بسیاری از افراد که طلاق گرفته اند از نظر روحی و روانی افت شدید می کنند و با از دست دادن اعتماد به نفس نسبت به قبل ، توانایی مدیریت زندگی خود را ندارند!
طلاق یکی از دشوارترین رویدادهای زندگی هر انسانی است؛ پدیده تلخ و استرس زایی که برخی از زوجها آن را تجربه می کنند. این پدیده در طول تاریخ بشریت وجود داشته است و در جهان کنونی نیز متأسفانه سیر آن رو به افزایش است!
طلاق بدترین اتفاق زندگی یک فرد است. همیشه درد دارد و همیشه سخت است. همیشه هر دو طرف آسیب می بینند. اما گاهی بهترین تصمیم ممکن است یک ارتباط خراب و بیمار است. اگر در رابطه ای روزی صدبار آرزوی مرگ می کنید. اگر حسرت احساس آزادی و امنیت را می خورید.
برخی از روان شناسان معتقدند طلاق برای عدهای، حتی از مرگ نزدیکان شان نیز دشوارتر است؛ زیرا مرگ واقعیت مطلق است. انسان بعد از دوران سوگواری به پذیرش نسبی می رسد؛ اما طلاق چنین نیست. فرد تا مدت ها با مسائل و مشکلات عاطفی، مادی و قانونی آن درگیر است. مراحل هیجانی بعد از طلاق، شباهت بسیاری به مراحل سوگواری دارد. این مراحل عبارت است از انکار، خشم، افسردگی و پذیرش. فردی که طلاق می گیرد، ضروری است این مراحل را طی کند تا به آرامش نسبی برسد و زندگی جدید خود را در تجرّد آغاز کند.
زوجهایی که از همسرشان بی وفایی می بینند و تحت تأثیر آن از همسرشان جدا می شوند، هیجانهای منفیتری را تجربه میکنند تا کسانی که به دلیل بیماری، نازایی و... جدا میشوند. به علاوه، طلاق توافقی در مقایسه با طلاق اجباری تأثیر منفی کمتری بر افراد دارد. در مقابل، نوع زندگی زناشویی نیز مهم است. افرادی که زندگی رضایت بخش و شادی داشته اند، در مقایسه با افرادی که دائماً در تعارض و کشمکش بوده اند، دشوارتر با پدیده ی طلاق کنار می آیند؛ زیرا در بسیاری از این افراد، طلاق عاطفی زودتر از طلاق قانونی اتفاق می افتد.
در این مقاله نکات عمدهای درباره علل، پیآمدها و نتایج طلاق ذکر شده است که برای همه افراد، چه آنانی که از همسرشان جدا شده اند و چه آنانی که در آستانه جداشدن هستند، سودمند است.
طلاق و یا قطع یک رابطه خراب، خوب نیست اما گاهی تنها راه و آخرین روش مناسب برای تغییرشرایط طرفین است. قطع یک رابطه خراب، بدترین اتفاق است اما میتواند بهترین کاری باشد که شما در شرایط خاص باید انجام دهید. قطع ارتباط و طلاق حتما باعث آسیب به طرفین خواهد شد، اما فراموش نکنیم که ما از یک “رابطه بیمار” و غیر قابل ترمیم گفتگو میکنیم، که اگر ادامه یابد باعث آسیبهای گسترده و جدیتری به طرفین خواهد گردید.
طلاق برای کودکان مخصوصا در سنین کم بشدت آسیب رسان است، اما فراموش نکنیم طلاق یک شبه ایجاد نشده و در همان دوره زایش و پرورش طلاق، آسیب را بر پیکر و روان کودک خود وارد کرده اید. شاید جدایی شما مانع آسیبهای جدیتری در آینده شود. جدایی یک راه کار و انتخاب نیست، جدایی گاهی راهکاری اجباری و در واقع نتیجه یک انتخاب بد و غلط است.
برخورد با طلاقها و شکستهای عاطفی میتواند سخت باشد، اما باید بدانید که وارد شدن افراد به زندگی شما دلیل دارد. شما آزادانه گزینه ای را سنجیده و انتخاب می کنید ولی بواسطه ضمیر ناخودآگاه خود به یک رابطه کشیده و کشانده میشوید. گاهی وارد رابطه ای در زندگی مان می شویم تا چیزی را از کسی یاد بگیریم، یا اینکه شما آنجا هستید تا چیزی را به کسی یاد بدهید وقتی درسش را گرفت، این رابطه از هم پاشیده می شود.
هیچ آدم طلاق گرفته ای نداریم که بعد از طلاق، به شرطی که مراحل جدایی و قطع عاطفی ارتباط صحیح طی شده باشد، از آن حادثه کوله باری از تجربیات را همراه نداشته باشد. روابط گذشته به شما کمک میکند تا تصویری واضح از جایی که در زندگیتان هستید و کسی که قرار است در آینده وارد رابطه با شما شود خلق کنید. بنابراین نباید وقت تان را با تنفر از فردی که احساس خوبی نسبت به او ندارید هدر دهید، برای اینکه در حقیقت آنها به شما کمک کرده اند تا درک کنید که در رابطه بعدی تان چه چیزی را می خواهید یا آرزو دارید. البته همه این ها به شرطی درست است که شما سلامت روان خود را داشته و در زمان جدایی و بعد از حادثه طلاق مشاوره و کمک تخصصی گرفته باشید و ابعاد مختلف این موضوع برای شما مشخص و نقاط آسیب دیده پیکر روانی تان ترمیم یافته باشد. این یعنی شما باید با آدم قبل از رابطه فرق کرده باشید. کسی که خود هزاران مشکل و اختلال شخصیتی دارد و بی حساب وارد یک ارتباط می شود و بی حساب هم از آن خارج می شود، چه بسا چیزی مثبت و مفید برای ارتباط بعدی نیاموخته باشد.
مراحل سوگواری پس از طلاق را بشناسید
وقتی که زوجین دچار طلاق میشوند معمولا هر دو و گاهی یک نفر از آنها دچار سوگ میشوند. به این معنا که به خاطر این جدایی باید عزاداری کنند.
مرحله اول پس از جدایی معمولاً به عنوان انکار نام برده میشود به این معنا که ضربه به حدی شدید است که فرد تمایل به انکار و نبودن آن میکند.
مرحله دوم پس از انکار، خشم و عصبانیت از طلاق یا جدایی است در این مرحله فرد شروع به نفرین کردن طرف مقابل خود میکند و حتی گاهی این عصبانیت را بر سر سایر اعضای خانواده تخلیه میکند و در این مرحله معمولا افراد به سمت واکنشهای کلامی یا فیزیکی همچون خوردن الکل، کشیدن مواد، روابط بیسرانجام که هدف آنها عشق نبوده بلکه ضربه زدن است کشیده میشوند، همچنین معمولا این افراد خود را بسیار سرزنش میکنند و به عبارتی مستحق تنبیه میدانند.
مرحله سوم چانهزنی و تکرار مکررات است به این معنا که در این مرحله فرد سعی میکند با نوعی معامله رابطه را بازگرداند و به عبارتی فرد دچار پشیمانی مفرط میشود.
مرحله چهارم که به عنوان اندوه از آن یاد می شود به این معناست که فرد این واقعیت را میپذیرد که رابطه مرده است و آن را درک میکند غم، اندوه و لذت نبردن از چیزی و گریه کردنهای مداوم نشانهای از این مرحله است همچنین این افراد مشکلاتی را در خواب، غذا خوردن و میل جنسی پیدا میکنند.
در آخرین مرحله پذیرش فرد میداند رابطه به اتمام رسیده است و تغییری در آن وجود ندارد بنابراین مسئولیت اعمال خود را میپذیرد چرا که دیگر تغییر برای آن وجود ندارد و معمولاً این افراد زندگی جدیدی را شروع کرده و نگاهی رو به آینده در پیش میگیرند.
گذر از مراحل سوگواری از مهمترین مراحل بهبود است
گذر از مراحل سوگ ممکن است ماهها و یا حتی سالها به طول انجامد و فرد باید این موضوع را بپذیرد که رابطه برای وی از دست رفته است. برخی از افراد تا مدتها نقش قربانی را برعهده گرفته به این معنا که پس از گذشت چند سال از طلاق نیز رنج و بدبختی خود را عامل انتخاب اشتباه خود میدانند و در مرحله افسردگی باقی مانده، احساس بیپناهی کرده و صرفاً به دنبال همدرد و فردی که به آنها گوش کند هستند که وجود این مراحل مانع گذر از سوگواری میشود.
افرادی که طلاق را تجربه کردهاند برای اینکه بتوانند مراحل سوگواری همچون انکار، خشم، عصبانیت و .. را به سلامت سپری کنند ضرورت دارد که در ابتدا اندوهگین و غمگین بوده و از خود انتظار نداشته باشند که عملکرد آنها همانند گذشته باشد افراد در این مرحله نباید مانع تفکر و افکار منفی خود باشند و باید مدتی به خود اجازه دهند که ناراحت و عصبانی باشند، زیرا ناراحتی یکی از مراحل خشم است که باید سپری شود اما این خشم نباید معطوف به خود یا همسر سابق باشد بلکه باید از وضعیت خشمگین باشند چرا که زندگی آنها با مشکلاتی مواجه بوده است.
گاهی از مواقع یادگاریهایی از همسر سابق همچون عکسهای وجود دارند که این افراد میتوانند برای فروکش کردن خشم خود به عکس نگاه کنند و نامهای به همسر سابق خود بنویسند اما آن را ارسال نکنند و حتی در تنهایی یا در حضور دوست صمیمی یا مشاور خود به خاطر شکست رابطه گریه کنند و سعی کنند خود و همسر سابق را ببخشند چراکه هر دو زوج در زندگی مشترک اشتباهاتی داشتهاند.
جایگاه احساس در هر رابطهای قبل و بعد از طلاق
ما میدانیم که احساس در بکارگیری قانون جذب در ارتباطات نیر یک اصل است. این تمرین خوبی است که افکار و احساساتتان را قبل از اینکه وارد رابطه جدیدی شوید به جایگاه اوج احساسی خودتان برسانید. بنابراین از این طریق می توانید کسی را جذب کنید که در فرکانسی مانند شما باشد.
اگر احساس ناامنی می کنید یا افکار منفی دارید، این نقطه نظر و دیدگاه جذب شماست و فردی با همین نگرش را به زندگیتان جذب خواهید کرد. به همین دلیل بسیار مهم است که پس از یک قطع رابطه همه روانشناسان و مشاورین ازدواج تاکید دارند که باید به خودتان فرصت فکر کردن بدهید که واقعا چه چیز را می خواستید که آن اتفاق را جذب کردید و اکنون قبل از اینکه بخواهید وارد رابطه، دیگری بشوید، چه چیز را باید بخواهید.
باید فرکانس خود را با فکر کردن به چیزهایی خوبی که هم اکنون از مرد یا زنی میخواهید تغییر دهید. بنابراین تنها با این تغییر تاکتیک ساده شما می توانید فردی که آرزویش را دارید جذب کنید. افکار مربوط به رابطه و یا ارتباط های قبلی تان را رها کنید. آیا این افکار مثبت و بدرد بخور هستند؟ با فکر مداوم در مورد شکستها و چیزهایی که دوست ندارید آن افکار را در فرکانس خود فعال نگه می دارید و بدون آنکه بخواهید و یا متوجه شوید، در رابطه بعدی تان از همان نوع ارتباط دوباره برایتان پیش خواهد آمد.
زمانی که شما به نقطه ای از تغییر نگرش برسید که دیگر غالبا به آن افکار منفی نیندیشید، آنگاه در نقطه ای خواهید بود که آنچه را می خواهید به زندگی خود جذب کنید. اگر شما می خواهید آینده شما مساوی گذشته شما نباشد، تنها یک کار باید بکنید: افکار منفی و مخرب و محدود کننده گذشته را با افکار جدید و زیبای مثبت جایگزین کنید. سخت است اما چارهای ندارید. شما برای تغییر ساخته شده اید و نه تقدیر.
صدمات یک رابطه بد و خراب بعداز طلاق
همیشه در یک رابطه شما داد و ستد روانی و عاطفی همزمان دارید. اگر کالای مورد معامله خوب باشد، رشد می کنید و لذت می برید. اما اگر جنس رد و بدل شده از جنس بدترین احساسات عاطفی باشد، شما صدمات وحشتناکی خورده اید. وقتی افراد در رابطه ای ضربه می خورند، به عنوان مثال می گویم، اگر احساس کنند که فریب خورده اند و یا خیانت دیده اند. سپس شروع به این فکر می کنند که همه مردها و زن ها دروغگو و خائن و فریب کارند. پس فکر نکنید اثرات و صدمات یک رابطه در همان رابطه می ماند. اگر مشاوره نکنید آنچه بد بود را با خود همراه دارید و دررابطه های بعدی نیزوارد می کنید. و با این افکار فعال دقیقا به همان چیزی را جذب می کنید که به آن فکر می کنید ، و سبب می شود که دقیقا همان افراد و شرایط را دوباره به زندگیتان جذب کنید. جالب است نه! شما به دلیل فریب و دروغ از یک رابطه خارج می شوید و جفت پا در رابطه دیگری فرود می آیید که همان شرایط و حتی بدتر را برای شما، به دنبال دارد.
برای در امان ماندن از صدمات ناشی از طلاق چه باید کرد؟
بعد از یک شکست و قطع رابطه زمان بگذارید و عشق قبلی تان را برای هر آنچه که احساس می کنید ممکن است در ارتباط با شما انجام داده باشد ببخشید. دوست خود را برای واکنشی که گاه ناخواسته در مقابل کنش شما از خود بروز داده تا آخر عمر ملامت نکنید. خشم و تنفر را از قلب خود خارج کنید چون فقط سبب درد شما می شود و نه دیگران. یادآوری مداوم همه چیزهایی که در ارتباط قبلی تان اتفاق افتاده فقط شما را در آن احساس منفی نگه میدارد. هر بار که به لحظات تلخ و مسموم رابطه قبلی فکر می کنید، شما همان سم را با دستان خود در کام خود می ریزید. همیشه هم انتخاب با خود شماست. لطفا این کار را نکنید. بهانه بس است.
تمرین پاکسازی فرکانس منفی ذهن بعداز طلاق :
در اینجا تمرین خوبی وجود دارد برای اینکه فرکانس منفی را پاک کنید. این تمرین شما را در شرایط و فرکانس احساسی بهتری قرار می دهد. باید استفراغ روانی کنید یعنی نامه ای بنویسید و تمام درد گذشته خود را روی کاغذ بیاورید. شما آزادید تا اشک های نریخته آن دوران را اکنون روی کاغذ بریزید و خود را آسوده و آزاد کنید. درآغاز نوشتن نامه زمان بر است اما باید از جایی شروع کنید. وقتی شروع شد دیگر نمی توانید جلوی بیرون ریزی جوهر سیاه وجودتان را بگیرید. می توانید با نوشتن همه چیزهایی که در رابطه قبلی تان دوست نداشتهاید شروع کنید و سپس نامه را با تمام درد و رنجی که برده اید نابود کنید. خودتان را ببخشید و سپس دیگران را ببخشید و تمام تلاشتان را بکنید تا از این وضعیت گذر کنید. باید افراد دربند از ارتباط قبلی را آزاد کنید تا ذهنتان آسوده و آرام شود. در دوره نخبگان جذب موثرترین و کاملترین روش های تغییر و ساخت یک زندگی جدید رویایی حتی بعداز یک طلاق سخت ارائه شده است.
►حال باید همه آن چیزهایی را که می خواهید در رابطه جدیدتان داشته باشید را نیز بنویسید، از جملات منفی مانند نمی خواهم استفاده نکنید.
► باید چیزهایی مانند، من فردی درستکار، با ایمان، حامی، سرگرم کننده و شاد را در زندگیم می خواهم؛ به جای آنکه بگویید من یک فریبکار دروغگو نمی خواهم استفاده کنید.
►مثبت بنویسید و با احساس و قاطعانه درخواست خود را ثبت کنید. باید جملات منفی را از فرهنگ لغات خود حذف کنید چون با گفتن نمی خواهم بر آنچه که نمی خواهید بیشتر از آنچه که می خواهید تمرکز می کنید. بنابراین طبیعی است آنچه را که نمی خواهید به زندگیتان جذب می کنید.
کائنات به احساسات و فرکانس شما پاسخ می دهد، پس از این کار لیست خود را بنویسید (تکرار میکنم، واژه های منفی را رها کنید). لیست را بارها و بارها برای خودتان بخوانید، حداقل دو تا سه بار در روز تا خودتان را به جایگاه احساس خوب و باور اینکه فرد مناسب برای شما وجود دارد برسانید.
باور، فکری است که مرتبا به آن می اندیشید. بنابراین اگر مرتبا به افکار خوب در روابط بیندیشید، شروع به باور آن می کنید و نقطه جذب و فرکانس شما تغییر می کند. دوست من شما مجبورید خود و دیگری را ببخشید تا بتوانید جفت روحی خود را بیابید. نه بخاطرآن شخص بلکه بخاطر خودتان هم شده باید این کار را بکنید.
بنابراین باید افکار منفی را پس از قطع رابطه رها کنید، چون این افکار ارزشی ندارند و کمکی به تغییر زندگی شما در آن جهتی که دوست دارید نمی کند. خداوند رحمان از قبل می داند که شما چه می خواهید، بنابراین اگر شما بتوانید افکاری را که احساس خوب به شما می دهد را تمرین کنید. همه چیزهای که آرزویش را دارید و نه فقط ارتباط، بلکه همه چیزهای خوب را در زندگی خود تبدیل به واقعیت می کنید.
عوامل اجتماعی و فرهنگی
طلاق با علتی واحد روی نمیدهد و از روز ازدواج قابل پیش بینی نیست. اکثر عوامل در سطوح چندگانه (اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، دموگرافیکی، فردی و...) به طور تعاملی، باعث اضمحلال خانواده می شوند.
روند فعلی ازدواج و طلاق، محصول ده ها سال تغییرهای اجتماعی است. عوامل تاریخی و اجتماعی متعددی در دیدگاه های امروزی درباره ی ازدواج و طلاق تأثیر دارند:
تغییر در نقش خانواده: دانستن تغییرات عمیقی که در مفهوم ازدواج و خانواده روی داده، برای درک طلاق مهم است. بنا بر تعریف، خانواده رابطه ای است میان والدین و فرزندان که برای مدت نامعلومی ادامه دارد. تغییرات اجتماعی که در طول قرن گذشته روی داده، ساختار و کارکردهای خانواده را تغییر داده است. در واقع مؤسسات عمومی تا حدودی نقش و کارکرد خانواده را بر عهده گرفته اند؛ نظیر هم سالان، رسانه های گروهی، اینترنت، آموزش و پرورش و... علی رغم این که خانواده هنوز هم مسئول اجتماعی شدن و مراقبت از فرزندان است، باز هم امکاناتی که تا حدودی جای گزین خانواده شده، نقش آن را کم رنگ کرده است. هم چنان که خانواده دگرگون شده، ترکیب و کارکرد آن نیز متفاوت شده است که همه در ظهور طلاق بسیار مؤثرند.
تغییر شرایط اقتصادی: شاید دلیل دیگر برای صعود ناگهانی طلاق، تغییر در نقش های اقتصادی زن و مرد است. نقش زن و شوهر در درآمد خانواده شبیه به هم شده و از تقسیم نقش های سنتی نان آور و خانه دار فراتر رفته است. گمان می رود، هنگامی که زنان وارد بازار کار می شوند و به صورت بالقوه استقلال مالی پیدا می کنند، احتمال این که متأهل شوند، کم تر می شود یا خطر طلاق آن ها افزایش می یابد. وقتی زنان به طور روزافزون درگیر کار و پول درآوردن می شوند، فرصت آن ها برای انجام کارهای خانه کم تر می شود. زنان احساس می کنند، میان فشار بار مسئولیت های ناشی از کار و خانواده گرفتار شده اند که این هم می تواند احتمالی دیگر برای طلاق باشد.
عوامل دموگرافیک
زنانی که در هنگام ازدواج کم تر از هجده سال دارند، در برابر زنانی که 25 سال به بالا دارند، بیش تر در معرض ناکامی های ازدواج هستند. افرادی که در سنین پایین ازدواج می کنند، هنوز در حال رشد هستند و ممکن است دچار تغییراتی شوند که غیرقابل پیش بینی است. وضعیت تحصیلی، شغل و منابع اقتصادی نیز روی روند تصمیم گیری، در مورد طلاق اثر دارد؛ هرچه تحصیلات بیش تر، احتمال جدایی کم تر است.
شغل نیز یک مقوله مهم برای مردان است. مردان شاغل بیشتر احتمال دارد که ازدواج کنند و این ازدواج را ادامه دهند. درآمد نیز مهم است. هنگامی که مردان تحت تأثیر فشار اقتصادی قرار دارند، خشن ترند و برای زنان شان گرم و حمایت گر نیستند.
نژاد و قومیت: ازدواج بین نژادی بیش تر از ازدواج های هم نژادی احتمال فسخ شدن دارند. به نظر می رسد شاید دلیل این امر ناشی از الگوهای فرهنگی کهن آن هاست که می تواند این ارتباط را مستحکم کند.
خصوصیات جسمی: فقر و شرایط محلی ازدواج نیز احتمال طلاق را بالا می برد. فقر اجتماعی، عوامل مخاطره آمیز را تقویت کرده و فرصت های مثبت را کاهش می دهد. استرس زاهایی که همراه با فقر اجتماعی و شرایط محلی نامطلوب هستند، روابط اجتماعی را ضعیف می کنند که این خود باعث می شود، احتمال طلاق بالا رود.
مذهب: به طور کلی مذهبی بودن می تواند مانعی برای طلاق در نظر گرفته شود. افرادی که تعلقات مذهبی دارند، کم تر درگیر روابط جنسی قبل از ازدواج می شوند و ازدواج را یک تعهد همیشگی تلقی می کنند.
فرزندان: برخی از شواهد نشان می دهد احتمال طلاق زوج هایی که فرزند دارند، کم تر از زوج های بدون فرزند است؛ اما به طور کلی وجود فرزند یک مانع اطمینان بخش برای جلوگیری از طلاق نیست. بارداری قبل از ازدواج ممکن است منجر به اجبار برای ازواج، بدون در نظر گرفتن فاکتورهای منطقی شود. این افراد برای رویارویی با چالش های دوران والدینی آمادگی کم تری دارند و این، احتمال جدایی را بیش تر می کند.
عوامل فردی و ارتباطی
علاوه بر عوامل قبلی، این عوامل نیز با افزایش طلاق ارتباط دارند:
زمینه اختلال: مسیر طلاق، مسیری است طولانی که می تواند حتی از دوران کودکی آغاز شود. وقتی کودکان در سال های اولیه ی رشد، شاهد ارتباط نامتناسب والدین باشند، مهارت های ارتباطی مهم را کسب نمی کنند و این توانایی آن ها را برای ایجاد روابط متعهدانه و اعتمادآمیز ضعیف خواهد کرد. افرادی که در ازدواج خود ناکامی هایی را تجربه کرده اند، به احتمال زیاد والدین شان نیز مشکلات مشابهی داشته اند که می تواند منجر به طلاق شود. فرزند طلاق و نیز داشتن رابطه جنسی قبل از ازدواج، احتمال جدایی را افزایش می دهد.
عوامل خطرساز فردی: عواملی فردی نظیر حسادت به همسر، بدخلقی، عدم تعهد و مسئولیت پذیرنبودن، پرخاش گری، عادت های رفتاری نامطلوب، خساست، سوء مصرف مواد، خیانت و... طلاق را تا مدتی طولانی پیش بینی می کند. اگر زوج ها به هم متعهد باشند و نیازهای یک دیگر را در نظر گیرند از روابط شان لذت بیش تری می برند.
مخاطرات ارتباطی: دلیل بیش از نیمی از طلاق ها، تعارض میان زن و شوهر است. در واقع زوج های موفق تعارض های خود را به گونه ای مدیریت می کنند که حل مسئله را آسان کرده و به روابط شان آسیب نمی زند؛ در حالی که روابط زوج های ناموفق سازنده نبوده و باعث حل مسئله نمی شود و به جای آن تنش ها را شدید می کند و این مسئله در درازمدت باعث اختلال های شدید و جدایی می شود.
شخصیت: احتمال دارد شخصیت های مستعد طلاق وجود داشته باشند که حتی بهترین روابط نیز، آن ها را از گزند طلاق در امان نمی دارد؛ برای مثال، روان رنجوری (اضطراب و...)، خصومت و برتری جویی، ویژگی هایی هستند که به ناتوانی در کنترل تکانه ها، عصبانی شدن و عدم توجه به نیازهای همسر و خودبرتربینی منجرمی شود که این خود افراد را بیش تر در معرض جدایی قرار می دهد. نارضایتی از ازدواج با اختلال های روان پزشکی نظیر ترس، افسردگی و... ارتباط دارد؛ زیرا این افراد در دوران کودکی، دل بستگی عاطفی ایمن را تجربه نکرده اند و این می تواند دلیلی برای طلاق باشد.
عوامل ژنی
آیا افرادی که طلاق می گیرند سرنوشت شان تحت تأثیر «دی ان ای» است؟ تحقیقات نشان می دهند که ژن ها روی ویژگی های روان شناختی، نظیر شخصیت اثر گذاشته و از این طریق می تواند باعث جدایی شود. البته این موضوع به تحقیقات زیادی نیاز دارد.
اعتیاد: احتمال طلاق در افرادی که اعتیاد دارند، بیش تر است. اعتیاد مسئله ای خانمان سوز است که نه تنها همسران، بلکه فرزندان و نهاد خانواده را با مشکلاتی جدی مواجهه می کند. در هر حال افرادی که به زندگی مشترک شان ادامه می دهند، ضروری است به نحوی برای محدودساختن مصرف شان اقدام کنند.
استرس: خطر طلاق با تجربه های استرس آمیز بیش تر می شود. والدینی که فرزندانی مبتلا به بیماری های شدید (نظیر فلج مغزی، نابینایی، عقب ماندگی شدید ذهنی و...) دارند، بیش تر در معرض خطر هستند. استرس طولانی و افسردگی به تعارض می انجامد و این مقوله به کم شدن منابع روان شناختی آن ها منجرمی شود. این تعارض باعث کناره گیری از رابطه شده و به دنبال آن راه بردهای ناکارآمد سازگاری را نظیر جدایی بیش تر می کند.
پیآمدهای جدایی
در سالهای پس از طلاق، برای مردان و زنان از لحاظ عاطفی چه اتفاقی می افتد؟ طلاق چه پی آمدهای اقتصادی به دنبال دارد؟ آیا افراد به راحتی و خیلی زود با طلاق و زندگی مجردی کنار میآیند؟ چه عواملی باعث طلاق آنها می شود؟ هنگامی که یکی از زوج ها یا هر دو تصمیم به طلاق می گیرند، پیآمدهای اقتصادی و اجتماعی آن ملموس می شود.
در زیر به خلاصهای از پیآمدها و نتایج طلاق اشاره داریم:
تک والدشدن: در صورتی که زوجها فرزندی داشته باشند، سازگاری با شرایط تک والدی وظیفه اصلی جدایی است. والدین نباید اجازه دهند که مشکلات بین فردی شان، در ارتباط با فرزند مداخله کند. در واقع همکاری والدین بعد از جدایی نسبت به موقعیت قبل از طلاق، ضرورت دارد. در این زمان باید بحث حضانت فرزند، چگونگی ارتباط فرزند با والدین و... کاملاً مشخص شود.
سازگاریهای اقتصادی: با ظهور طلاق زوجها باید بر سر چگونگی مجزا نمودن داراییها، با یک دیگر به توافق برسند. شاید ضروری باشد زن شغلی جدید انتخاب کند! هنگامی که طلاق پیش می آید، طبعاً زنان بیش تر دچار مشکلات مالی می شوند. به طور خلاصه سازگاری های اقتصادی پیچیده و هزینه بردار است و تنظیم آن ها به برنامه دقیق، تصمیم گیری معقول و انتظارات واقع بینانه نیاز دارد تا بتوان به خوبی آن را گذراند. شاید بهتر می بود، ابتدا زنان به استقلال مالی می رسیدند و بعد برای جدایی اقدام می کردند تا آسیب کم تری ببینند!
عواقب اجتماعی: طلاق موقعیت اجتماعی افراد را خارج از خانواده تغییر می دهد. ازدواج شبکه روابط اجتماعی افراد را افزایش میدهد؛ اما طلاق تأثیری متضاد روی روابط بر جای می گذارد. با شنیدن واقعه طلاق، روابط دیگران نیز با فرد مطلقه تغییر میکند. در واقع ازدست دادن دوستان و خانواده در چنین شرایطی که به آن بسیار نیاز دارند، به شدت دردناک و ناگوار است. این مسئله می تواند به تنهایی، انزوا و عدم پذیرش فرد مطلقه منجر گردد.
مشکلات روان شناختی: با ازدست دادن شبکه اجتماعی، تغییر نقش و افزایش وظایف افراد مطلقه، احتمال مشکلات روان شناختی نظیر عصبانیت، اضطراب، افسردگی، احساس تنهایی، انزوا، آشفتگی عاطفی و حتی گاهی بیماری های روانی بیشتر می شود. بدیهی است که طلاق روی سلامت روانی و بهزیستی افراد اثری مستقیم دارد.
علائم جسمانی: افرادی که طلاق را تجربه می کنند، ممکن است در سلامت جسمانی نیز دچار مشکلاتی شوند. این علائم جسمانی می تواند مواردی نظیر سرطان، بیماری قلبی، دردهای بدنی، سردرد، مشکلات خواب و... باشد. به نظر می رسد، افراد مطلقه در مقایسه با افراد متأهل، سیستم ایمنی ضعیف تری دارند. به طور کلی بین جدایی و سلامت جسمانی پیوندهایی وجود دارد که نشان می دهد، طلاق هم برای سلامت روانی و هم برای سلامت جسمانی عاملی مخاطره آمیز است.
تأثیرات روی فرزندان: جدایی والدین تجربه ی بسیار دردناکی برای کودکان است؛ به همین دلیل، آن ها واکنش های متفاوتی به طلاق نشان می دهند. احساس ترس، ناامنی و درماندگی، احساس گناه و طردشدن، رفتارهای بازگشتگی (نظیر چسبیدن بیش از اندازه به والدین و شب ادراری)، احساس خشم، بی بندوباری جنسی، بزه کاری، سوء مصرف مواد، رفتارهای پرخاش گرانه، افت تحصیلی و... می تواند از آثار طلاق بر فرزندان باشد. والدین باید به واکنش های رفتاری و نشانه های هیجانی کودکان خود حساس باشند؛ بدیهی است بی توجهی و نادیده گرفتن این نشانه ها، می تواند به وخامت آن ها منجر شود و در برخی موارد، حتی ممکن است کودکان افسرده شوند یا به خودکشی اقدام کنند.
پیآمدهای مثبت طلاق: همه ی پی آمدهای طلاق منفی نیست. بعضی افراد پی آمدهای مثبتی نیز تجربه می کنند. افراد ممکن است در نتیجه طلاق استعدادهای تازه ای کسب کنند، آگاهی های جدیدی به دست آورند و از اشتباه های گذشته خود درس بگیرند. ادامه ی تحصیل، جایگاه شغلی جدید، فرصت های حرفه ای بهتر، عزت نفس بیش تر به علت کنترل بیش تر، پیداکردن توانایی ها و نقاط قوت پنهان و... می تواند بعضی از پی آمدهای مثبت جدایی باشد.
طلاق پایان یک ازدواج است و برای ترک کننده، ترک شده و فرزندان دردناک و تلخ است و نیز از اضطراب زاترین وقایع زندگی هر کسی است. به رغم آسیب روحی شدیدی که طلاق بر افراد تحمیل می کند، فرصتی برای رشد و آغاز دوباره ی زندگی است. بسیاری از افراد در جریان سازگاری با زندگی جدید خود، به نقاط ضعف و توانایی هایی پی می برند که از آن بی اطلاع بوده اند. آن ها درمی یابند که می توانند به رغم تنهایی و فقدان همسرشان به زندگی ادامه دهند و از آزادی های جدیدشان برای رشد خود، کشف علایق جدید، تغییر روش زندگی، انتخاب مشاغل دیگر و آغاز روابط جدید بهره ببرند. جدایی حادثه ای دردناک است؛ اما اگر از پنجره ای بزرگ به آن نگاه کنیم، می توانیم به شکلی دیگر درکش کنیم.
منابع:
قهاری، شهربانو (1391)؛ صد نکته کلیدی برای زوج ها پس از جدایی، تهران: قطره.
کلارک، الیسون و برانتانو، استوارت (1392)؛ طلاق، علل و پی آمدها، ترجمه ی سعید صادقی، پیغام دانش.
برگرفته از:
حوزه،راز موفقیت، طبنا