در سالهای اخیر، اعتمادبهنفس به راهحلی برای همه مشکلات تبدیل شده است.
در سالهای اخیر، اعتمادبهنفس به راهحلی برای همه مشکلات تبدیل شده است. دو تحلیلگر فرهنگی، در مسیر تحقیقاتشان متوجه شدند که زنان به شکل فزایندهای مخاطب این پیامها هستند.
پیامهایی که گاهی کاملاً مثل دو لبۀ یک قیچی عمل میکنند. مثلاً صنعت زیبایی در همان حال که تولیدکنندۀ بیشترین نارضایتی از بدن در میان زنان است، مدام به آنها توصیه میکند بدنشان را دوست داشته باشند و اعتمادبهنفسشان را بالا ببرند. این موقعیت چطور به وجود آمده است؟
شانی اورگَد و روزالیند گیل : داشتنِ اعتمادبهنفس حکم لازمالاجرای زمانۀ ماست. همزمان با اینکه زنان در معرض فشارهای شدید برای ظاهر و ايدئالهای بدنی غیرواقعگرایانه هستند، صنعت زیبایی میگوید «اکنون داشتن اعتمادبهنفس معیار جدید جذاببودن است». به شیوۀ مشابه، در وضعیتی که زنان در محیطهای کار نابرابری عمیقی را تجربه میکنند، بعضی از کارفرماها کلاس «چطور اعتمادبهنفس داشته باشیم» را به آنها پیشنهاد میکنند.
در این بین، سلبریتیهای زن هم در محبوبترین آهنگها و کتابهایشان، سنگ عاشقِ خودبودن را به سینه میزنند:
مانند آهنگ موفقِ لیزو به اسم «حقیقت تلخ است» و کتابهایی مانند تلاش کنید: زنان، کار و تمایل به رهبری از شرلی سندبرگ، یا شما آدم سفتوسختی هستید: چگونه دیگر به عظمت خود شک نکنیم و یک زندگی فوقالعاده داشته باشیم
از جِن سینسیرو که در سال ۲۰۱۳ توانستند در لیست پرفروشترینها قرار بگیرند. بااینکه نابرابریهای جنسیتی، نژادی و طبقاتی همچنان ادامه دارند ولی از زنان خواسته میشود فقط به خودشان باور داشته باشند.
ما، در مقام دو تحلیلگر فرهنگی فمینیست، ابتدا در اوایل دهۀ ۲۰۱۰ متوجهِ افزایش چنین پیامهایی شدیم. این پیامها در حوزههای متعدد و ظاهراً نامرتبطی به چشم میخورد: سیستم رفاهی، فرهنگ مصرف و حتی برنامههای ابتکاریِ توسعۀ بینالمللی. ما اول انتظار داشتیم اعتمادبهنفس بحثی زودگذر و لحظهای باشد، ولی چند سال بعد دیدیم که ظاهراً توجه وسواسگونه به اعتمادبهنفس زنان دارد بیشتر و بیشتر میشود.
حتی نظامیان هم وارد عمل شدند: ارتش بریتانیا در کمپین جذب نیروی خود در سال ۲۰۲۰، به سربازان زن وعده داد که پیوستن به ارتش عزتنفسی واقعی و ماندگار به آنها خواهد بخشید - برخلاف آن اعتمادبهنفس کاذب و سطحی مانند آرایش یا گذاشتنِ مژۀ مصنوعی که «هر روز صبح دوباره باید ترمیمش کرد». (تبلیغاتِ دیگرِ این کمپین مردان را هدف قرار داده و اعتمادبهنفسی را که از پیوستن به ارتش به دست میآمد در مقابل لذت آنی خوشگذرانیهایی مانند «نوشیدن مشروبات الکلی» قرار داده بود). اکنون چنین نصایحی آنقدر فراگیر شدهاند که نوعی عقل سلیم بیچونوچرا ایجاد کردهاند، به صورتی که ارزشمندیِ آشکار و مسلّمِ اعتمادبهنفسِ زنان دیگر جای بحث ندارد.
البته ما مخالف اعتمادبهنفس نیستیم. اصلاً مگر کسی خود را در این موضع قرار میدهد که با افزایش احساس راحتی و رضایت زنان از خودشان مخالفت کند؟
ولی به پیامدهایی منفیای فکر میکنیم که میتواند از تاکید فرهنگی بر این امر ضروری (اعتمادبهنفس) ناشی شود. و بعد از یک دهه تحقیق، به این نتیجه رسیدهایم که اعتمادبهنفس هم فرهنگ است و هم آیین. جایی است که معنای بدن، روان و رفتار زنان به وجود میآید، پخش میشود، مورد مذاکره قرار میگیرد و ماندگار میشود. این آیین همهاش هم بد نیست، ولی همانقدر که امکانات زیادی را برای تغییر به وجود میآورد، سردرگمی زیادی هم ایجاد میکند.
صرفنظر از اینکه زنان یا دختران با چه مشکلاتی مواجهاند، تشخیصی که تلویحاً مطرح میشود معمولاً یکسان است: فقط باید به خودشان باور داشته باشند. نابرابری در محیط کار؟ کارمندانِ زن باید بیشتر تلاش کنند. اختلالات خوردن و تصویر بدنی بد؟ راهحلش برنامههای توانمندسازی دختران است. مشکلات مربوط به فرزندپروری؟ باید کاری کنیم مادران اطمینان بیشتری به خودشان داشته باشند تا بتوانند فرزندان بااعتمادبهنفسی هم تربیت کنند.
روابط جنسی کسلکننده؟ خب، عاشقِ خودبودن «راه جدید جذاببودن» است. هرکدام از این پیامها جنبههایی از جامعۀ نابرابرمان را، بهشکل مشکلاتی فردی، صورتبندی میکند. بنابر فرهنگ اعتمادبهنفس، باید زنان را تغییر دهیم، نه جهان را.
در سالهای اخیر شاهد موجی بهظاهر متناقض بودهایم -چرخش به آسیبپذیری. درواقع، قهرمانان فرهنگ اعتمادبهنفس -ازجمله سلبریتیهای زن، همچون سرنا ویلیامز، ملیندا گیتس و میشل اوباما- به عدم اعتمادبهنفس، تجربیاتشان از سندرم ایمپاستر و درگیریهای دیگرشان اعتراف کردهاند.
هشتگهایی مثل «آسیبپذیر باش»، «شفقت به خود» و «پذیرش افراطی» در دنیای مجازی پخش شدهاند. اگرچه شاید چنین به نظر بیاید که این تمرکز بر روی آسیبپذیریْ چالشی در برابر امر ضروری اعتمادبهنفس است، ولی نهایتاً خودش منجر به تقویت این فرهنگ میشود.
بسیاری از تشویق و ترغیبها برای اعتراف به ناامنیهای فردی منابع ساختاریِ آسیبپذیری مانند فقر، بیماری، تبعیض نژادی و جنسیتی را نادیده میگیرند.
همچنین بسیاری از سلبریتیها که حس عدمکفایت خود را فاش میکنند یا رهبران کسبوکارها که شکستهایشان را با دیگران به اشتراک میگذارند این کار را از موضعی امن انجام میدهند، چون درگیریهایشان مربوط به گذشته بوده و دیگر برایشان تهدیدی به حساب نمیآید.
اگرچه این پیامها اساساً زنان را هدف قرار میدهند، تلاشهایی هم به چشم میخورد که اعتمادبهنفس مردان را هدف گرفتهاند، مثلاً در وبسایتهای دوستیابی و کمپینهای تبلیغاتیِ محصولاتی مانند ویاگرا. ولی برای مردان «مزیتهای» اعتمادبهنفس معمولاً بهشکل راههای کسب جایگاه بهتر و عملکرد بالاتر چارچوببندی میشوند.
برای مثال، مربی معروفی در زمینۀ رشد فردیِ مردان ادعا کرده که به مردان یاد میدهد «بالاترین و بهینهترین سطح عملکرد را داشته باشند»، «رهبران برجستهای شوند» و «به تبحر اجتماعی برسند». در مقابل، آنهایی که کارشان افزایش اعتمادبهنفس زنان است بیشتر بر غلبه بر مشکلات درونی تأکید میکنند -حتی در حیطههایی که عاقلانه به نظر نمیرسد، مثل توصیۀ مالی. مثلاً حسابدار و نویسندهای که هدفش توانمندسازی مالی زنان است «پنج راه برای مدیریت پول از طریق عشق به خود» را وعده داده است.
شاید مهمتر از همه این باشد که تلاش برای افزایش اعتمادبهنفس زنان دائماً تحت عنوان مداخلات فمینیستیای صورتبندی میشود که قرار است بر نابرابری غلبه کند.
چون ما در جامعهای زندگی میکنیم که بهشکلی نظاممند ارزش کمتری برای زنان قائل میشود، پس جای تعجب است اگر این امر تأثیری در رفاه زنان نداشته باشد. اما برای ما کاملاً ناخوشایند است که بیعدالتی در قالب مفاهیم شخصی صورتبندی میشود، و علت نابرابری جنسیتیْ نقایص واهی زنان و نه ضعفهای نهادی در نظر گرفته میشود.
بهعلاوه، فرهنگ اعتمادبهنفس برای حفظ بقای خود این ایده را نشر میدهد که عاشقِ خودبودن هیچوقت تکمیل نمیشود[و به انتها نمیرسد]و به انتها نمیرسد، و ما به این موضوع هم بدبین هستیم. مثلاً وقتی در آزمون آنلاین اعتمادبهنفس شرکت کردیم (که از کتاب پرفروش رمز اعتمادبهنفس: علم و هنر مطمئنبودن به خود -آنچه زنان باید بدانند۳ گرفته شده است)، هر دو نمرات بالایی گرفتیم، ولی این حس به ما القا شد که این نمرات به معنای آن نیست که میتوانیم آسودهخاطر باشیم: «حتی آنهایی که نسبتاً بااعتمادبهنفس هستند هم دورههایی از عدم اعتمادبهنفس و تردید به خود را تجربه میکنند».
مواردی که مطرح شد به این معنا نیست که فرهنگ اعتمادبهنفس جذاب نیست یا قدرت هیجانیِ بالایی ندارد. برای همۀ ما پیش آمده است که تحتتأثیر کمپینهای «بدن خودت را دوست داشته باش» یا اپلیکیشنهایی مانند شاین یا مایکانفیدنسکوچ (که میخواهند احساس باور به خود را القا کنند) به گریه افتاده باشیم.
دیگر اینکه، ما خودمان هم همراهان فعال -هرچند نامطمئنِ- این فرهنگ هستیم، مثلاً از این طریق که دانشجویان زن خود را تشویق میکنیم تا جسور و پررنگ باشند و بهخاطر خودشان معذرتخواهی نکنند یا صحبتهایشان را با عباراتی مثل «من فقط» یا «من متخصص نیستم» آغاز نکنند، اما درنهایت فرهنگ اعتمادبهنفس یکجور حواسپرتی است.
این فرهنگ میخواهد زنان خودشان را ناکافی ببینند، و بعد روی مهارتهای ارتباطیشان، افکارشان، دیدگاهایشان دربارۀ بدنشان و حتی نوع نفسکشیدنشان کار کنند. فرهنگ اعتمادبهنفس در مسیر خود به چیزی میرسد که شاید مخربترین اثر پنهانی را داشته باشد: سلب مسئولیت از نیروهایی که درواقع ریشۀ عزتنفس پایین زنان هستند.
بنا برهمین گزارش از میگنا رسانه سلامت روان کشور خودباوری یا اعتماد به نفس یکی از شرایط روانی است که شخص در آن بخاطر تجربههای قبلی، به تواناییها و استعدادهای خود در موفقیت انجام کارها بهطور موفقیتآمیز اعتماد و باور دارد. خصوصیت دارا بودن اعتمادِ به خویشتن، نقش حیاتی در توسعه و پیشرفت و موفقیتهای یک فرد ایفا میکند
در برخی از متون اعتماد بنفس را نتیجه تعامل عوامل چهارگانه ای بقرار زیر دانسته اند :
باور
رفتار
احساس
عشق
اگرچه نقطه شروع اعتماد به نفس باورهای مثبت و پیش برنده است، هر یک از این سه، چون اضلاع یک مثلث بر دو ضلع دیگر اثر میگذارد. در واقع هر باور و طرز تفکر مثبت، رفتار مثبتی به دنبال میآوردو بروز این رفتار، احساس مثبت خاصی در شخص ایجاد میکند. این احساس مثبت آن باور اولیه را تقویت میکندو باورهای استوار، رفتارهای استوارتر و گستردهتری به دنبال دارند؛ که به نوبهٔ خود سبب به وجود آمدن احساسی خوب و عالیاند
مرجع : ترجمان