منفی دیگر محیط زندگی شان را جبران کند.
 
وقتی تنبیه می‌کنیم چه اتفاقی رخ می‌دهد؟
در مغز کودکی که مجازات می‌شود چه می‌گذرد؟ "رافا گوئررو" روانشناس می‌گوید در آن زمان نواحی تحتانی مغز نقاطی که با بقا مرتبط هستند در کودک فعال می‌شوند. دوز‌های زیادی از آدرنالین و کورتیزول آزاد می‌شود که باعث جلوگیری از تفکر می‌شود. به عبارت دیگر، مجازات کورکورانه باعث دعوت به انتقام می‌شود. از آنجایی که اصطلاحا بخش زیر زمین مغز (غرایز و احساسات) بیش فعال است ارتباط با اتاق زیر شیروانی مغز (ناحیه مسئول تفکر انتقادی، استدلال، عملکرد‌های اجرایی و غیره) دشوار می‌شود.
او می‌گوید: "ما نمی‌توانیم درباره آن چه اتفاق افتاده آگاه باشیم یا فکر کنیم و فقط از غریزی‌ترین و احساسی‌ترین بخش خود اطاعت کنیم. در آنجا هیچ یادگیری واقعی‌ای وجود ندارد بلکه عشق، احترام، صبر و مهربانی ضروری است".
با این وجود، اگر نتوانیم فرزندان خود را تنبیه کنیم چگونه می‌توانیم قوانینی را که می‌خواهیم به آنان بیاموزیم به آنان بفهمانیم؟ "کارولین گودمن" روانکاو فرانسوی می‌گوید: "همیشه افرادی هستند که معتقدند کتک زدن یا حبس کردن یک کودک دو ساله در اتاق به بهبود رفتار او کمک می‌کند. این در حالیست که عصب شناسی به جهت دیگری اشاره می‌کند".
به عبارت دیگر، والدینی که به سختی آموزش دیده‌اند یا خود با سوء استفاده و خشونت مواجه شده بودند اغلب آن مدل را تکرار می‌کردند. گوگن می‌گوید: "احساس تردید داشتن نسبت به والدین خود می‌تواند بسیار دردناک باشد و تنبیه شدن این احساس را در فرد ایجاد می‌کند".
گوگن توضیح می‌دهد از والدینی که سعی می‌کنند فرزندشان را به روش صحیح آموزش دهند چه انتظاری می‌رود: آنان بیش از هر چیز افرادی هستند که با خود همدل و مهربان می‌باشند. کسانی که با احساسات خود در ارتباط هستند می‌دانند چگونه آن را ابراز کرده و در مورد آن با فرزندان شان صحبت کنند.
او می‌افزاید:"آنان می‌دانند که تربیت کودک منبع شادی است، اما می‌تواند بسیار دشوار باشد. این که آنان می‌توانند عذرخواهی کنند و این کار را انجام می‌دهند برای کودک بسیار آموزنده است. وقتی والدین این مهربانی را در خود ایجاد می‌کنند می‌دانند که چگونه آن را به فرزندشان انتقال دهند و آنان نیز به نوبه خود شکوفا می‌شوند".
"آنتونیو داماسیو" متخصص مغز و اعصاب می‌گوید:" آگاهی از خود و دیگران تا حد زیادی با احساسات ما مرتبط است نه با عقل ما و من فکر می‌کنم آن چه که ما باید شروع به بررسی کنیم این است: آگاهی واقعا چه نقشی در مغز ما ایفا می‌کند"؟
گوگن می‌گوید: "والدین و مربیان باید در طول زندگی و حرفه خود همراه باشند. آنان باید درک شوند نه آن که مورد سرزنش قرار گیرند و باید بدانند که مراقبت از یک کودک می‌تواند بسیار دشوار و سخت باشد و این که آنان در این مسیر اغلب مرتکب اشتباه می‌شوند و نیاز به حمایت دارند".